English Version
This Site Is Available In English

ما مجبور نیستیم که تا ابد در جهنم خودمان بمانیم

ما مجبور نیستیم که تا ابد در جهنم خودمان بمانیم

پنجمین جلسه از دور سوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی رزن، با استادی مسافر محمد، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر محمد، با دستور جلسه "وادی دهم و تاثیر آن روی من" یک‌شنبه ۹ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان محمد هستم یک مسافر.
به نام یاد خدا تشکر می کنم از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان که این بستر را فراهم کردن که به درمان برسم از شعبه خودمان خدمتگزارها، راهنماها، مرزبان‌ها، نگهبان و دبیر محترم که این فرصت رو در اختیار بنده گذاشتند تشکر می کنم. در سفر اولم از دوست عزیزم میثم و همچنین حسین آقای عزیز تشکر می کنم که دلگرمی من بودند و خیلی کمک کردند و راهنمایی کردند. همچنین از راهنمای خودم آقای رضا نوروزی تشکر می کنم و قدردانش هستم.
در مورد وادی دهم. صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاریست چند تا کلمه دارد که یکی اش صفت است، یکی دیگه اش گذشته‌ است، انسان جاری است اگر خود انسان هم بخواهد در سکون باشد نمی شود چون این یک قانون هست، قوانین هستی،قوانین کائنات، همه چی، همه ی موجودات در حال حرکت هستند، چون جاری هستند. یک چیز دیگری هست به نام صفت، صفت چیزی هست که اکتسابیه حالا یا از طریق ژنتیک یا از طریق تربیت چه تربیت درست چه تربیت نادرست مثل صفت بدبینی، مثل صفت باگذشت بودن، صفت مهربونی صفت‌های خوب و بد و اینها در گذشته می مانند. انسان که خیلی پیچیده‌تر از این دو سه جمله من است، در گذشته می ماند اینجا منظور از گذشته گذشته‌ایست که در نگذشته، تموم نشده گذشته‌ای هست که این صفت را با انسان آورده و ما حالا من از بعد منفی اش دارم می گویم یعنی صفت‌هایی که ما را آزرده و دارد می آزارد یعنی از گذشته با ما بوده است چه حالا بر اثر تربیت نادرست  چه نبود آموزش درست چه تجربه نامفید اینها با ما بوده است.

خلاصه‌ای از وادی بگویم این وادی می گوید که اینجوری نیست که انسان بخواهد تصمیم بگیرد و صبح که بیدا شد زبان بچرخاند و بگوید چه صبح زیبایی من دیگر تغییر می کنم، من دیگر مواد مخدر مصرف نمی کنم، من دیگر فلان کار انجام نمیدهم، من نگاهم را عوض می کنم، من دیدم را عوض می کنم نه این طور نیست این وادی این را می گوید خودم هم تجربه کردم همین طور است شاید استثنائاتی وجود داشته باشد را نمیدانم. یک دو تا وادی برگردیم عقب وادی هشتم می گوید بعضی از صفت بد گذشته ای را که داشتیم خسارت به دیگران زده بودیم را میتوانیم با جبران خسارت کردن عوض کنیم.

توی وادی می گوید ما مجبور نیستیم که تا ابد در جهنم خودمان بمانیم، مجبور نیستیم مگر نخواهیم حرکت کنیم. سه تا مولفه اصلی را می گوید که این مولفه‌ها یک مثلثی را تشکیل میدهند و اسم این مثلث را میتوانیم بذاریم ارتباطی، آفرینشی، مثلث کائنات یا هستی. جهان هستی و جهان‌های بعد از مرگ، حلقه‌های دیگر با این سه مولفه سر و کار دارند اسم این مثلث نور هست، صوت هست و حس هست چیزی که تو کتاب می گوید نور لطیف‌ترین چیزی هست که در جهان هستی هست و همونجور که تو کتاب، کتاب آسمانی می گوید والله نور السماوات والارض و متاسفانه ما من بخش کمی از طیف نور را می بینیم و درک می کنم نور در مراتب بالاتر هست، و در مراتب پایین‌تر ناره گفته می شود. و صوت مثل مخابرات عمل می کند و میتوانیم باهاش ارتباط صوتی بگیریم و این صوت جمله‌ها باهاش تشکیل می شود و ارتباط بین همه ی جهان‌هاست و نور مانند خداوند است و در هستی موجودیت دارد ولی رویت‌ناپذیر هست و حس اولین نیروی به کارگیری عقل است و آن چیزی که ما و کلیه موجودات آن را درک می کنیم و اینها در مراتب پایین‌تر می توانند مخرب باشند یعنی صوت‌ها و نورها در مراتب پایین‌تر به ما ارتعاشات در مسیر ضد ارزش‌ها انجام میدهند

ولی اگر بخواهیم که حس مان را قوی کنیم و به مراحل بالاتر برویم و به سمت نیروهای ارزشی و الهی برویم باید حس مان را زلال کنیم یا صیقل بدهیم تنها مولفه‌ای که در تغییر حس هست  تزکیه‌ است تزکیه به معنای پالایش، تسویه و تصفیه یعنی تصفیه به معنای تسویه حساب کردن تصفیه هم به معنای تصفیه آب هست اگر بتوانیم با تزکیه حس مان رو صاف و صیقلی کنیم به تفکر سالم می رسیم. خاطرات استاد شهریار که می گوید که من میخواستم به مراحل بالاتر الهی برسم و خواستم بت‌هایی که دور و برم را بشکنم استاد شهریار  هفت هشت تا دوست و رفیقی داشتند که توی جامعه اطرافشان بین مردم خیلی اسم می بردند از شهریار، شهریار گفتن که من امدم این بت‌ها را یعنی ان وابستگی‌هایی که به این دوستان را داشتم شکستم امیدم را از اونها قطع کردم بعد مسیر درویشی و صوفی‌گری را پیش بردم دیدم نه نمی شود

من دارم هی رفته رفته پس رفت می کنم با مقوله تزکیه آشنا شدم و بعد  که تزکیه را انجام دادم از اون عشق زمینی و شور و شرفی که بود دل کندم و توانستم به عشق واقعی برسم و در آخر کتاب هم بعد اینکه تغییر حس انجام می شود و با تزکیه ما به عشق حقیقی می رسیم و به عشق سالم می رسیم عشقی که باعث می شود همه موجودات را دوست داشته باشیم در کل معجزه ی بزرگی هست یعنی زندگی را دوست داشته باشیم و تجربه خودم و برداشت خودم از  این وادی این بود که واقعا من قبل این وادی و قبل کنگره واقعا نسبت به گذشت ام ناامید بودم هیچ امیدی نداشتم قطع ارتباط با خداوند بودم و تا حدودی توانستم ارتباط بگیرم و می دانم که می توانم گذشته را جبران کنم و با این آموزش‌هایی که هست بتوانم تزکیه کنم و راه تقوا را پیش بگیرم. متشکرم که به حرف‌های من گوش دادید.

مرزبان کشیک مسافر سعید

تایپ مسافر سعدالله 

عکاس مسافر ابوالفضل

بارگزار مسافر مجید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .