به نام قدرت مطلق « الله »
سیزدهمین جلسه از دوره شصت و دوم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ در نمایندگی پرستار ویژه مسافران و همسفران با استادی:راهنمای محترم همسفر محمود، نگهبانی : مسافر محسن و دبیری: مسافر عبدالرضا با دستور جلسه «وادی دهم: صفت گذشته در انسان،صادق نیست،چون جاری است » در روز شنبه هشتم آذر ماه 1404 رأس ساعت 16:30 برگزار گردید.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محمود هستم؛ یک همسفر.
.JPG)
بسیار خوشحالم که امروز فرصت حضور در خدمت شما فراهم شد. از ایجنتهای محترم، آقای محمد و آقای محمد همسفرم، صمیمانه تشکر میکنم که بار دیگر این فرصت را در اختیار ما قرار دادند تا همسفران بتوانند در هر دوره در جایگاه نگهبانی جلسه خدمت کنند. از همه آنها سپاسگزارم.
هفتهی بنیان در پیش است و پیشاپیش این هفته را تبریک میگویم. ما هرچه داریم از آقای مهندس و کنگره است. هفته گذشته نیز هفتهی «گریزان» بود که بچهها بسیار خوب حمایت کردند. امیدوارم در سالهای آینده با همراهی و حمایت بیشتر، بتوانیم برای شعبه پرستار سرپناهی مناسب فراهم کنیم. سالهای زیادی گذشته و اگرچه شعبات زیادی ایجاد کردهایم، اما خودِ شعبهی پرستار هنوز صاحب مکان نشده است؛ گویی هیچوقت صاحبخانه نیستیم و همین مسئله مشکلات زیادی به همراه دارد. امیدوارم این اتفاق خوب هرچه زودتر برای ما رخ دهد.
اما دربارهی وادی دهم؛ «صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است». وقتی کتاب را باز میکنیم، پیام آن بسیار زیباست. سه پاراگراف اول بیشتر مربوط به ماه مبارک رمضان است؛ بنابراین پاراگراف چهارم را میخوانم، زیرا برای من آموزندهتر بوده است:
«آنانی که مجذوب رحمت و قدرت حق میشوند، به ارتقا میرسند و آنان که به سورچرانی مشغولند، نصیبی ندارند. میفهمی چه میگوید: چهارپایانی که دنبال پای اضافه میگردند تا خود را در زمین محکم کنند، حال آنکه بیدستوپا سر بر سجدهگاه الهی گذاشتن بسیار آسان است و فقط تمنای دل را میخواهد. یزدان فاصله بسیار نزدیک است. مانند نابینایانی که در روز به دنبال شب میروند. آنکه باید براند، میداند و آن میکند که حق میخواهد. دوستان دایرهوار گرد دفتر حق حلقه میزنند و ذکر تعالی او را میگویند. گروهی از باده الهی شُکر از شِکر مینوشند.»
همیشه برای من سؤال بود که چگونه انسانی که همواره به دنبال «پای اضافه» و چسبیدن به دنیا است، انسانی طماع و خودپرست، یا به تعبیر آقای مهندس «جمعکننده»، طی چه فرآیندی و با چه آموزشهایی صفاتش تغییر میکند و تبدیل میشود به سجدهکننده، شاکر خداوند و بهرهمند از شراب ناب درون خویش؟ چه اتفاقی میافتد که این دگرگونی ممکن میشود؟
در این وادی از چندین مقوله سخن گفته میشود: صوت، نور، حس، نور و سپس تزکیه و پالایش. من از همینجا شروع میکنم. وقتی میخواهیم تزکیه و پالایش انجام دهیم و صفتی را در خود تغییر دهیم، به چه نیاز داریم؟
آقای مهندس در صحبتهای چهارشنبه فرمودند: «تحقیق، تبدیل، ترخیص». اگر بخواهم صفتی را تغییر دهم، باید این تغییرات را در درون خودم به اجرا درآورم. این تغییرات چگونه شکل میگیرد؟
آنچه من طی سالها آموزش درک کردهام، این است که صوت، نور و حس سه اصل مهماند.
نور یعنی تجلی نور خداوند در انسان؛ یعنی ایمان. ایمان داشتن به راه، ایمان داشتن به مسیر درمان، ایمان داشتن به مهندس و ایمان داشتن به راهنما. اگر به راهنمای خود ایمان نداشته باشم، تغییر صورت نمیگیرد. اگر صدای او، این «صوتِ راهنما»، در گوش من نجوا نکند و اگر گوشبهفرمان نباشم، پالایش اتفاق نمیافتد.
دستگاه پالایش از همینجا شکل میگیرد. این مسیرها باید طی شود تا تزکیه و پالایش درونی پدید آید.
مطالب این وادی بسیار فراوان و زیباست و زمانی که خواستم دربارهاش صحبت کنم، واقعاً بیم داشتم که چه بگویم تا حق مطلب ادا شود. بعد از پیام آقای مهندس، نکته بسیار عمیقی مطرح میشود: «ما از دل مردگان، زندگان را بیرون میآوریم.» آیا ما خود مرده نبودیم؟من مرگ پسر خود را با چشم خود دیدم؛ ۲۴ یا ۳۶ ساعت با چشمانی بیرونزده، کبود و بیحرکت بر تخت افتاده بود. من تریاک و هروئین و مشروب را میشناختم، اما هیچچیز درباره اعتیاد و اوردوز نمیدانستم. نمیدانستم باید چه کنم. خداوند آن فرزند را به من داد، اما چه کسی او را احیا کرد؟ کنگره ۶۰. کنگره او را زنده به من تحویل داد؛ راهنما و مربیانش، بزرگان کنگره.
اگر این زمزمهها، این زحمات بیوقفه نبود، اگر مسئولان ما شعبه را سرِ وقت راهاندازی نمیکردند، ما امروز نمیتوانستیم اینجا بنشینیم، آموزش بگیریم و صفات بد خود را به صفات انسانی، مهربان و بخشنده تبدیل کنیم.
چه صفاتی سبب میشود انسانی از مالاندوزی صرف، به خدمتگزار، به عضو لژیون سردار، به «دینار»، به «پهلوان» یا به «نشان» برسد؟ اینها کم نیست. این تغییرات تنها با آموزشهای کنگره و محبت راهنمایان ما اتفاق میافتد، بهشرط آنکه گوش کنیم و واقعاً بخواهیم تغییر کنیم.
در پایان، در سیدی «شتر» آقای مهندس نکتهای بسیار زیبا مطرح میکنند. آنجا خداوند به پیامبر میفرماید: «قُل»؛ یعنی «بگو». یعنی تو فقط گویندهای، فقط پیامآور و تذکردهنده. ما هم همینگونهایم؛ چه همسفر، چه مسافر و چه راهنما. ما فقط تذکر میدهیم. راه را باید کسی برود که میخواهد برود. ما نمیتوانیم بر هیچکس سلطه پیدا کنیم.پیامی که در سیدی شتر به ما داده میشود این است: تنها وظیفه ما هدایت و یادآوری است؛ حرکت و تغییر با کسی است که هدف دارد و برای هدفش برنامهریزی میکند.امیدوارم بتوانیم با برنامهریزی درست و بهرهگیری از آن «باده ناب» درونی، صفات خود را تغییر دهیم.
از توجه شما سپاسگزارم.
تایپ و عکس :مسافر کوشیار لژیون نهم
بارگزاری:مسافر مهدی لژیون دهم
وبلاگ نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
125