English Version
This Site Is Available In English

هیچ صفتی ابدی نیست؛ انسان همیشه در حرکت است.

هیچ صفتی ابدی نیست؛ انسان همیشه در حرکت است.

جلسه نهم از دوره چهل و سوم کارگاه آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ به نمایندگی دانیال اهواز، با استادی راهنمای محترم مسافر حمیدرضا ، نگهبانی مسافر دانیال و به دبیری اینجانب مسافر محسن، با دستور جلسه‌ی <<وادی دهم: صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است>> در روز سه‌شنبه مورخ ۱۴۰۴/۹/۱۱ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد

سلام دوستان، حمیدرضا هستم مسافر. خدا را شاکرم که دوباره قسمت شد در این جایگاه قرار بگیرم، آموزش بگیرم و یاد بگیرم.به گروه مرزبانی خدا قوت می‌گویم که همیشه در رأس کارها و امور هستند و زحمت می‌کشند.در رابطه با دستور جلسه، من چند نکته دارم که اگر وقت کم نیامد عرض می‌کنم خدمت عزیزان.«صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.»همان‌طور که قبلاً هم در جلسات صحبت شده و آقای مهندس به آن اشاره می‌کنند، می‌فرمایند: چی جاریه؟ کل هستی جاریه و انسان مدام در حال تغییر کردنه.حالا خودِ کلمه‌ی صفت چیست؟ یک توضیح مختصر می‌دهم:در کتب ادبیات فارسی و حتی در دوره‌ی ابتدایی به آن اشاره شده است.صفت یک کلمه یا پسوندی است که بعد از اسم قرار می‌گیرد و یک ویژگی را به آن اسم نسبت می‌دهد.مثل چه؟ مثل «گلِ زیبا». این زیبایی بعد از اسم گل می‌آید و ویژگی زیبایی را به گل نسبت می‌دهد.یا مثلاً «بُره‌ی ناقلا» که یک کارتون در برنامه کودک است.برای اینکه صفت درون انسان تغییر کند باید بدانیم این صفت‌ها چه هستند.بعضی صفات ژنتیکی هستند، بعضی جسمی و بعضی رفتاری. اما هر کدام که باشند قابل تغییرند.مثلاً فردی را مشاهده می‌کنید که به صورت ژنتیکی یک بیماری دارد؛ مثلاً دیابتی است و می‌آید بیماری دیابتش را درمان می‌کند. یعنی آن صفت «دیابتی بودن» را از روی خودش برمی‌دارد.پس یک سری بیماری‌های ژنتیکی هم صادق نیست. پیام این وادی، پیامی است که اساس هستی بر روی آن بنا شده است.اگر دقت کنید هیچ‌چیز در هستی ثابت نیست و همه چیز در حال تغییر است. چون همه چیز در حال حرکت است.ولی متأسفانه بیرون از کنگره خیلی‌ها به این مسئله اعتقاد ندارند. یک بار یکی از دیده‌بان‌ها درباره موضوعی صحبت می‌کردند. یک نکته‌ی جالب گفتند:در NGO های دیگر ـ غیر از کنگره ۶۰ ـ تمام تلاششان این است که شخص فقط مصرف نکند.۱۰ سال، ۸ سال، ۱۲ سال… فقط زور می‌زند که مصرف نکند.و همچنان خودش را «معتاد» معرفی می‌کند.می‌گویند: من یک معتادم و ۱۰ ساله مصرف نمی‌کنم. و نکته‌ی جالب‌تر این بود که دیده‌بان می‌گفتند:اینقدر تمرکز روی این است که شخص فقط مصرف نکند که حتی می‌گویند: «اگر یک وقت با خانمت بحثت شد و دوتا راه داشتی؛ یا بری بزنی (مصرف کنی) یا خانمت را بزنی… خانمت را بزن! فقط مصرف نکن.»ببینید چقدر وحشتناک است! این یک مثال ساده از آن روش‌هاست.اما کنگره ۶۰ چه می‌گوید؟مصرف‌کننده با حس و حال خراب وارد می‌شود.به محض ورود، صفت معتاد را از روی او برمی‌دارند و لقب تازه‌وارد به او می‌دهند.به او می‌گویند: «تو اینجا یک تازه‌وارد هستی و سه جلسه باید خودت را تازه‌وارد معرفی کنی.»جالب اینجاست که هنوز دارد ماده‌ی مخدرش را مصرف می‌کند! اما صفت «معتاد» از او برداشته می‌شود.بعد لژیون انتخاب می‌کند و از تازه‌وارد تبدیل می‌شود به مسافر.یعنی حتی با وجود اینکه هنوز مصرف می‌کند، سفرش را شروع می‌کند و اوتی می‌خورد و نشئه هم می‌شود، اما دیگر در کنگره ۶۰ نام «معتاد» روی او نیست.اسمش می‌شود مسافر؛ چون اگر فردی صفت معتاد بودن را با خود حمل کند، خیلی چیزهای منفی دیگر هم همراهش هست. گاهی فردی ۱۵ یا ۲۰ سال است که مواد مصرف نکرده ولی هنوز خودش را «معتاد» معرفی می‌کند.کار و زندگی‌اش هم مرتب است، اما همین باعث می‌شود اگر جایی چیزی گم شود، همه به او نگاه منفی داشته باشند. چون خودش دارد می‌گوید «من معتادم».تغییر صفت ساده

 

نیست اما کاملاً شدنی است. چطور؟ اول باید انسان آموزش ببیند.بر اساس آن آموزش‌ها حس‌هایش باز شود.وقتی حس باز شود، صفت شروع به تغییر می‌کند.برای باز شدن حس چه لازم است؟زمان.هم باید زمان بگذرد، هم باید زمان بدهیم.و تکرار… تکرار… تکرار…تا حس تغییر کند و صفت عوض شود.اما باید در نظر داشت که تغییر صفت یک چیز دو لبه است.مثل خود من.من اول مصرف‌کننده نبودم و مصرف‌کننده شدم.امروز مصرف‌کننده‌ام ولی حالا می‌خواهم تغییر بدهم و دیگر مصرف‌کننده نباشم.یعنی این مسیر دوطرفه است؛ هم به سمت مثبت، هم به سمت منفی.مثلاً فردی می‌خواهد بخشنده شود.اگر یک بار پولی به نیازمند بدهد کافی نیست.باید تکرار شود تا تبدیل شود به یک ویژگی درونی و او به یک انسان بخشنده تبدیل شود.وقتی من مصرف‌کننده بودم همیشه خدا را صدا می‌زدم که چرا مشکلاتم حل نمی‌شود.در حالی که مصرف‌کننده بودن با کلی ضد ارزش همراه است.چطور می‌شود که خداوند صدای من را بشنود؟مثل این است که من اینجا ایستادم و فردی در فلکه فرهنگ‌شهر؛ هرچقدر داد بزنم صدایم نمی‌رسد.چون من از خداوند دور بودم و صفاتم با صفات خداوند یکی نبود.وقتی صفت من تغییر کند و صفت خداوند را کم‌کم در وجودم جایگزین کنم و پرورش بدهم، آن وقت خداوند صدایم را خواهد شنید.آن وقت به من نگاه خواهد کرد.مرسی که به صحبت‌های بنده گوش دادید.

سایت نمایندگی دانیال اهواز

عکس و تایپ: مسافر فرید _لژیون یکم 

ارسال خبر: مسافر محسن

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .