جلسه سوم از دوره دوم جلسات آموزشی لژیون سردار همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی آبیک به استادی مرزبان همسفر زهرا، نگهبانی راهنما همسفر فاطمه و دبیری همسفر طاهره با دستور جلسه: «وادی دهم؛ صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.» روز دوشنبه 10 آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۳:۴۵ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
ابتدا از خداوند بزرگ سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من قرار داد تا بتوانم خدمت کنم. از نگهبان، دبیر، ایجنت و مرزبانها ممنونم که فرصت خدمت را به من دادند. وادی دهم میگوید: «صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.» یعنی انسان به واسطه اینکه خلیفه خداوند روی زمین، اشرف مخلوقات و اختیاری که خداوند به انسان ارزانی داشته است؛ میتواند آموزش بگیرد، تغییر کند و صفات بد گذشته خود را به صفات خوب تغییر دهد.
دنیای ما دنیای اضداد است. این وادی به من میگوید: تا حسهای منفی را ترک نکنم، نمیتوانم تغییر کنم. این نیست که من بگویم از من گذشته یا من همینم که هستم، این وادی نور امید را در دل من زنده میکند که میتوانم با تلاش، کوشش و با توکلکردن به خدای بزرگ تغییر کنم و به تمام خواستههایم برسم. در مرحله اول باید یاد بگیرم که برای هر کاری، اول تفکر کنم و تفکر سالم داشته باشم.
اولین روزی که وارد کنگره شدم را هیچوقت فراموش نمیکنم، با کلی ناامیدی و تنهایی وارد کنگره شدم؛ حتی آنقدر ناامید بودم که حوصله نداشتم دستی به سر و صورتم بکشم. فقط بهخاطر حرفهای مسافرم که میگفت: روز افتتاحیه است وهم روز گلریزان بیا برویم و من به کنگره آمدم. با کلی ضد ارزشیها وارد کنگره شدم، گویی دنبال تلافیکردن بودم، فلان کار را انجام میدادم بهخاطر اینکه همسرم معتاد است. نیرویی مرا پیش خانم راهنمای تازهوارد (همسفر نرگس) برد. خیلی امیدوار شدم هر روز لحظهشماری میکردم جلسه بعدی برسد با مسافرم به کنگره بیایم. حالم روزبهروز بهتر میشد، چند ماه که گذشت احساس کردم عوض شدهام؛ حتی از اطرافیانم شنیده بودم که دیگر زهرا کمتر غر میزند، صبور شده بودم و اعتماد به نفسم بهتر شده بود، کمتر به پروبال مسافرم میپیچیدم. خودم را با سی دی نوشتن، کتابخواندن و آزمونها مشغول میکردم. وقتم بهاندازه کافی پر شده بود. زمان را بهتر میفهمیدم و برای خودم وقت میگذاشتم. در این مدت فهمیدم که اعتیاد، یک بیماری است که باید درمان شود. نگاهم را باید به مسافرم تغییر بدهم، دوربین را بهطرف خودم چرخاندم و کلی از مشکلات و نواقص را در خودم دیدم که باید آنها را حل میکردم و کمتر به فکر و خیال میپرداختم.
از آن روز گلریزان، دو سال است که من در کنگره هستم و به عقیده خودم آن زهرا گذشته مرده است و به زهرایی تبدیل شده است که صفتهای زشت خود را تغییر داده و به صفت خوب تبدیل کرده است، نه به آن درجه صددرصد، هنوز خیلی کار دارم؛ ولی با خودم عهد کردهام که اگر در کنگره هر خدمتی بود با جانودل بپذیرم؛ چون میدانم که در کنگره خدمتکردن یعنی، آرامش و آسایش که چندین سال آرزوی آن را داشتهام. خداوند را خیلی شاکر و سپاسگزارم که آقای مهندس را در مسیر ما قرار داد و در کنگره یک صندلی دارم که هر روز میتوانم آموزش بگیرم و روزبهروز به دانایی خود بیفزایم.

تایپیست: راهنمای تازه واردین همسفر محبوبه
عکاس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر پروانه (لژیون دوم)
ارسال: راهنما همسفر پروانه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی آبیک
- تعداد بازدید از این مطلب :
406