این وادی، قانون یا راه؛ بسان شمشیری برّنده است، هم هشدار میدهد و هم امید به بازگشت، هم صعود است، هم سقوط، هم مرگ است و هم زندگی، هم زنده را از درون مرده خارج میکند و هم مرده را از درون زنده بیرون؛ بهطورکلی رحمت، لطف و بخشندگی خداوند را در مسیر زندگی انسان به نمایش میگذارد و خطوط اختیار را به شکل بسیار زیبایی به دست انسان میسپارد تا خودش هر گونه که مایل است ترسیم نماید و به انسان میفهماند که پایان هر نقطه میتواند سرآغاز خط دیگری باشد. در ابتدای این وادی پیامی قابلتوجه وجود دارد، با این مضمون: «شهر بهیکباره به طغیان دچار میگردد.» در اینجا منظور از شهر، شهر وجودی یا جسم انسان است.
وادی دهم به انسان میآموزد که پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است. هیچ انسانی مجبور نیست تا ابد صفات خود را حفظ کند و یا در جهنم بماند، هر کس در هر نقطه میتواند صفات خود را تغییر دهد. شیطان به زیباترین شکل وارد افکار و اندیشه انسان میشود تا گوهر وجودی انسان را برباید. مسیر تکامل انسان، تغییر و تبدیل و ترخیص است.
اولین چیزی که برای شروع باید بدانیم معنی صفت است؛ ویژگی یا خاصیت هر چیزی را صفت میگویند؛ بهعنوانمثال تختهسیاه، زغال سیاه که سیاهی ویژگی تخته و زغال است. موردی که دررابطهبا صفت قابلتأمل است، صادقبودن و یا جاری بودن آن است. سیاهی دررابطهبا زغال و تخته همیشه صادق است. در بعضی موارد صفت، صادق نیست، قابلتغییر یا جاری است. همه چیز در هستی؛ جاری و در حرکت است و هیچچیز در هستی و ماورای آن را نمیتوانیم بیابیم که ثابت باشد و تغییر نکند؛ زیرا مسیر تکامل و مسیر زندگی تغییر، تبدیل و در نهایت ترخیص است؛ از حلقهای در آفرینش به حلقهای دیگر آفرینش، از آسمان به زمین و از زمین به آسمان و دوباره بالعکس یا از آسمانی به آسمان دیگر و دوباره به زمین و یا زمینی دیگر و دوباره به آسمان و بالعکس و …. برای بودن، وجودداشتن، زندگیکردن، حیات، فضا، مکان، زمان، ساعت؛ زیرا بزرگترین معجزۀ حیات، خود حیات است.
اندوه و غم جزء حیات است، شادی و عشق همه جزء زندگی است. قدما معتقد بودند: چهارعنصر مخالف: آب، باد، خاک و آتش هستی را به وجود آوردهاند؛ امّا سه مؤلفۀ اصلی دیگر نیز وجود دارند که نهتنها جهان زمینی بدون آنها هیچ مفهومی ندارد؛ بلکه در ساختار سایر جهانها یا آسمانها و جهانهای پس از مرگ و ارتباط بین آنها، نقش بسیار کلیدی را بر عهده دارند و بدون آنها هستی و نیستی هیچ معنایی پیدا نمیکند و این سه مؤلفه عبارتاند از: نور، صوت و حس که ساختار جهان را تشکیل میدهند.
نور، در هستی و تمامی جهانهای آفرینش فرمان میدهد؛ بهطوری که در کتاب آمده است: خداوند نور زمین و آسمانها است. نور لطیفترین چیزی است که ما در جهان خود، تنها قادر هستیم فقط طیفی از آن را مشاهده کنیم. صوت، ما فقط میتوانیم قسمت کمی از اصوات را در جهان خودمان بشنویم. اصوات، وظیفهای مانند ادارۀ مخابرات را در هستی بر عهده دارند که میتوانند اطلاعات و آگاهی و پیامها را در سطح زمین انتقال دهند و همینطور ارتباط بین سایر جهانهای آفرینش و ارتباط بین اجزاء هستی و نیستی را فراهم نمایند. در نهایت، این کلام یا صوت است که میگوید: ای انسان تو چیزی نیستی مگر آنچه خودت تلاش میکنی!
حس؛ مانند خداوند است و در تمامی هستی و نیستی موجود و رؤیتناپذیر است؛ امّا همنام خودش قابل حس است. حس اولین نیرویی است که قوۀ عقل را به کار میاندازد، حس آن چیزی است که ما و یا کلیۀ موجودات توسط آن هستی را درک و با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. پیامهای نور و صوت را دریافت و منتشر مینمایند.
در انسان «دیدن» جایگاه نور، «شنیدن» جایگاه صوت و «قلب یا دل» جایگاه حسِ مرکزی است. نور و صوت؛ همانگونه که مفید و سازنده هستند، میتوانند در شرایطی مخرب و زیانبار باشند. آن طور که در مراتب پائینی، نورهای ناخالص و آلوده که بیشتر شبیه نار هستند و همینطور انواع اصوات مخرب و زیانآور، به میزان بسیار زیادی وجود دارند؛ بدین ترتیب نتیجه میگیریم: برای تغییر صفت گذشته، بایستی حس یا موج گیرنده و فرستنده را عوض کرد و این کاری است هم سخت و هم سهل! برای تغییر حس در جهت ارزشها فقط یک راه وجود دارد و آن هم تصفیه، تسویه یا پالایش است که در مورد انسان آن را تزکیه میگویند.
اولین قدم برای تزکیه، تفکر است و تفکر سالم، ایمان سالم را به ارمغان میآورد. ایمان؛ یعنی تجلی نور خداوند در انسان و یا اعتقاد راسخ به موضوعی، شخصی یا هر چیز دیگر... از ایمان سالم، عمل سالم پدیدار میگردد و از عمل سالم، حس سالم آشکار میشود. از حس سالم، عقل سالم و از عقل سالم، عشق سالم خود را به نمایش خواهد گذاشت و آنگاه صفت گذشته تغییر مییابد. عشق سالم؛ مرحلهای است که تمام هستی و اجزای آن مثل کوه، سنگ، درخت، خاک، هوا، حیوانات، باران، شیرینی، تلخی، آدم خوب، آدم بد و... را دوست داریم؛ زیرا متوجه خواهیم شد که تمام هستی برای ما است و ما برای تمام هستی، ما بدون آنها هیچ مفهومی نداریم. عشق سالم؛ ذرهذره پدیدار میگردد و نبایستی انتظار داشت به یکباره به وجود آید. اگر احساس کنیم که عشق بهصورت ناگهانی پدیدار شده است، بایستی بدانیم که آن، شور و هیجان است، اگر این شور به شعور تبدیل گردد، عشقِ سالم خواهد بود وگرنه فروکش خواهد نمود. عشقِ سالم، هیچگاه به نفرت تبدیل نخواهد شد؛ ولی احتمال آن است که گاهی اوقات عشقی که ما آن را خود شیدایی مستان میگوییم و با شور و هیجان به وجود میآید، به نفرت تبدیل گردد. ناگفته نماند که عشق سالم هم خود تماماً شور است؛ اما از نوع دیگر!
دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم، دنیای اضداد است و هر چیز در آن بر مبنای ضدش قابلرؤیت و شناخت است؛ مگر نه آن که برای رسیدن به هدف باید چیزهایی را به دست آورد و چیزهایی را هم از دست داد؛ بنابراین برای رسیدن به روشناییها باید تاریکیها را تجربه کنیم. همانگونه برای رسیدن به عشق هم باید نفرتها را از قلب زدود و پاک کرد، این قانونی برگشتناپذیر است.
بهطورکلی این وادی با مفهوم زیبایش به ما میفهماند که انسان باقدرت اختیاری که دارد میتواند حرکت و مسیرش را مشخص کند و بداند دیگران در مسیر زندگی او هیچ نقشی ندارند و تعیینکننده اصلی، خودش است. در وادی دهم، یاد گرفتیم که همیشه نباید نیمه خالی لیوان را دید، نکات مثبت در زندگی هر کسی فراوان است تا خوبی هست چرا به عیوب یکدیگر بپردازیم؛ یکتیغ جراحی هم نجاتدهنده است و هم میتواند یک شاهرگ را بزند. در هر کجای زندگی اگر مرتکب اشتباهی شدیم برگشت وجود دارد، هیچوقت محکوم به فنا نیسیم؛ اما نباید دچار غرور شد، چهبسا انسانهایی که از عرش به فرش رسیدند و چه کسانی از بیچارگی به عرش خدایی رسیدند.
بستگی به خودمان، انتخابهایمان و مسیری که برای ادامه زندگی انتخاب میکنیم دارد؛ حتی اگر در بهشت و دوزخ همباشی باز تغییرات به خود شخص برمیگردد که چه چیز را میخواهد یاد بگیریم.
منبع: سی دی وادی دهم بخش ۱-۲-۳ و کتاب عشق؛ چهارده وادی برای رسیدن به خود (وادی دهم)
نویسنده: همسفر الناز رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر گلزار رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
ارسال: راهنما همسفر پروانه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی آبیک
- تعداد بازدید از این مطلب :
121