English Version
This Site Is Available In English

لژیون سردار ما را از نقطه سخن به عمل سوق داد

لژیون سردار ما را از نقطه سخن به عمل سوق داد

جلسه دوم از دوره سوم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی قوچان به استادی دنور همسفر مریم، نگهبانی راهنما همسفر محبوبه و دبیری راهنما همسفر اعظم با دستور جلسه «وادی دهم (صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است) و تأثیر آن روی من» روز یک‌شنبه ٩ آذر ماه ١۴٠۴ ساعت ۱۵:٣٠ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد :
صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون او جاری است.

وقتی این جمله را می‌شنوم مطلبی کوتاه را برای من عنوان می‌کند که صفت گذشته در من صادق نیست و من جاری‌ام، مفهومش بسیار عمیق و فلسفی است؛ یک جمله تحول‌گراست. یعنی تو قرار نیست صفت‌های زشت گذشته‌ات را همیشه با خودت داشته باشی و قرار است تحولی در من ایجاد شود. این یک قانون است؛ از اول بوده، الان هست و تا ابد خواهد بود که ما یا از روشنایی به تاریکی می‌رویم یا از تاریکی به روشنایی، بسته به انتخاب ماست که چه راهی را انتخاب کنیم.

همه ما که روی این صندلی‌ها نشسته‌ایم، تنگ‌دستی، فقر، و آگاهی از سختی آینده را تجربه کرده‌ایم. اگر الان روی این صندلی نشسته‌ایم و حالمان خوب است، فقط به خاطر این است که در کنگره آموزش گرفتیم. در این مسیری که قرار است من از سیاهی به روشنایی حرکت کنم، فکر کنید که نقطه سیاه و روشن یک خط در صراط مستقیم است که من می‌خواهم حرکت کنم.

ماهی یک بار قرار است به یک پایگاهی سر بزنم و خودم را پر از انرژی کنم؛ مثل ماشینی که از مشهد راه می‌افتد و می‌خواهد مسافرت برود، در راه به یک پمپ بنزین می‌رسد، بنزین می‌زند و باز حرکت می‌کند تا به مقصد برسد. ماهی یک بار این پایگاه من را پر انرژی می‌کند و این چیزی نیست جز لژیون سردار.

لژیون سردار ما را از نقطه‌ سخن به عمل سوق داد؛ به من یاد داد بذر نیکو بکارم تا هم قوت کافی باشد برایم و هم سایه‌بان. این‌ها هم در صور آشکار و هم در صور پنهان، تأثیرات را در ما و در زندگی خودمان می‌بینیم.

زمانی که ما حرکت می‌کنیم، پستی و بلندی زیادی در مسیرمان قرار می‌گیرد. در مسیر نور می‌خواهید حرکت کنید، به این راحتی که نیست؛ حتماً دست‌اندازی هست، مثلاً زیر پایتان را می‌زنند که بیفتی. شاید به زانو بیفتی، اما هیچ‌وقت با سر زمین نمی‌افتی. ولی قبلاً که در تاریکی‌ها بودیم، خیلی به در و دیوار می‌خوردیم و همش می‌گفتیم خدایا کمکم کن. راه را پیدا کردیم، چرا؟ چون همین وادی هم می‌گوید قرار است تو تغییر کنی و تبدیل شوی به انسان‌هایی که خودشان نه تنها به حال خوش و بهشت می‌رسند، بلکه قرار است دست دیگران را هم بگیرند.

قرار است گذشته‌ من یک پل پرتابی شود برای من به آینده، نه اینکه یک زنجیری باشد به دست و پای من که نگذارد رشد کنم. قبلاً راه رفتن را مادرم به من یاد داد، دستم را گرفت و یادم داد چگونه حرکت کنم، تا اینکه من افتادم در وادی زندگی کردن، در زندگی مشترک و آنجا بود که یک جایی جهنم من شروع شد.

بالاخره باید ما یک جایی جهنم را تجربه کنیم که وقتی وارد بهشت شویم، که در نهایت قدر آن را بدانیم.در همان زندگی مشترک، سختی‌های زیادی را متحمل شدم، و در آن نقطه بود که خداوند کمکم کرد و راه کنگره برایم باز شد؛ این کنگره بود که روش جدیدی برای راه رفتن را به من آموخت و خدا را شاکرم که در این مکان حضور دارم.

تایپیست :راهنمای تازه‌واردین همسفر اکرم
عکاس :همسفر طیبه رهجوی راهنما همسفر محبوبه (لژیون اول)
ویراستاری و ارسال :همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر محبوبه (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی قوچان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .