جلسه ششم از دوره هشتم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی ماهشهر به استادی مسافر محسن، نگهبانی مسافر مصطفی و دبیری همسفر محمد با دستور جلسه 《 وادی دهم و تاثیر آن روی من 》 در روز یکشنبه ۹ آذرماه راس ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:
سلام دوستان. محسن هستم، یک مسافر.
در مورد دستورجلسه وادی دهم: "صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است". قبل از اینکه به کنگره بیایم، واقعاً چقدر صفات بد داشتم. دلیلش چه بود؟ دلیلش این بود که من به خاطر مصرف مواد مخدر، ذرهذره رفتم به عمق تاریکیها و یک سری چیزها را تجربه کردم که اصولاً به نظر من، یک انسان نباید تجربهشان کند. این باعث شد که من روز به روز یک صفت بد در خودم پیدا کنم و با آن زندگی کنم.
یکی از صفات این بود که فکر میکردم همهچی من بد بود. همه زندگیام، کل دوره قبل از کنگره، همش بد بود. همش صفات حیوانی بود. یعنی توی نفس "اماره" بودم که دستورات منفی میداد.
یکی از این صفات این بود: من هزینه نمیدادم. برای کاری که میخواستم انجام بدهم و پولی که میخواستم بگیرم، هم کار نمیکردم. فقط کاری که دو سه روز زمان میبرد را من در دو سه ساعت انجام میدادم، فقط به خاطر اینکه پول بگیرم و بروم مصرف کنم. این یکی از صفات بد بود.
خداروشکر، وقتی به کنگره آمدم، به واسطه لژیون سردار، این نقص برطرف شد. بخشش را یاد گرفتم و برای هر کاری که امروز میخواهم انجام دهم، هزینهاش را میدهم. چه حس و حال خوبی دارد! قبلاً کار میکردم که مزد بگیرم، ولی در کنگره یاد گرفتم که وقتی یک خدمت انجام میدهم، آن حس بد قبلی به یک حس خوب تبدیل میشود. این حس با تزکیه، پالایش، اندیشه و تفکر به وجود آمد.
ذرهذره توانستم در مسیر کنگره قرار بگیرم و فرمانبردار بودم، حرفهای راهنما و جناب آقای مهندس را گوش دادم و کارهای ضد ارزشی را انجام ندادم.
غیبت کردن یکی از کارهایی بود که زیاد انجام میدادم. ولی خودم از همه بدتر بودم و در اعماق تاریکی بودم. با آمدن به کنگره، این عمل بد را کنار گذاشتم و اگر در جمعی باشم که غیبت میکنند، سعی میکنم گوش ندهم یا به آنها میگویم: "بروید به خودش بگویید". همیشه پشت سر دیگران صحبت میکردم و فکر میکردم از همه داناتر هستم، ولی در واقعیت هیچ چیز نمیدانستم. به قول معروف: "ندانی را بدان، تا به دانایی برسی"
در این وادی "تغییر، تبدیل و ترخیص" را یاد میگیریم، که هیچکس باور نمیکرد که در کنگره اینقدر تغییر کنم. کسی باور نمیکرد که در کنگره بتوانم خدمت کنم. من از خدمت کردن انرژی کسب میکنم و حس و حالم خیلی خوب میشود.
توانستم سیگار خود را نیز درمان کنم که برای من غیرقابل باور بود. صفت دیگر من پرخوری بود. جناب آقای مهندس در صحبتهای خود بارها بر تغذیه سالم تأکید فرمودند. در سیدی نقاش هم درباره تغذیه صحبت کردند. آدمی بودم که وقتی سیر میشدم، ولی به خاطر خوشمزه بودن غذا، حرص میزدم. خیلی چیز بدی بود. همیشه اضافه وزن داشتم. واقعاً فراموش نمیکنم قبلاً چی بودم.
با آموزشهای جناب مهندس، غذا خوردنم چقدر خوب شد: مقدار مناسب، زمان مناسب، غذای مناسب". این را در زندگیام اجرایی کردم، آن موقع هیچ برنامهریزی نداشتم. موقعهایی که مواد مصرف میکردم، اصلاً میلی به غذا نداشتم. سینی را میگذاشتند، من سینی را پرت میکردم. همش بیاحترامی به مادر، خواهر، برادر. اینها همه صفاتی بود که به خاطر مصرف مواد مخدر، کمکم درون من به وجود آمد.
از آنجا که انسان "جاری" است، من آمدم داخل کنگره تا آن صفتها را تغییر دهم و به جای آنها، صفات خوب را در زندگیام به کار ببرم و صفت بد به صفت خوب تغییر کرده است.
انسان وقتی در روشنایی است، ممکن است از روی جهل و نادانی دوباره وارد تاریکی شود، میتواند در یک مسیر قرار بگیرد و برود تاریکیها را تجربه کند.
همیشه فکر میکنم: من با آن حال خراب و داغون، اواخر آنتیایکس مصرفی من مشروبات الکلی بود ولی قبلش مواد دیگر مصرف میکردم. خیلی تخریبم بالا بود. میگفتم مشروب تخریبش کمتر است، میگفتم: "آدم کلهخالی باید بمیرد". همش به دلیل جهل و نادانی بود.اما حالا از صبح تا شب کار میکنم، بدون اینکه مواد وارد جسمم کنم. این مواد مخدر طبیعی بدنم دارد کار میکند. از صبح تا شب کار میکنم، خیلی خوشحالم. آن موقع اینجوری نبودم. آن موقع باید مصرف میکردم تا بتوانم کار کنم. کار هم نمیکردم، همش مصرف میکردم. تا مصرف میکردم، کار میکردم. امروز سلامت جسم به من داده شده، افکارم دارد درست میشود، جهانبینیم دارد درست میشود.
گروه سایت نمایندگی ماهشهر
تایپ: مسافر محمود، مسافر عارف و مسافر علی لژیون یکم
ویرایش و ارسال مطلب: مسافر فضیل
- تعداد بازدید از این مطلب :
24