English Version
This Site Is Available In English

با تزکیه و پالایش ،میتوانی به آن زندگی حقیقی دست یابی

با تزکیه و پالایش ،میتوانی به آن زندگی حقیقی دست یابی

 

دومین  جلسه از دوره ی هفتادو یکم سری کارگاه‌های آموزشی ، عمومی کنگره۶۰ به نمایندگی ابن‌سینا ، به استادی راهنما محترم مسافر بهمن  ، نگهبانی مسافرنقی و دبیری مسافر حسین با دستور جلسه ( صفت گذشته در انسان صادق نیست ،چون جاری است ) درتاریخ شنبه 8 آذر ماه۱۴۰۴ راس ساعت۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد

 

سخنان استاد جلسه :

سلام دوستان، بهمن هستم یک مسافر. خداوند را شکر می‌کنم و سپاسگزارم که یک بار دیگر در این جایگاه قرار گرفته‌ام تا بیشتر بیاموزم و خدمت کنم. پیش از هر صحبتی، از «ایجنت ،مرزبانان ،همسفران مسافران» تشکر و قدردانی می‌کنم. چرا که ما واقعاً در کنار یکدیگر آموزش می‌بینیم و آن «حال خوب» را در کنگره ۶۰ احساس می‌کنیم و در این مسیر حرکت میکنیم ،از همگی شما متشکرم. دستورجلسه دو بخش است: بخش اول «وادی دهم» با این مضمون که «صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است» و بخش دوم،(اولین سالگرد رهایی خدا بخش عزیز) در مورد بخش اول جلسه، «صفت گذشته در انسان صادق نیست» صحبت می‌کنم. چون انسان جاری است. یک تشکر ویژه نیز از آقای مهندس دارم که وقت خود و خانواده‌اش را همواره در اختیار دیگر انسان‌ها قرار داده است؛ تا ما نیز بتوانیم از برکات و بهره‌ای که ایشان برده‌اند، از این حال خوش و زندگی دوباره، بهره‌مند شده و نسبتی با آن زندگی سالم پیدا کنیم و لذت ببریم و از ته دل امیدوارم خداوند از عمر من کم کند و بر عمر آقای مهندس بیفزاید، تا بتوانند انسان‌های بسیاری را از این تاریکی نجات داده و به سوی روشنایی راهنمایی کند. به نظر من، وادی اول پایه و اساس همه وادی‌هاست، آن سنگ بنای اصلی، وادی اول است: «با تفکر، ساختارها آغاز می‌شود». بدون تفکر، آنچه هست روبه زوال میرود. من، از زمانی که وارد کنگره شدم، صفت‌های گذشته، که بدترین آن‌ها اعتیاد بود، شخصیت و زندگی من و خانواده‌ام را به چه تاریکی‌ای کشانده بود، اگر کنگره نبود، شاید امروز من وجود نداشتم و خدا را شکر می‌کنم که این فرصت دوباره به من داده شد تا به کنگره ۶۰ بیایم، احیا شوم و دوباره بتوانم از زندگی لذت ببرم. خدا را شکر می‌کنم که مصرف‌کننده شدم ،شاید اگر مصرف‌کننده نبودم، سالیان سال این راه را پیدا نمی‌کردم و شاید حتی در ورطه‌ای دیگر گرفتار می‌شدم. امروز که این فرصت به من داده شده تا خودم را اصلاح کنم و صفت‌های گذشته‌ام را رها کنم، می‌بینم که در روز اول فقط برای رهایی از اعتیاد آمده بودم، اما دیدم این راه، راهی است که بهمن در بیابانی گمشده بود و هر چه می‌گشت، نه آبی می‌یافت و نه جای زندگی. در بیابان چه کسی می‌تواند زندگی کند؟ من شاید چهل یا پنجاه بار ترک کرده بودم. جای آن روزهایی که با خود عهد می‌بستم از فردا سیگار نمی‌کشم، اما راهی وجود نداشت. آنجا بیابان بود و من در آن بیابان سرگردان. اما وقتی به کنگره ۶۰ می‌آیی، راه را به تو نشان می‌دهند. آن صفت‌های بدی که انسان با خود دارد، با ورود به این مسیر جدید، این راه درست و حقیقی،صفت ها تغییر میکند . حالا «این گوی و این میدان» ،من باید در این مسیر قدم بگذارم. آیا سختی دارد؟ مگر می‌شود درون انسان پاک، پالایش و تزکیه باشد، بدون اینکه اموزش گرفته باشد ، مگر می‌شود بدون اینکه به کنگره بیایی و تسویه و پالایش کنی و مسیرت را انتخاب کنی صفت هایت خود ب خود تغییر کند ، آقای مهندس به نور و منبع نور رسیده است و به تک‌تک ما انسان‌ها می‌گوید که شما نیز به این مسیر بیایید تا بهره‌مند شوید و به زندگی بازگردید. در همین وادی دهم آمده است که بزرگترین معجزه حیات، خود حیات است ؛ اینکه من بتوانم درست زندگی کنم. چقدر نفرت، کینه، حسادت و دشمنی در درون من، بهمن، وجود دارد. نمی‌گویم نیست، اما چقدر خوب است که این آلودگی‌ها را تصفیه کنی و بتوانی از زندگی لذت ببری. ما در کنگره ۶۰، هیچ‌کدام یکدیگر را از قبل نمی‌شناختیم. از جای‌جایی آمده‌ایم و اینجا یکدیگر را پیدا کرده‌ایم. همه با هم در حال ارتقا هستیم و با هم به سوی آن قله حرکت می‌کنیم تا به آن جایگاه رفیع انسانی برسیم. در این مسیر، «صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است»؛ با تزکیه و پالایش تو میتوانی به آن زندگی حقیقی دست یابی. من چه می‌فهمیدم زندگی یعنی چه؟ نفس یعنی چه؟ قبل از آمدن به کنگره ۶۰، حتی نمی‌دانستم «حس» یعنی چه. در وادی دهم، از مثلث «نور، صوت و حس» صحبت می‌شود که پایه همه آن‌ها «تفکر» است. این من هستم که باید ببینم چگونه فکر می‌کنم؟ چقدر روی خودم کار می‌کنم؟ چقدر حس‌هایم را درست می‌کنم تا بتوانم آن «تفکر سالم» را کنترل کنم؟ در همین وادی دهم آمده که با«تفکر سالم» به چه چیز هایی میرسی : عشق سالم، ، عقل سالم، حس سالم، عمل سالم و در نهایت، ایمان سالم. ایمان آوردن به خودت و به زندگی. . آقای مهندس هر هفته در سی‌دی‌ها، در مورد جهان‌بینی صحبت می‌کنند و تفکر مرا بیدار می‌کنند. چقدر خوب است که یک مسافر، با این اندیشه که «من چیزی نمی‌دانم» خود را به کنگره بسپارد و از این آموزش‌ها بهره ببرد. اگر بگویم بلدم، در واقع هیچ چیز نمی‌دانم و اگر ادعا کنم آموزش‌های بسیاری دیده‌ام، درجا سقوط خواهم کرد. اما اگر بگویم خودم را به کنگره ۶۰ می‌سپارم، در این مسیر، راهنماها هستند. همان‌طور که بیرون، عصا را از دست یک نابینا میزنند، اینجا نیز همه، راهنما و مرزبان، بلاعوض یاری‌مان میدهند. در پایان، یک خاطره از دوران قبل کنگره بگویم ،یک روز در شهرستان با پدرم، که از او نزدیک‌تر نیست برای کسی ، در خیابان راه می‌رفتیم. به من گفت: «از این کوچه برو، مبادا فلانی تو را ببیند و بفهمد مصرف‌کننده‌ای.» اما امروز، خدا را شکر می‌کنم که مصرف‌کننده بودم. نمی‌گویم صددرصد، اما همه چیز در انسان قابل بازگشت و تغییر است. اکنون، نه تنها خودت، بلکه دیگران نیز در بیرون این احساس را می‌کنند. امیدوارم در این مسیر بتوانیم در راه کنگره و در راه صراط مستقیم ثابت قدم باشیم و لذت ببریم. سختی هست، مشکلات هست، حس‌های منفی هست. اما این حس‌های مثبت و منفی، همان فرشتگان سمت راست و چپ ما هستند. آقای مهندس می‌فرمایند: «ما در این جسم، مستاجریم». اخیراً می‌فرمایند در این قفس، باید از این ماشینی که در اختیارمان قرار داده شده، نهایت استفاده و لذت را ببریم. واما بخش دوم جلسه تولد یک سال رهایی مسافر خدا بخش عزیز: این را از صمیم قلب می‌گویم. وقتی مسافری در کنگره، سفر خود را درست انجام می‌دهد، هم راهنمایش لذت می‌برد و هم خودش طعم زندگی را می‌چشد.  خدابخش، روزی که به کنگره آمد، حتی نمی‌توانست روی صندلی بنشیند و تمام بدنش از شدت ضعف می‌لرزید. از قعر تاریکی، رانده و مانده، به کنگره پناه آورد. سفرش را درست انجام داد. تولدش را به خودش، به خانواده محترمش، به راهنمای همسفرش، خانم نرگس و به گروه همسفران و مسافران شعبه ابن‌سینا، آقای مهندس و خانواده محترمشان و به کل کنگره ۶۰ تبریک می‌گویم. وقتی یک نفر احیا می‌شود و به زندگی بازمی‌گردد، برای همه ما مایه خوشحالی است.ممنونم که به صحبت‌هایم گوش دادید

سخنان مسافر خدا بخش:

سلام دوستان خدا بخش هستم یک مسافر . خدا را  هزاران بار شکر میگویم. پروردگارم را سپاسگزارم. انشاالله که احساساتی نشوم و بتوانم تشکراتم را انجام دهم .منظورم این است که اگر احساساتی شدم، به خاطر سپاس از خدایی است که چنین اجازه‌ای به من داد تا به این سفر بیایم. به طور خلاصه، اول از همه می‌خواهم از کسی که کنگره را به من معرفی کرد و خدا او را وسیله قرار داد، یعنی آقای امیرحسین که امروز در جمعمان حاضر بود، از صمیم قلب تشکر کنم. پس از ایشان، از راهنمای تازه‌وارد، آقای کریم، آقای اصغر، آقای ابراهیم که  ب من مشاوره دادند تا در این مسیر باقی بمانم . از مسئولان پخش سایت و نشریات، از مرزبانان گذشته، از ایجنت‌ها و آقای ایمانی که هیچ‌وقت کمک هایشان را نمیتوانم فراموش کنم ، تک‌تک تشکر می‌کنم. از آقای ایمانی و مرزبانان، آقا عباس، آقای علی و آقای خالقی از همه آنان تشکر می‌کنم. از آقای جمشید که همیشه از ایشان انرژی می‌گیرم تشکر می‌کنم. از آقای مجتبی و دیگر دوستان تشکر میکنم ... ازجناب مهندس بزرگ و خانواده محترمشون تشکر میکنم! از آقا بهمن راهنمای عزیزم تشکر میکنم . انشاالله خداوند در این دنیا و آن دنیا هر چه را که می‌خواهند به آنان عطا کند. از آقای بهمن بسیار بسیار سپاسگزارم. چرا که به قول حضرت علی (ع) اگر یک مرده را زنده کنی، گویی تمام مردم جهان را زنده کرده‌ای و اگر یک انسان را بکشی، گویی همه انسان‌های جهان را کشته‌ای. آقای بهمن   جناب مهندس با آموزش‌های کنگره، یک مرده را اینجا زنده کردند. دوستان هم مشارکت کردند. نمی‌خواهم حالتان را خراب کنم، اما این وادی دقیقاً مثال من، "خدابخش" را می‌زند. مثال مسافر را می‌زند. مثال آن خدابخشی را می‌زند که روی پاهایش نمی‌توانست بایستد و الآن خدا را شکر با خانواده‌ام آمده‌ام. مثال آن خدابخشی را که نمی‌توانست حرف بزند و الآن خدا را شکر اینجا ایستاده‌ام. مثال آن خدابخشی را که کسی را قبول نداشت و الآن خدا را شکر همه شما را دوست دارم؛ چه تازه‌واردهایی که امروز آمده‌اند، چه آن آزادمردان قدیمی. چون همه شما در این راه نقش داشته‌اید.. از راهنمای همسرم، خانم نرگس، و همچنین از دختر بزرگم تشکر می‌کنم که در این سفر بسیار به ما کمک کرد. خدا را شکر.  من الآن فهمیدم  دخترم کلاس چندم است. دانش‌آموز زرنگ مدرسه  است. خدا را شکر، من سنش را نمی‌دانستم،زمانی ک در تاریکی اعتیاد بودم اصلا نمیدانستم بچه هایم چند سالشون شده ،کلاس چندم هستند اما الآن در سفر دوم و با آمدنم به کنگره، لحظه ب لحظه خدا را شکر میکنم بخاطر وجودشان،و در مورد اینده آن ها تفکر وتلاش میکنم . خدا را شکر می‌کنم برای چنین مکانی با چنین خواهران و برادران کنگره‌ای.. انشاالله تک‌تک شما سفر اولی های عزیز این حس خوب را مانند من داشته باشید واین جایگاه را تجربه کنید..تشکر میکنم از اینکه ب صحبت های من گوش کردید. خودتان را تشویق کنید.

 

سخنان راهنما ی همسفر:

سلام دوستان نرگس هستم ،همسفر، خدا را شکر برای این فرصت. این تولد را به جناب مهندس تبریک می‌گویم و واقعاً از ایشان ممنون و سپاسگزارم. برای سفر اولی‌ها امید وجود دارد. تغییر، امکان‌پذیر است. آنان برای تغییر، ظرفیت بسیار زیادی دارند. سمیه عزیز و مسافرشان حضورشان طولانی بود و امروز نتیجه آن فرمانبرداری را با این حس خوب،دریافت میکنند سپاس گذارم از اینکه توجه کردید .

 

سخنان  همسفر سمیه :

سلام دوستان سمیه هستم، یک همسفر. از بنیان‌گذار کنگره، جناب آقای مهندس بزرگ و خانم آنی تشکر می‌کنم. از راهنمای مسافرم ، آقا بهمن عزیز، که بسیار برای مسافرم زحمت کشیدند، سپاسگزارم. انشاالله بتوانیم جبران کنیم و مسافرم از خدمتگزاران خوب کنگره باشد. از خانم نرگس عزیز که همیشه با مشاوره‌های خوبش، راه و رسم زندگی را به من می‌آموزد، تشکر می‌کنم. از راهنمای تازه‌واردینم، خانم ایران عزیز، سپاسگزارم. همان اول که آمد، گفت: "مسافرت اگر به اینجا بیاید حتماً خوب می‌شود. مثل قبل نمی‌شود، بلکه یک آدم دیگر می‌شود." باور نمی‌کردم تا اینکه الآن خدا را شکر، روز به روز می‌بینم حال مسافرم بهتر و بهتر می‌شود. بسیار از خانم ایران که همیشه این حرف را می‌زند، تشکر می‌کنم. از مرزبانانی که برای ما زحمت می‌کشند و از قسمت ایجنت همسفران نیز بسیار سپاسگزارم. از دختران گلم، ثنا و یسنا، و از پسر گلم، شیرمحمد عزیز تشکر می‌کنم. از خواهرلژیونی های  عزیزم که همیشه به من انرژی می‌دهند و بسیار دوستشان دارم، سپاسگزارم. از خانم فاطمه عزیز و مسافرش، آقا مجید محترم، که همیشه به ما کمک می‌کنند و انرژی می‌دهند، تشکر میکنم وهمچنین از مسافر خوب خودم که دیر به کنگره آمد، اما خوب سفر کرد، تشکر می‌کنم. وقتی مسافرم تازه به کنگره آمده بود، حالش آنقدر خراب بود که نمی‌دانستم آیا می‌توانم او را تنها بگذارم تا بیاید؟ همیشه با او می‌آمدم. در ماشین که بخاریش هم خراب بود، در زمستان، با یک پتو خودم را می‌پیچیدم. روزهای دوشنبه و چهارشنبه که فقط مسافرها می‌آمدند، یک پتو دور خود می‌پیچیدم تا وقتی که مسافرم تعطیل می‌شد و می‌آمد. چند باری که آمدم، دیدم نه... خدا را شکر! مسافرم کنگره را بسیار خوب پذیرفته، بسیار خوب می‌آید و دیگر خودش می‌آمد و سفرش را به خوبی و حتی بهتر از من انجام می‌دهد. امیدوارم همیشه بیاید. من همیشه پشتش هستم. انشاالله بیاید اینجا و من شاهد این باشم که شال‌های رنگی  کنگره روزی اش شده است از آقای خدایی، مدیرعامل مجموعه‌ای که مسافرم در آن کار می‌کند، تشکر می‌کنم. انشاالله خدا هر چه را که می‌خواهد به او بدهد. و از همه شما عزیزان که آمدید و در این تولد شرکت کردید، متشکرم. ممنون از شما که به صحبت‌هایم گوش دادید.

 

 

تنظیم و تایپ: مسافر مهدی لژیون دوازدهم

عکس: مرزبان خبری

نگارنده: مسافر اسد لژیون دوازدهم

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .