English Version
This Site Is Available In English

بخشش حاصل آگاهی بزرگ است

بخشش حاصل آگاهی بزرگ است

جلسه دهم از دوره چهارم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی دکتر مسعود کرج به استادی راهنما همسفر ساغر، نگهبانی همسفر نسرین و دبیری همسفر گیتی با دستور جلسه «وادی دهم (صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است.) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۱۰ آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۴۵ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خدا را شکر می‌کنم که یک بار دیگر در این جایگاه قرار گرفتم و از همسفر نسرین ممنونم که این فرصت را به من دادند. در رابطه با دستور جلسه صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است، خیلی فکر کردم دیدم که در هستی جز قدرت مطلق، هیچ چیز ثابت نیست؛ در واقع همه چیز در حال تغییر است که فیلسوفانی می‌گویند: هیچ چیز ثابت نیست غیر از تغییر و این‌که ما مدام در حال تغییر کردن هستیم؛ از لحظه‌ای که به دنیا می‌آییم مرتب درحال تغییر هستیم، هم در صور ظاهر و هم در صور پنهان. خیلی وقت‌ها تغییراتی که ایجاد می‌شود به جو زمانه است، به شرایطی است که پیش می‌آید و آن‌ها باعث می‌شوند که ما یک‌سری مسائل را داشته باشیم، حالا به عنوان مثال که آدم عصبی و پرخاشگری می‌شویم یا زیادی مظلوم می‌شویم این شرایط پیش می‌آید؛ ولی این‌ها خوب نیستند، بهتر است که این‌ها تغییر کنند؛ تغییر می‌تواند هم در جهت مثبت باشد و هم در جهت منفی؛ یعنی این‌که خیلی‌ها را می‌شناسیم که بسیار آدم‌های خوبی بودند؛ ولی در یک تنگنا یا فشاری، دقیقاً برعکس شدند؛ همین‌طور یک آدم‌هایی بودند که خیلی راه را اشتباه رفته بودند و با یک تلنگر و با یک پیام راهشان برگردانده شده است.

از آنجایی که ما همسفر هستیم چیزی که خیلی مهم است این است که ما کوچک‌ترین تغییرات را ببینیم؛ یعنی این‌که کوچک‌ترین تغییراتی که مسافرهایمان می‌کنند، هر حرکتی که می‌کنند به چشم ما بیاید، ما اصلاً ضرب‌المثل داریم که می‌گوید: «همیشه آدم را با یک چوب نران» باید ما هم تغییر کنیم؛ همین‌طور به فراخور تغییرهایی که مسافرهایمان انجام می‌دهند و دیدگاهمان را نسبت به آن‌ها عوض کنیم. ذاتاً مغز انسان یک مقداری تنبل است؛ یعنی سعی می‌کند به آن داده‌هایی که دارد اکتفا کند و خیلی چیزها را تغییر ندهد برای همین وقتی که آدم‌های اطرافمان تغییر می‌کنند، حتی خودمان هم که می‌خواهیم تغییر کنیم یک مقدار مقاومت وجود دارد چه برای دیگران چه برای خودمان؛ چون دوست داریم آن ثبات را در ذهنمان داشته باشیم؛ ولی چیزی که خوب است این است که ما می‌توانیم هر چیزی را به فراخور آن حالی که داریم، آگاهی که کسب می‌کنیم عوض کنیم. در روانشناسی می‌گویند: اگر یک چیزی را مرتب ۴۰ روز برای خودتان  تکرار کنید می‌خواهید که آن اتفاق بیفتد حتماً و قطعاً اتفاق می‌افتد، اگر بلافاصله بعد از ۴۰ روز اتفاق نیفتاد، بلافاصله در ضمیر ناخودآگاه ما ثبت می‌شود و در اولین فرصتی که زمینه‌اش پیش می‌آید حتماً این مسئله ایجاد می‌شود.

یکی از چیزهایی که خیلی مهم است برای این‌که تغییر کنیم، برای کسانی که در اطرافمان تغییر می‌کنند، برای این‌که ما متوجه تغییراتشان شویم این است که به هم، همدیگر را یادآوری کنیم، اولین کاری که برای تغییرات خودمان می‌کنیم؛ باید خودمان را ببخشیم، خیلی وقت‌ها راه رفته را برگشتن خیلی سخت است؛ یعنی این‌که باید بپذیریم که کلی راه ۴۰ ساله، ۳۰ ساله اشتباه رفتیم حالا می‌خواهیم برگردیم؛ البته اگر به آن پذیرش برسیم. همه این‌ها را در کنگره پله‌پله در وادی‌ها داریم. باز یکی از راه‌هایی که پیشنهاد می‌کنند همان نوشتن است که ما در وادی هشتم داریم. می‌گویند: چیزهایی را که دوست ندارید در مورد خودتان را بنویسید و آتش بزنید، این انگار که در ذهنتان اتفاق می‌افتد و آن نوروساینس‌هایی که در بدن انسان است درست است که یک مسیری را طی کرده است، مدت‌ها در آن شرایط بوده است؛ ولی قابل تغییر دادن است؛ یعنی به محض این‌که تغییر در خود ما ایجاد می‌شود آن مسیرها و سینوس‌های عصبی هم در بدن ما تغییر می‌کنند، این تغییرات هم درونی اتفاق می‌افتد و هم بیرونی.

کمی فکر کردم که چرا این دستور جلسه به من افتاده است؟ گفتم که بد نیست کمی از گذشته‌ام بگویم، من زمانی که به این شعبه آمدم حالم خیلی خوب بود تولد ۱۰ سالگی‌ام را در شعبه قبلی گرفته بودم به این شعبه آمدم و در این زمانی که آمدم خیلی تغییر کردم، من هنوز که هنوز است ندیده‌ام. کسی عین خودم کنگره بیاید، شاید خیلی‌ها درونشان از من بدتر بوده‌اند و ظاهرشان مثل من. سه ماه اول وقتی که وارد کنگره می‌شدم، وقتی از پله‌های فرهنگسرا پایین می‌آمدم تا زمانی که از کنگره خارج می‌شدم گریه می‌کردم که آخر سر راهنمایم (همسفر نرگس یادش بخیر) گفتند که اگر با گریه درست می‌شود بیایید همه با هم گریه کنیم شاید زودتر درست ش.د اصلاً دست خودم نبود اصلاً فشاری هم نمی‌آوردم؛ همان‌طور که نشسته بودم اشک‌هایم می‌آمد؛ یعنی این‌گونه نبود که من تلاش کنم برای این‌که گریه‌ام بیاید، سفرمان هم خیلی سفر راحتی نبود، فکر نمی‌کنم هیچ کسی الان مثل ما بوده باشد.

من 18 آذرماه ۱۳۸۸ وارد کنگره شدم؛ یعنی 8 روز دیگر ۱۶ سال می‌شود. ۳۰ شهریورماه ۱۳۹۰ شد. تقریباً ۲ سال و چند ماه شد که سفرمان هم به نسبت طولانی شد، مسافرم بسیار اذیت می‌کرد؛ یعنی بسیار، این‌گونه بود که مدام دنبال بهانه بود. شیره‌اش را خیلی راحت کنار گذاشت و با داروی اپیوم بسیار راحت جایگزین شد. ما مشکلمان شیشه بود؛ سه روز یک بار خودش سقوط آزاد می‌رفت و دوباره بعدش شروع می‌کرد. ما هم اوایل‌ خیلی ذوق می‌کردیم یا گل‌گاوزبان می‌دادیم، بستنی خیلی دوست داشت، بستنی می‌دادیم. بعد دیگر کم‌کم دیدیم که هفته‌ای دو بار این مسئله تکرار می‌شود. من آخر سر به او گفتم که می‌گویند گریز؛ ولی برای تو یک ریز است وسط گریزهایت کمی هم سفر کن، خلاصه اذیت زیاد داشتیم هر چه‌قدر که سفر اولش بد بود سفر دومش خوب بود؛ یعنی انگار که باید آن مسئله را پشت سر می‌گذاشتیم؛ چون که من هم تغییر کرده‌ بودم؛ یعنی این‌گونه بود که درست است که کنگره  آمده بودم.

اول ورودم حالم خوب نبود با آن منیت و آن چیزهایی که در من بود، در ظاهر تمام دستورهای کنگره را انجام می‌دادم؛ ولی ذهنم نه، یعنی می‌خواهم بگویم که فکر نکنید در ظاهر خوب بودنمان کافی است. وقتی که توانستیم ذهن را رها کنیم تازه مسافرهای ما رها می‌شوند. در ظاهر می‌دانستم که می‌رود گریز بزند هیچ چیزی هم نمی‌گفتم؛ چون گفته بودند که عکس‌العمل نشان ندهید ما هم هیچ چیزی نمی‌گفتیم؛ ولی در ذهنم تمام مسیر را برایش طی کرده بودم؛ یعنی تمام کارهایی را که کرده می‌کند، می‌رود و برمی‌گردد، به خاطر همین زمانی اتفاق افتاد که من تغییر کردم و ذهنم رها شد. الان این را می‌خواستم بگویم که شاید تلنگری یا پیام من از این دستور جلسه باشد این است که هر چه‌قدر مسیر سخت باشد امکان این‌که اگر ما بخواهیم تغییر کنیم حتماً که هست و این به خواست خودمان است و این‌که بخواهیم قدم در مسیر تغییر کردن برداریم؛ روز‌به‌روز باید کسب آگاهی کنیم.

در رابطه با لژیون سردار هم عزیزانی هم که اینجا آمدند و وارد لژیون سردار شدند قطعاً تغییر کرده‌اند، هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید عزیزانی که پهلوان شده‌اند احتیاج نداشته‌اند، اصلاً شاید احتیاج روزمره نداشتند، ولی چه کسی از ماشین بهتر بدش می‌آید یا چه کسی از لوازم خانه بهتر بدش می‌آید؟ توانسته‌اند که به این خواسته غلبه کنند و آن تغییر در آن‌ها ایجاد شود شاید قبلاً اگر می‌خواستند نهایت کمکی که کنند یک تکه جهاز می‌دادند به کسی یا یک خیراتی می‌کردند یا یک گوسفندی خیر می‌کردند؛ ولی این‌که ۵۰۰ میلیون را راحت بتوانی بیایی و با جان و دل بدهی و برای آن هم ذوق کنی و ببخشی، این حاصل آگاهی بسیار بزرگ و یک تغییر اساسی است که امیدوارم در من هم اتفاق بیفتد.

تایپیست: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هشتم)
ویرایش و ارسال: همسفر نرگس رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دکتر مسعود کرج

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .