هفتمین جلسه از دور بیست و دوم کارگاه های خصوصی ویژه مسافران آقا کنگره۶۰ شعبه باباطاهر همدان با استادی راهنمای محترم مسافر منصور، نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر علیرضا با دستور جلسه (وادی دهم و تاثیر آن روی من) یکشنبه ۹ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان منصور هستم مسافر، در درجه اول خدا را شاکر و سپاسگزارم که بار دیگر توفیق پیدا کرده در این جایگاه قرار گرفته و در خدمت شما عزیزان باشم و از محضر شما عزیزان آموزش گرفته و استفاده کنم، خدا را بینهایت شاکر و سپاسگزارم که منرا در مسیر کنگره قرار داد تا من بیام اینجا به درمان رسیده و به سمت تعادل حرکت کنم و به یک تعادل نسبی برسم، تشکر میکنم از آقای مهندس دژاکام عزیز و خانواده محترمشان، دیدهبانهای عزیز و همه خدمتگزاران کنگره۶۰ در سراسر کشور که زحمت میکشند که من نوعی بیام اینجا درمان شده، به رهایی رسیده و به حال خوش برسم، انشاالله که همیشه پایدار باشند. یک تشکر ویژه دارم از خدمتگزاران شعبه باباطاهر همدان ایجنت محترم، مرزبانهای عزیز، راهنمایان گرانقدر و همه عزیزانی که در هر قسمتی زحمت میکشند و تشکر خیلی ویژه و سپاس فراوان از استاد عزیزم آقا عبدالله عزیز که من هرچی دارم از ایشان دارم و دست ایشان رو میبوسم و قدردان زحماتشان هستم، انشاالله که بتوانم امروز هم در محضر ایشان خدمت شما عزیزان درس پس بدهم، عرض تبریک دارم رهاییهای اخیر خدمت خودشان، راهنمایان عزیز، همه دوستان و اعضای کنگره۶۰ و عرض تبریک دارم خدمت آقا مهدی عزیز آقا جهت گرفتن شال خوشرنگ راهنمایی و مسعود عزیز جهت تاسیس لژیون و همچنین آقا ابراهیم عزیز، علی آقای عزیز و آقا محمد عزیز عرض تبریک دارم انشاالله که پایدار باشید و همیشه خدمتگزار ببخشید. خیلی خوشحالم امروز اینجا هستم چون اینجا خانه پدری منه است و البته کنگره ۶۰ همه جا خانه ماست و به اینجا یک حس ويژهای دارم چون من اینجا رها شدم، اینجا راهنما شدم، اینجا حال خوشی پیدا کردم و مدیون این شغل و خدمتگزارها و همه شما عزیزان هستم.
در مورد دستور جلسه وادی دهم صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است و تاثیر آن روی من، با کسب اجازه از آقا عبدالله و راهنماهای عزیز من چند کلمه ای صحبت کنم انشالله از مشارکت شما عزیزان استفاده خواهیم کرد، صفت گذشته در انسان صادق نیست، دوستان ما اگر بیایم وادیها را نگاه کنیم میبینیم سلسله مراتبی هست، این وادیهایی که پشت سر هم قرار میگیرند و این دستور جلسات هفتهای که پشت سر هم قرار میگیرند یک هدف خاصی را دنبال میکنند که اگر ما دستور جلسات چند هفته اخیر را بررسی کنیم آخرش میآیم و میرسیم به دستور جلسه این هفته وادی دهم، صفت گذشته در انسان صادق نیست، اینرا میگوید: با همه این دستور جلسات و نه تا وادی، اولی که ما آمدیم، آمدهایم تا برسیم به وادی دهم که چیکار کنیم، صفت گذشته را تغییر بدهیم، اول این را بگویم که وادی دهم، هم وادی بیم هست و هم وادی امید، در این وادی بیم به چه کسانی میدهد؟ بیم میدهد به کسانی که در صراط مستقیم هستند، راهشان را دارند میروند، میگوید: حواست را جمع کن این نیست که تو الان یک آدم متعادلی هستی و حواست نباشد همچنان ادامه خواهید داشت، باید حواست را جمع کنی احتمال دارد که از تعادل خارج شویم.
.jpg)
دارد امید میدهد، به چه کسی امید میدهد؟ به شخصی که تازه امروز جلسه اولش، جلسه دومش هست یک ماه، دو ماه پنج ماه به کنگره۶۰ میآید، تازه به رهایی رسیده، دارد امید میدهد میگوید صفت گذشته در انسان صادق نیست، به عنوان مثال اینکه من تا دیروز مصرف کننده بودم، هر کاری میکردم بنا نیست امروز هم همین باشم و امروز در هر جایگاهی که هستم بنا نیست حتما فردا هم در این جایگاه باشم، قابل تغییر است صفت یک چیزی است که به یک موجودی، یک جسم و یک انسان نسبت میدهند، به قول آقای مهندس که میگویند: زغال سیاه، زغال همیشه سیاه بوده، هست و خواهد بود لذا قابل تغییر نیست، مثلا فولاد سخت است، سختی در فولاد صفت میباشد و قابل تغییر نیست ولی انسان قابل تغییر هست. چرا؟ چون جاری است، چون مدام در حال حرکت است و به خاطر همین میگوید که حواست را باید جمع کنی، منتها من منصور وظیفهام چیست؟ من منصور اولا تاثیرش را بگویم، خب من یک زمانی که آدم کاملا نامتعادلی بودم روزی چهار پنج گرم مواد استفاده میکردم، دروغ میگفتم، نمیدانم همه را سر کار میگذاشتم، همه را میپیچاندم، امروز آمدم و به جایی رسیدم که هیچ موادی مصرف نمیکنم، سعی میکنم کمتر دروغ بگویم، سعی میکنم کسی را سر کار نگذارم و سعی میکنم از کارهای ضد ارزشی فاصله گرفته و متعادل زندگی کنم این تاثیرش هست.
ببینید دوستان من همیشه تو لژیونم میگویم که هر کدام از ما در هر جایگاهی که هستیم یک نگاهی باید به گذشته بندازیم و فراموش نکنیم، فراموشی یکی از بزرگ ترین دردهاست، به عنوان مثال شخصی دو هفته یا سه هفته است به کنگره۶۰ میآید، تازه یک یا دو هفته است رفته روی شربت، همین آدم اگر نگاه کند به دو هفته سه هفته قبل خود، میبینید که خیلی اوضاع فرق کرده، دو سه هفته قبل یه نوع موادی داشت مصرف میکرد، الان دو سه هفته است دارد مواد مصرف میکند، شربت دارد میخورد ولی اینرا آورده روی یک نظم خاصی، روی یک برنامه خاصی، به عبارتی دیگر از آن بی تعادلی خارج شده، حتی مصرف وی آمده روی تعادل، پس این همین را نشان میدهد که آقا تو یک قدم برداشتی، در صفت گذشته که یک آدم بیتعادل و بینظمی بودی، به اندازه شاید یک درصد، اصلا یکصدم درصد تغییر کردی، آمدی یکصدم درصد متعادل تر شدی، منظم تر شدیم پس میگوید: وقتی یک انسان در هر کجای زمین یک کاری را توانست انجام بدهد، مطمئنا بقیه هم میتوانند، حالا که اینجا کس دیگری، نه کس دیگری را ول کن، خودت آمدی اینکار را انجام بدهی، پس میتوانی، بهتر از این هم باشی میتوانی، صفتهای خیلی بیشتری را در خودت تغییر بدهی، فقط کافی است که این کار را بخواهی و حرکت کنی.
فقط کافی است که بخواهيم و حرکت کنیم، منتها در این خواستنها، حرکت کردن میدانیم دو تا موضوع وجود دارد، یک بحث خواستن که خواسته تنها موردی است که راهنما نمیتواند برای یک رهجو انجام بدهد، خواسته را من باید داشته باشم، منتها اگر من خواسته را داشته باشم برای حرکت کردن یک نیرویی میخواهم، یک انرژی میخواهم و یک آموزشی میخواهم، همه اینها را راهنما در کنگره۶۰ به من کمک میکند، پس باز برمیگرده به خود من باز برمیگردد موضوع اول که من بخواهم صفت گذشتهام را تغییر بدهم، اینکه در ابتدای وادی در پیام آن میگوید: شهر به یک باره دچار طغیان میشود، آقای مهندس میگوید: منظور از آن شهر، خود شهر وجودی ما هست، هم در بحث صور پنهان هم در صور آشکار.
.jpg)
یک زمان هر کدام از ما یک آدم متعادل و سالم حالا متعادل هم نگویم یک آدمی بودیم که مواد مصرف نمیکردیم، جسم ما روی تعادل نسبی بود ولی وقتی آمدیم و صبح رفتیم سراغ مواد مخدر و پله پله مصرف بالا رفت، شهر دچار طغیان شد به تبع آن همین صور پنهان ما نیز دچار طغیان گردید، چقدر زمانی که مصرف میکردیم مردم را سر کار گذاشتیم، من خودم را میگویم، زنگ میزدند کجایی؟ نشسته بودم پای بساط ولی میگفتم من در راه هستم و دارم میآیم، نیم ساعت، یک ساعت دیگر میرسم، یک و نیم ساعت میگذشت، زنگ میزدند کجایی؟ میگفتم: توی راه هستم، یک مشکلی پیش آمده ولی هنوز نشسته بودم سر بساط، حالا این نمونه کوچکی بود تا چیزهای دیگر، اما نسیم آرام الله خب نسیم آرام الله سراغ چه کسانی میآید؟ در شهر وجودی چه کسی میآید؟ کسی که خواسته داشته باشد، به قول اون بنده خدایی که هر شب همیشه دعا میکرده و به امام رضا متوسل میشده که کمک کند تا در قرعه کشی فلان بانک برنده شود و امام میآید به خواب او و میگوید: برو یک حسابی را آنجا باز کن! آیا من صرفا دارم حرف آنرا میزنم، خواسته چی است؟ خواسته این است که من واقعا خواسته را داشته باشم و حرکتی انجام بدهم، حالا برای این حرکت انرژی و انگیزه میخواهد و مهم تر از اینها آموزش میخواهد که باز هم همین خواستن هست، وقتی من آموزش را بگیرم یواش یواش و پله پله میآیم تغییر میکنم، یک آدمی که یک روز مصرف کننده بود، دروغ میگفت و همه را سر کار میگذاشت، همه را میپیچاند و کارهای امروز را به فردا میانداخت بعد از یک مدت میبینی آمد روی نظم و برنامه و همه چیز اوکی شد و سیدیها را نوشته و به رهایی رسید. بعد هم یواش یواش حرکت کرد، یک ذره خدمت کرد و آمد آزمون داد و راهنما شد الان خودش رها شد، آمده به ۱۰، ۲۰، ۳۰، ۴۰نفر کمک کرده، آن شخص هم رها شده و مهمتر از همه اینها که اینها خیلی خوب هستند، خود خداوند میفرمایند: اگر شخصی یک انسانی را نجات دهد کل بشریت را نجات داده، اگر شخص یک نفسی را، یک نفری را بکشد کل بشریت را کشته است، که اینها خیلی مهم است ولی باز میگویم مهم تر از اینها خود شخص توی زندگی خودش میباشد که به یک تعادل نسبی و آرامشی رسیده است.
مسائل و مشکلات برای همه کس وجود دارد ولی به هم نمیریزد، این ریشهاش برمیگردد به چه چیزی؟ به آموزشی که من میگیرم ولی برای این آموزش باید این خواسته را داشته باشم، من زیاد صحبت کردم ان شاالله در ادامه از مشارکت های شما عزیزم استفاده خواهیم کرد، خیلی ممنون که به صحبت های من توجه کردید.

تایپ: مسافر محمد ( لژیون ششم ) خدمتگزار سایت
عکس: مسافر سعید ( مرزبان خبری )
تنظیم و ارسال: مسافر محمدرضا ( لژیون هشتم ) نگهبان سایت باباطاهر همدان
- تعداد بازدید از این مطلب :
185