English Version
This Site Is Available In English

درمان سیگارو مصرف نیکوتین ( وادی دهم صفت گذشته در انسان صادق نیست)

 درمان سیگارو مصرف نیکوتین ( وادی دهم صفت گذشته در انسان صادق نیست)

لژیون درمان سیگار راهنمای محترم مسافر محمود با دستور جلسه وادی دهم، که می‌گوید صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون انسان جاری است، در روز یکشنبه مورخه 9 آذر ماه 1404 راس ساعت 15:30 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان محمود هستم یک مسافر.
دستور جلسه در مورد وادی دهم هست که می‌گوید صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون انسان جاری است. یعنی چه؟ یعنی من آدمی بودم که مثلاً آمپر عصبانیتم با کوچک‌ترین چیز بالا می‌رفت؛ چهل، پنجاه، شصت… به‌هم می‌ریختم. اما امروز می‌توانم این را تغییر بدهم. می‌توانم ظرفیتم را بالا ببرم. تا وقتی ظرفیتم بالا نرفته، صفات گذشته‌ام تغییر نمی‌کند. تغییر صفت یعنی حرکت در جهت ساخته‌ شدن.
مثلاً من آدم سیگاری بودم، یا مصرف‌کننده بودم. این‌ها صفاتی بوده که در من جاری بوده، نه اینکه ذات من باشد. وقتی جاری باشد، می‌شود تغییرش داد. بعضی خصوصیات در ما هست، اما طبق همین قانون می‌گوید که می‌توانی تغییرشان بدهی؛ یعنی خصوصیات بدت را کم‌رنگ کنی و خصوصیات خوبت را تقویت کنید.


مثلاً صفت ترس در وجود من بوده، اما می‌توانم تغییرش دهم. یا مثلاً خودبزرگ‌بینی، غرور، اینکه فقط خودم را ببینم و دیگران برایم مهم نباشند… این‌ها صفاتی هستند که آزارم می‌دهند و باید تغییرشان بدهم.
وقتی به شناخت می‌رسی و می‌بینی این صفات حال تو را خراب می‌کنند، همین‌جاست که می‌فهمی چرا این قانون گذاشته شده؛ چون انسان‌ها در رنج‌اند، و وقتی انسان در رنج است، یعنی باید حرکت کند. در وادی هشتم می‌گوید صفتت را کم‌کم تغییر بده، ظرفیتت را بالا ببر، نقطه‌تحملت را افزایش بده. آیا می‌شود؟ بله.چطور؟ با آموزش، با حرکت، با تمرین.
من سال‌ها آدمی بودم که زود قضاوت می‌کردم، زود نظر می‌دادم، بدون فکر حرف می‌زدم، زود واکنش نشان می‌دادم. اما چرا بعضی‌ها آرام‌ترند؟ چون خیلی چیزها را پشت سر گذاشته‌اند، تجربه کرده‌اند، یاد گرفته‌اند اندازه‌ها را رعایت کنند.


مشکل ما اینجاست که اندازه‌ها را نمی‌دانیم؛ اندازه صحبت کردن، اندازه محبت، اندازه دخالت در کار دیگران. بعضی‌وقت‌ها آن‌قدر برای غریبه دلسوزی می‌کنیم که از خانواده خودمان غافل می‌شویم. یا پشت تلفن بلد نیستیم بگوییم «خداحافظ، بعداً صحبت می‌کنیم.» مدیریت زمان و توجه نداریم؛ نمی‌دانیم چه حرفی را کجا بزنیم، چه جاهایی اصلاً نباید چیزی بگوییم.
بدبختی ما از آن‌جاست که فکر می‌کنیم همه چیز را می‌دانیم، چون مثلاً چهل یا پنجاه سالمان شده! اما اگر واقعاً به گذشته‌مان نگاه کنیم، می‌بینیم چقدر از همین ندانستن‌ها ضربه خورده‌ایم. بارها شده باید نمی‌گفتیم، نباید می‌رفتیم، نباید دخالت می‌کردیم… اما رفتیم و خودمان را گرفتار کردیم.


چند سال پیش یکی از بچه‌ها زنگ زد که «بیا دعوا، می‌خوان ما رو بزنن.» رفتیم، کتک خوردیم، پاسگاه، دادگاه، دردسر… آخرش هم هیچ! بعد از آن به راهنما زنگ زدم، گفت: «تو اصلاً نباید می‌رفتی. نبودن تو صحنه خیلی وقت‌ها خودش حل‌کننده است.» و واقعاً درست بود. وقتی نروی، توقعی هم نداری، کسی هم با تو کاری ندارد.
ما خودمان خودمان را می‌اندازیم وسط گرفتاری‌ها، چون فکر می‌کنیم داریم «کار درست» انجام می‌دهیم. اما هنوز فرق عمل سالم را با فضولی و دخالت نمی‌دانیم. خیلی وقت‌ها آدم‌ها از غصه‌ خودشان به ما حرف می‌زنند، ما را آلوده می‌کنند. اگر گوش کنیم، ما هم ناخودآگاه طرف کسی را می‌گیریم. پس باید قوی باشیم و هنر نشنیدن را یاد بگیریم. خداوند دو گوش داده و یک دهان؛ یعنی دو برابر بشنویم و کمتر حرف بزنیم، نه اینکه هر چیزی را بشنویم و هر حرفی بزنیم.


بعضی چیزها اصلاً به ما ربطی ندارد. مثلاً فلانی با جعفر دعوا دارد، به ما چه؟ امروز دعوا می‌کنند، فردا آشتی؛ حتی اگر آشتی هم نکنند، باز به ما ربطی ندارد. اگر دوست واقعی هستی، نباید دیگران را وارد بازی‌های خودت کنی.
اگر بخواهیم صفت گذشته را تغییر بدهیم، یک راه دارد: تزکیه و پالایش؛ یعنی شست‌وشوی درون، کار کردن با خود، آموزش، عمل کردن به آموزش. وقتی حرکت کنی، نیرویی بالاتر هم به کمکت می‌آید. همان‌طور که در وادی‌ها می‌گوید، نیروهای ارزش و ضد ارزش هر دو تو را می‌کشند؛ انتخاب با توست. اگر به سمت ارزش‌ها بروی و قوی شوی، کمتر درگیر ضد ارزش‌ها می‌شوید.
اما این مسیر تکرار و تمرین می‌خواهد. چون ممکن است یک‌جا در بهشت باشی و ناگهان وارد جهنم شوی. نیروهای منفی همیشه تو را می‌کشند. عقل و نفس تو باید تشخیص دهد چه چیزی درست است. گاهی یک جمله از یک نفر می‌تواند تو را از مسیرت منحرف کند، اگر ضعیف باشید.
مثلاً همسر من سال‌ها با کنگره مخالفت می‌کرد، حرف‌ها و انرژی منفی می‌زد. اما من صبر کردم. نه ناراحتش کردم، نه دعوا. راه خودم را رفتم. یواش‌یواش خودش تغییر کرد. چون نمی‌دانست کنگره چیست، حرف‌های مهندس چیست. گناهش ندانستن بود، نه بد بودن. من باید تفکرم را عوض می‌کردم و صبور می‌شدم.ممنون از اینکه به صحبت‌های بنده گوش کردید.

عکاس وضبط صدا: مسافر مصطفی ( لژیون ویلیام )

بارگذاری : گروه خبری و سایت شعبه خیام نیشابوری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .