English Version
This Site Is Available In English

سفری در پرتو وادی دهم و دعای کنگره

سفری در پرتو وادی دهم و دعای کنگره

ششمین جلسه از دوره چهل و دوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰؛ نمایندگی صائب تبریزی با استادی مسافر ناصر، نگهبانی همسفر حسین و دبیری مسافر وحید با دستور جلسه « وادی دهم تاثیر آن روی من» روز یکشنبه ۰۹ آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ برگزار شد.

سخنان استاد:

**وادی دهم:** هشت سال پیش برای اولین بار این وادی را هم گفتم، هم نوشتم و هم چند بار خواندم. یکی هم چهار سال پیش بود و هفتهٔ قبل دوباره آن را مرور کردم و این بار معنی واقعی این وادی را از خودش فهمیدم. برداشتی که هشت سال پیش داشتم، با چهار سال پیش یا با امروز خیلی فرق کرده. خیلی خب، دانایی خیلی زیاد است؛ حتماً من یه ذره رشد کردم.

 

بعد می‌گوید: صفت گذشته در انسان جاری نیست. صفات در انسان به دو دسته تقسیم می‌شوند: آن‌هایی که ما می‌بینیم – مثل چاقی، سیاهی، لاغری، دراز یا کوتاهی – که به مرور زمان تغییر می‌کنند؛ و یکی هم صفات درونی هستند – که حالا روانشناسی می‌گوید: دروغگو بودن، با محبت بودن، عشق داشتن.

 

بعد از ایجینت محترم، دو دقیقه خواهش خواهم کرد؛ چون آرزومه. من دو ماه پیش، بعد از دو سال دوری، دوباره راهم افتاد و آمدم اینجا. ضد ارزش‌ها می‌گویند: بله، پس من سفرم را خوب انجام نداده بودم. مواد و سیگار هم رفته بود کنار. حالم خوب بود، اما آن‌طور که می‌خواستم نبود.

 

من دو تا همیشه شکرگزاری دارم: یکی، خدایا ممنون که من بیمار شدم، مخصوصاً در قرن بیست و یکم. من پسر دارم؛ خودم فردا صاحب عروس می‌شوم. پسرم می‌رود دوستانی پیدا می‌کند. این راه را من رفتم. آمدم و با خیلی از شماها آشنا شدم. مواد را دیگر شناختم، تخریب‌ها را هم شناختم. پس الان می‌توانم مربی خوبی برای پسرم باشم.

 

می‌بینید، می‌گوییم که من با پسرم رفیقم، با دخترم رفیقم. چطور رفیقی؟! پول می‌خواهد، بهش می‌دهم؛ کارتش دستش است؛ بی‌اجازه وارد اتاقش نمی‌شوم… این‌ها همش دروغ است. من عذر می‌خواهم؛ با پسرم گاه‌گاهی می‌نشینیم، جوک‌های یک وجب زیر ناف و بالای زانو را می‌گوییم. بگذار از خودم بشنود تا از دیگران بشنود.

 

بعد، آرزویی که داشتم، این دعای کنگره است – که هر چهارده وادی در آن هست: «خداوندا، ما در پی هم روان شده‌ایم.» یعنی ما اول از خدا اجازه می‌گیریم که در طول سفر همراه ما باشد. «در پی هم روان شده‌ایم» یعنی قبل از من کسانی بودند و بعد از من هم خواهند بود. اینجا درجه‌بندی نداریم. ایجینت هم همان صندلی را می‌نشیند که من می‌نشینم؛ راهنما، مفسر و همه. اینجا کسی حقوق نمی‌گیرد. سرهنگ و سرگردی نداریم. شال‌ها قابل احترام‌اند؛ این‌ها راه را رفتند و به نتیجه رسیدند، پس من هم می‌توانم نتیجه بگیرم.

 

«تا بدانیم آنچه نمی‌دانیم.» حجم نادانسته‌ها خیلی بیشتر از دانایی‌هاست. من هشت سال پیش، وقتی برای اولین بار وارد کنگره شدم – من در پنج رشته دانشگاهی، حالا متأسفانه یا خوشبختانه، عمرم را گذاشتم – خیلی خودم را پر می‌دانستم. آمدم در کنگره و جبهه می‌گرفتم. برای بنیان کنگره اشکال می‌گرفتم و برایش مشکل ایجاد می‌کردم.

 

یکی از وادی‌ها هست که می‌گوید: «در آخر امر، امر اول اجرا می‌شود.» از نظر ادبی غلط است؛ من فکر می‌کردم. جمعه گذشته (پریروز) بود که یادم افتاد، گفتم: این چی می‌گوید؟! شاید از نظر ادبی به نظر من غلط باشد، اما دیدم نه بابا! یعنی می‌گوید گردو می‌کاری باید گردو بشود؛ ذاتش گردو شدن است، اما یک مراحلی دارد. «تا بدانیم آنچه نمی‌دانیم.» تاریکی‌ها را تجربه کرده‌ایم؛ در عمق تاریکی‌ها بودیم. بله، شاید از نظر اقتصادی وضعمان خوب بود، معاشرتمان خوب بود، اما نه؛ خودمان می‌دانستیم چقدر تخریب داریم!

 

«ما را با روشنایی‌ها آشنا گردان.» نورانی‌ترین جا به نظر من همین کنگره است. این دو موردی که گفتم: بله، خدایا شکر که بیمار شدم، و خدایا شکر که اینجا را پیدا کردم.

عزیزان، اینجا واقعاً… حالا من پنج صفحه خلاصه نوشته بودم از عرفان و فلسفه و متافیزیک و فیزیک نیوتونی؛ بعد گفتم این‌ها را چکار کنم؟ خلاصه بگویم، وقت نمی‌شود و قابل فهم هم نیست. این چهارده تا را انتخاب کردم.

 

دست همدیگر را می‌گیریم و دعا می‌کنیم. همان صفت گذشته عوض می‌شود و انرژی به هم می‌دهیم. «ما را با روشنایی‌ها آشنا گردان؛ با فلسفهٔ کنگره آشنا گردان. تا به مکانی برسیم که از آنجا انشعاب یافته‌ایم.» ما از بهشت آمدیم – حالا اعتقاد داریم یا نداریم – پاک بودیم. بچه که به دنیا می‌آید پاک است؛ هیچ کینه‌ای ندارد. به آنجا باید برسیم؛ یعنی در آخر که محبت هست، مثل بچه‌ها.

تهیه گزارش: همسفر رضا 

تایپ متن: همسفر مثیم 

ارسال مطلب:همسفر حسین 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .