سلام دوستان الهام هستم مسافر نیکوتین
وقتی برای نخستین بار عنوان وادی دهم را شنیدم در ظاهر جملهای ساده به نظر میرسید؛ اما هرچه پیش رفتم و مفاهیم آن در من نهادینه شد، دریافتم که این جمله یکی از عمیقترین حقیقتهای زندگی انسان را بیان میکند. این وادی میگوید: «صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون انسان جاری است.»
عنوان این وادی؛ یعنی انسان موجودی ثابت و منجمد نیست. من در هر لحظه در حال تغییر، تبدیل و شدن هستم. اگر بخواهیم انسان را بر اساس گذشتهاش تعریف کنیم، فرصت رشد و رهایی را از او گرفتهایم. مانند آن است که رودخانه را با آبی که دیروز از آن گذشته قضاوت کنیم در حالی که امروز آب تازهای در جریان است. من سالها با گذشتهام زندگی میکردم.
گذشتهای که بهجای داشتن تجربه و آموزش به زنجیری تبدیل شده بود. خودم را قربانی، محکوم، بیارزش و غیرقابلتغییر میدیدم. گمان میکردم اگر یکبار سقوط کردهام، پس برای همیشه سقوط کردهام و اگر یکبار اشتباه کردهام، دیگر حقی برای ساختن ندارم؛ اما در مسیر آموزش آموختم که بزرگترین بیعدالتی، قضاوت انسان با پرونده قدیمی اوست.
وادی دهم به من آموخت که انسان میتواند تغییر کند به شرط آنکه بپذیرد جاری باشد و حرکت کند. آب هنگامی که بایستد، میگندد؛ اما زمانی که جاری است زلال میشود و توان هدایت و زندگیبخشی پیدا میکند. گذشته من همان آب مانده و مردابی بود که بوی تعفن میداد؛ اما امروز آموختهام جاری بشوم، حرکت کنم و اجازه دهم زمان، تلاش و خواستن مرا پالایش و نو کند.
وادی دهم به من یاد داد که نه دیگران و نه انسان حق ندارد خود را در گذشتهاش زندانی کند. اگر امروز تصمیم تازهای بگیرم و قدمی هرچند کوچک در مسیر درست بردارم، همان لحظه انسان دیگری شدهام. ارزش انسان را انتخاب امروز او نه اشتباهات دیروز میسازد. در کنگره۶۰ انسانهایی را دیدم که روزی در عمق تاریکی بودهاند و امروز نور میبخشند و خدمت میکنند.
انسانهایی که اثبات کردند گذشته پایان راه نیست؛ بلکه نقطه آغاز مسیری تازه است. اگر آنان توانستند تغییر کنند، یعنی من نیز میتوانم و اگر من توانستم؛ یعنی هر انسانی توان چنین تبدیلی را دارد. پیام این وادی برای من امیدی واقعی نه خیالی است. امیدی که به من میگوید تا زمانی که حرکت میکنی، شکستخورده نیستی.
هنگامی که جاری هستی، میتوانی تولدی دوباره را تجربه کنی. امروز نه از گذشتهام میگریزم و نه در آن میمانم. گذشته برای من نه زندان ؛ بلکه درس است. امروز انتخاب میکنم جاری بمانم، تغییر کنم و اجازه ندهم هیچچیز مرا به عقب بازگرداند. سپاسگزارم از خداوند، از راهنمای ویلیاموایت همسفر جلالی و از کنگره۶۰ که به من آموختند انسان همیشه قابل بازسازی است، به شرط آنکه در مسیر بماند و حرکت کند.
سلام دوستان عسل هستم مسافر نیکوتین
من معتقد هستم تا زمانی که انسان درک نکند قابلیت تغییر در او وجود دارد، هرگز برای آموزش دیدن و ایجاد تحول درونی اقدام نخواهد کرد. انسان زمانی قادر به انجام کاری است که نسبت به آن آگاهی پیدا کند و بداند توانایی انجام آن در وجود او است.نکته بسیار مهم این است که انسان میتواند صفاتی را که در گذشته به دلیل جهل و ناآگاهی به دست آورده است را بهتدریج و با آموزش صحیح تغییر بدهد.
البته باید توجه داشت که ما بهسادگی و در مدت کوتاهی دچار صفات ضد ارزشی نشدهایم که انتظار داشته باشیم به همان سرعت نیز تغییر کنیم. پارامتر زمان در این مسیر نقشی اساسی دارد. بهترین مثال برای این موضوع سفر درمان نیکوتین است. هرگز تصور نمیکردم روزی نگاه و جهانبینیام نسبت به سیگار آنقدر تغییر کند که بخواهم برای درمان قدم بردارم.
همیشه سیگار برای من مسئلهای حلنشدنی بود و درمان آن معنایی نداشت؛ چون فکر میکردم با این همه ناخالصی نمیتوانم برای درمان اقدام کنم؛ اما انسانی که امروز هستم دیگر آن فرد روز اول ورود به جمعیت احیای انسانی کنگره۶۰ نیست. با رشد تدریجی، آموزشها و گذر زمان، بسیاری از مسائل در درون و بیرون من حل شده است. من فهمیدم که اختیار تغییر با خود من است.
زمانی که از درون خواهان تغییر باشم، قدرت آن نیز در من وجود دارد. در سفر نیکوتین، فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کردم. مسائلی که میتوانست مانع تغییر من شود؛ اما آموزشهای کنگره۶۰، جهانبینی و ماندن در مسیر این راه را برای من هموار کرد. برای رسیدن به هر هدفی باید تلاش کرد و تغییر معمولاً بدون رنج نیست؛ اما این رنج، نعمتی ارزشمند است. خدا را هزاران بار شکر که در مسیر کنگره۶۰ هستم، آموزش میبینم. میآموزم که بتوانم به نسخهای بهتر از گذشته خود تبدیل بشوم.
سلام دوستان زهرا هستم مسافر نیکوتین
اگر بخواهم با خود صادق باشم، هرگز تصور نمیکردم روزی برسد که قصد کنار گذاشتن سیگار را داشته باشم. همیشه این ذهنیت را داشتم که ترک سیگار ممکن نیست و تنها میتوان مصرف آن را کنترل کرد. در بهترین حالت، خود را قانع میکردم که شاید بتوانم میزان مصرف را به ماهی چند نخ کاهش بدهم؛ اما ترک کامل مصرف را اصلاً ممکن نمیدانستم.
علاوه بر این، تصویری که نیروهای منفی در ذهن من ساختند این بود که یکی از الزامات جذاب بودن، کشیدن سیگار است یا به اصطلاح امروزیها سیگار باعث میشد در جمع متفاوت به نظر برسم. به همین دلیل نسبت به تخریبها و آسیبهایی که سیگار بر زندگیام وارد میکرد کاملاً بیتفاوت شده بودم. در واقع دیواری از دود بهدور خود کشیده بودم که چشمان مرا کور کرده و نمیگذاشت هیچ ایرادی در سیگار ببینم.
همیشه میگفتم هرچه میگویند بیاساس است و سیگار آنقدرها هم که میگویند مضر نیست. زندگی دو روز است چرا باید خود را با نکشیدن سیگار آزار بدهم؟ این جملات باورهای تکراری ذهن من بودند؛ اما زمانی که همراه با مسافرم وارد کنگره۶۰ شدیم، آموزشهای آنجا چشمهای من را باز کرد. تازه متوجه شدم که سیگار هیچ عامل جذابی ندارد و تمام آن تصورات غلط، نتیجه ناآگاهی من بوده است.
همانجا بود که متوجه شدم مصرف سیگار چه بلایی بر سر جسم، روان و جهانبینیام آورده است. ناامیدی، میل به خودکشی، عصبانیت و پرخاشگری، گوشهگیری، بیحسی و بسیاری از مشکلات دیگر، تخریبهایی بودند که سیگار بهصورت پنهان بر من وارد کرده بود؛ در حالی که شرایط جامعه و خانواده را سرزنش میکردم و به دنبال یافتن علت واقعی این حال بد نبودم.
من با گذشت هر جلسهای که در کنگره۶۰ حصور داشتم بیشتر به این آگاهی دست پیدا میکردم که مجبور نیستم با عادتهایی زندگی کنم که از جهل و ناآگاهی در گذشته شکل گرفته است. آموختم که میتوانم با آموزش، تجربه و تفکر صحیح از کم شروع کنم و با صبر، استمرار و قدمهای کوچک؛ اما پیوسته رو به جلو حرکت کنم و زخمهای گذشته را التیام بدهم.
رسیدن به چنین طرز فکری را تنها و تنها مدیون آموزشهای کنگره۶۰ هستم. در پایان با قلبی سرشار از امید و آرامش میتوانم بگویم باور دارم روزی خواهد رسید که بتوانم این طنابهای دودآلودی را که سالها بدن و وجود مرا پوشانده و در تاریکی نگه داشتهاند، بهطور کامل از خود جدا کنم و به روشنایی برسم.
تایپ: اعضای لژیون ویلیاموایت
رابط خبری: راهنمای ویلیاموایت همسفر الهام (نمایندگی زنجان)
ارسال: نگهبان سایت راهنمای ویلیاموایت همسفر هایده (نمایندگی فردوسی مشهد)
گروه همسفران ویلیاموایت کنگره۶۰
- تعداد بازدید از این مطلب :
148