English Version
This Site Is Available In English

علم کنگره۶۰، باعث ارتقاء ماست

علم کنگره۶۰، باعث ارتقاء ماست

 

جلسه نهم از دوره سی‌ و نهم سری کارگاه‌های آموزشی، عمومی کنگره۶۰ نمایندگی شیخ‌بهایی اصفهان‌ با استادی راهنمای محترم مسافر ولی‌الله، نگهبانی مسافر مسعود و دبیری مسافر مجید با دستور جلسه «رابطه یادگیری و معرکه‌گیری و سومین سال رهایی راهنما مسافر مجتبی» در روز پنجشنبه ۶ آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، ولی‌الله هستم یک مسافر

خداوند را شاکر و سپاسگزارم که این فرصت را فراهم کرده است تا در جمع شما دوستان حضور داشته باشم. همچنین از خدمتگزاران عزیز، ایجنت‌های محترم، گروه مرزبانی و نگهبان عزیز که فرصت خدمت در این جایگاه را برای من فراهم کردند، تشکر می‌کنم. در کنگره۶۰، همواره می‌توانیم در نقش‌های آموزش‌دهنده و آموزش‌گیرنده حاضر باشیم.

طبق روال پنج‌شنبه‌ها دو دستور جلسه داریم: یکی مربوط به جلسه هفتگی با عنوان «رابطه‌ی یادگیری و معرکه‌گیری» و دیگری «سومین سالروز رهایی راهنمای عزیز آقا مجتبی و همسفرانشان».

امروز هنگام آمدن به جلسه، همسفرم از من پرسید آیا چیزی برای این جلسه آماده کرده‌ام؟ به او گفتم این دستور جلسه آماده کردنی نیست؛ ما قرار است هر آنچه که برای همه ما مصداق داشته و در گذشته تجربه کرده‌ایم را بیان کنیم. امیدوارم مطالبی که گفته می‌شود مورد توجه قرار گیرد و مفید واقع شود و بسیار خوشحالم که در نمایندگی شیخ بهایی حضور دارم.

هر کدام از صندلی‌های اینجا برای من یادآور خاطره‌های شیرین است. بهترین قسمت زندگی‌ام را در این نمایندگی سپری کرده‌ام و بهترین آموزش‌ها را از راهنما، مرزبان، رهجو، هم‌لژیونی‌ها و تمام افرادی که در کنارم بودند دریافت کرده‌ام. توانستم از همه آن‌ها بیاموزم و از این بابت از همه‌شان سپاسگزارم.

وقتی به وادی دهم نگاه می‌کنیم که بی‌ربط به دستور جلسه امروز نیست که می‌گوید: «صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون انسان جاری است». وقتی به این وادی توجه می‌کنم و تعاریف آقای مهندس دژاکام را مرور می‌کنم، متوجه می‌شوم که بیرون از کنگره۶۰ اینگونه نیست. افرادی که سال‌ها دروغ گفته‌اند یا غیبت کرده‌اند، مال دیگران را کم و زیاد کرده‌اند، امروز هم همان کارها را تکرار می‌کنند. این افراد نتوانسته‌اند خود را تغییر دهند و قطعاً بعد از این نیز قادر به تغییر نخواهند بود.

در کلام‌الله آمده است: «وقتی از خواب بیدار شدی و دیدی کوه‌ها به هم پیوسته و تغییرات در هستی به وجود آمده، تعجبی نیست؛ اما وقتی دیدی انسان تغییر کرده باید تعجب کنید». در کنگره۶۰، ما علمی داریم و آموزش‌هایی که نشان می‌دهند تغییر آسان نیست؛ اما به مراتب تغییر در کنگره۶۰، آسان‌تر از بیرون است. نمی‌گویم این تغییر کاملاً آسان است؛ اما نسبت به بیرون دستیابی به آن راحت‌تر است.

وقتی به دستور جلسه «رابطه بین معرکه‌گیری و یادگیری» برمی‌گردیم، متوجه می‌شویم که سال‌هاست آقای مهندس این دستور جلسه را مطرح کرده و بر اهمیت آن تأکید می‌کند تا در طول هفته کاملاً در مورد آن صحبت شود. معرکه‌گیر کسی است که معرکه می‌گیرد و برای این کار نیاز به ابزاری دارد. انسانی که خطا کرده ایرادی ندارد، زیرا همه ما که اینجا هستیم، نتیجه‌ خطاهای خود هستیم و هر یک به شکلی دچار اشتباه شده‌ایم.  

انسانی که خطا می‌کند دو راه پیش رویش دارد یا به قعر تاریکی می‌رود یا به اوج لذت می‌رسد. عوام می‌گویند: انسان جایز‌ الخطاست؛ اما در کنگره۶۰ آقای مهندس می‌فرمایند: «انسان ممکن‌الخطاست». هرگز نباید فراموش کنیم که انسان جایز نیست خطا کند؛ هیچ‌کس نباید خطا کند؛ اما ممکن است دچار اشتباه شود. از دیدگاه خودم (نمی‌دانم درست است یا غلط) به نظرم افرادی که در کنگره۶۰ هستند، واجب‌الخطا یا لازم‌الخطا بوده‌اند.  

گاهی که به گذشته‌ خود و افرادی که در تاریکی اعتیاد بوده و حالا به دنیای روشنایی قدم گذاشته‌اند نگاه می‌کنم، به این نتیجه می‌رسم که رشد و رسیدن به این بهشت، نیازمند گذر از جهنم است. ما باید حتماً این جهنم را تجربه می‌کردیم. ممکن است همسفر با خود بگوید: «من در این جهنم چه‌ کاره هستم؟» قطعاً نیاز شما بوده که در کنار مسافرتان باشید. اکنون بهترین علم دنیا یعنی علم کنگره۶۰ به سهولت در اختیارش قرار گرفته است تا بتواند رشد کند و به کمال برسد.  

وقتی انسان خطای خود را بپذیرد، نیمی از مسیر اصلاح طی شده است و در ادامه با علم کنگره۶۰، می‌تواند ترقی کند و به جایگاه دلخواه برسد. ممکن است در یک جمع، یک معرکه‌گیر و کسی که مخاطب اوست وجود داشته باشند. اگر معرکه‌گیری ادامه پیدا کند و شخص مسافر، در سفر اول یا دوم در منزل یا هر مکان دیگری شروع به معرکه گرفتن کند، تقصیر بیشتر متوجه کسی است که مخاطب او شده است؛ زیرا اگر از آموزش‌ها و علم کنگره۶۰، استفاده کرده باشد، می‌تواند با رفتار و نوع نگاه خود مانع ادامه‌ معرکه شود. در غیر این صورت همراهی او باعث تشدید رفتار و در نهایت منجر به زوال می‌شود.

اگر نتوانم معرکه‌گیری را در خود حل کنم، یعنی سبک‌ترین و ساده‌ترین کاری که می‌توانستم با علم کنگره۶۰، انجام دهم را نکرده‌ام. وقتی خودم معرکه‌گیر باشم، صفات و ضدارزش‌های دیگر نیز همراه آن می‌آید؛ مانند غیبت، قضاوت و تهمت، در نتیجه معرکه‌گیری به تنفر تبدیل می‌شود و به خانواده و جمع آسیب می‌رساند.  

در این حالت نمی‌توانم ادعا کنم که ده سال در کنگره۶۰ بوده‌ام و علم کنگره۶۰ را آموخته و به کار گرفته‌ام. اگر معرکه‌گیر باشم و مواد مصرف نکرده یا تریاک نکشیده‌ام؛ ولی چشمم مصرف کرده، گوشم مصرف کرده، نگاهم مصرف کرده و حتی شب در خواب هم مصرف کرده‌ام و این‌ها همراه من هستند. ان‌شاءالله بتوانیم از دستور جلسات بهره‌ی کافی ببریم.  

درباره‌ دستور جلسه دوم:  

جشن سومین سال رهایی آقا مجتبی را به خود ایشان، همسفر محترمشان،راهنمای سفر اول آقا مجتبی، راهنمایان همسفر، راهنمای سفر اول و راهنمای سفر دوم، جناب آقای مهندس دژاکام، ایجنت محترم، گروه‌های مسافر و خانواده و همه‌ عزیزان تبریک می‌گویم.  

هرچه در ذهنم برای گفتن درباره‌ آقا مجتبی آمد، کم بود؛ آقا مجتبی گفتنی نیست، دیدنی است. او شالی نارنجی بر گردن دارد و تعهدی نسبت به خود و خانواده‌اش پذیرفته که باعث شده مسئولیت‌پذیر باشد؛ به‌ گونه‌ای که رهجوهایش صبح‌ها ساعت پنج در استخر حاضر می‌شوند، خودش نیز مرتب در استخر حاضر است، از امکانات پارک کنگره۶۰ استفاده می‌کند و نظم را رعایت می‌نماید. ایجنت نمایندگی نیز از ایشان رضایت دارد؛ سی‌دی‌هایش را به‌ موقع می‌آورد و به رشد تکاملی‌ رسیده است.

آقا مجتبی در سفر اول و اوایل سفر دوم گره‌های زیادی داشت؛ مشکلات درونی‌ای که خدا را شکر با خواست بسیار قوی‌ای که از خود نشان داد و با دقت در لژیون و مشارکت در جلسات توانست آن‌ها را حل کند. همیشه در پایان لژیون از من می‌خواست یک سی‌دی به او معرفی کنم. همان سی‌دی‌ها و آن خواست قوی برای گوش دادن و نوشتن کلمات سبب شد نقطه‌ اتصال او با کنگره۶۰ برقرار شود.  

هر وقت آن سیم اتصال ما به کنگره۶۰ برقرار شود و دل‌مان از نام کنگره۶۰ و جناب آقای مهندس دژاکام بلرزد و اشتیاق برای آمدن داشته باشیم، آنگاه به آن وضعیت نسبی که باید برسیم، نزدیک شده‌ایم و این خود مقدمه‌ رسیدن به سایر منازل است. این رهایی را به همه‌ اعضای نمایندگی تبریک می‌گویم. برخی ویژگی‌های آقا مجتبی گفتنی نیست و به‌ تدریج ظاهر خواهد شد. شالی زرد و ترمه‌‌ای زیبایی در راه است و ان‌شاءالله در دو تا سه ماه آینده عزیزی به دنیا خواهد آمد. مهم‌ترین دستاورد آقا مجتبی آرامش درونی است که مرهون پرتوهای کنگره۶۰ است.

آرزو:

آقای مهندس می‌فرمایند: «آرزو نکنید، خواسته داشته باشید». 

خواسته‌ای که برای خودم دارم این است که هیچ روزی نیاید که آن روز از عمرم از کنگره جدا باشد و بتوانم تا آخر عمر جزء خدمتگزاران کنگره۶۰ باشم. اما آرزویم برای کنگره: خواسته‌ام این است که یکی از شعب کنگره۶۰ را در شهرستانی که خودم زندگی می‌کنم داشته باشیم. واقعاً آنجا به چنین مکانی نیاز داریم.

خلاصه سخنان مسافر:

سلام دوستان، مجتبی هستم یک مسافر

خداوند را شاکرم که اجازه داد در کنگره۶۰ حضور داشته باشم. از جناب مهندس و خانواده محترم‌شان بابت فراهم کردن چنین بستری سپاسگزارم. به لطف ایشان و آموزش‌هایی که در کنگره۶۰ می‌گیرم، حال امروز من بسیار خوب است. امیدوارم حال تک‌تک شما عزیزان هم خیلی خوب باشد.

از ایجنت‌های محترم شعبه و گروه مرزبانی بخش همسفران و مسافران تشکر می‌کنم که اجازه دادند در این جایگاه حضور پیدا کنم. از راهنمای لژیون جونز و تازه واردین همسفرم سپاس‌گزارم. همچنین از راهنمای سفر اول همسفرم، خانم نرگس بابت آموزش‌هایی که در سفر اول به همسفرم دادند و از راهنمای سفر دوم همسفرم که همیشه راهنمایی‌هایشان راه‌گشای زندگی ماست، بسیار تشکر می‌کنم.

از راهنمای تازه‌واردینم آقا آرش هم سپاسگزارم. روز اول با حضور ایشان توانستم حس و حال خوب را دریافت کنم و ببینم این حس و حال از کجا می‌آید و از چه سرچشمه می‌گیرد. یک تشکر ویژه می‌کنم از آقا ولی‌الله راهنما و استاد عزیزم. واقعاً درست می‌گویند که هم در سفر اول و هم در سفر دوم بندها و گره‌های خیلی زیادی وجود دارد که با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کردم و با کمک ایشان توانستم از گذرگاه‌های سخت عبور کنم.

یکی از نکاتی که از ایشان یاد گرفتم و در کنار ده‌ها خصلت خوب دیگرشان همیشه برایم درس بوده، این است که آقا ولی‌الله نسبت به همه مسائل حسن‌ظن دارند. اینکه ما حسن‌ظن داشته باشیم یا سوء‌ظن، تعیین‌کنندهٔ حال و نگاه ماست. اینکه بتوانیم به همه مسائل از دید مثبت نگاه کنیم و از دل هر موضوعی یک نکته خوب بیرون بکشیم و جنبه مثبت قضیه را ببینیم، واقعاً یک هنر است؛ این مهارت جز با آموزش‌های کنگره۶۰ و پالایش به دست نمی‌آید.

به امید آنکه در کنار شما عزیزان بتوانم از کنگره۶۰، از شما و از آموزش‌هایی که از آقای مهندس می‌گیرم، بهره لازم را ببرم. آقای مهندس می‌فرمایند: «دچار بازی‌های کودکانه نشوید»؛ امیدوارم بتوانم کاری را انجام بدهم که واقعاً درست است، نه کاری که فقط فکر می‌کنم درست است. دکتر امین می‌فرمایند: «مشکل ما آدم‌ها از جایی شروع می‌شود که فکر می‌کنیم آدم‌های خوبی هستیم؛ توهم خوب‌بودن می‌زنیم و تصور می‌کنیم هر کاری می‌کنیم و هر حرفی می‌زنیم درست است». 

امید دارم در کنگره۶۰ واقعاً کار درست انجام بدهم؛ کمی سخت است؛ ولی شدنی است. همچنین آرزو دارم هیچ‌وقت در کنگره۶۰ دچار حقه فراموشی نشوم. کسی که دچار فراموشی می‌شود، قطعاً محکوم به تکرار است. دوست ندارم گذشته قبل از کنگره۶۰ دوباره تکرار شود، چون قطعاً این‌ بار تاوانش سنگین‌تر خواهد بود. آقای مهندس داستان معروفی را برای ما می‌گویند، داستان عیاض؛ زمانی که عیاض به آن اتاق می‌رفت و آن لباس کهنه و کفش‌های پاره را می‌پوشید تا یادش نرود چه بود و از کجا به کجا رسیده است؛ امیدوارم هیچ‌وقت یادم نرود چه بودم، یادم نرود از کجا به کجا رسیدم و این‌ها را مدیون آقای مهندس دژاکام و آموزش‌های کنگره ۶۰ هستم.

همیشه مشارکت در دو جا برایم سخت بوده، اول زمانی که وارد دفتر آقای مهندس می‌شوم؛ چون انگار وارد یک دنیای دیگر می‌شوی و نمی‌توانی حرف بزنی، فضا کاملاً متفاوت است. دوم زمانی که کنار آقا ولی‌الله هستم. امیدوارم قدر گران‌ترین و خاص‌ترین صندلی دنیا را که به رایگان در اختیار من گذاشته شده بدانم. گران‌ترین صندلی دنیا به این علت که امروز در بیرون، سال‌های سال در حوزه اعتیاد، چاقی و سرطان علم پزشکی با بودجه‌های میلیارد دلاری طی هفتاد، هشتاد سال نتوانسته قدمی جدی بردارد؛ اما در کنگره۶۰ با نشستن روی همین صندلی، نوشتن چهل سی‌دی و فرمان‌برداری با کمترین هزینه می‌شود چاقی، سرطان و اعتیاد را درمان کرد.

شاید یک تازه‌وارد همین حالا روی این صندلی بنشیند و بگوید: چه می‌گویی؟ توهم زدی؟ مگر ممکن است آمریکا با آن‌ همه علم و دانش و تکنولوژی نتواند اعتیاد را درمان کند و ما در کنگره۶۰ بتوانیم؟». بله؛ ما در کنگره۶۰ در ایران می‌توانیم. می‌گوید: مگر تو دیدی؟ مگر گشته‌ای؟ مگر روش‌های آن‌ها را دیده‌ای که می‌گویی روش درمان اعتیاد را ندارند؟ می‌گوییم: آفتاب آمد دلیل آفتاب.

همه ما که الان اینجا نشسته‌ایم، می‌دانیم بیرون تاریک است؛ می‌دانیم شب است. لازم نیست حتماً برویم و به آسمان نگاه کنیم تا ببینیم آیا واقعاً تاریک است یا نیست. چقدر آدم‌های معروف و مشهور در دنیا هستند که همین الان که ما اینجا نشسته‌ایم، درگیر اعتیادند و در حال نابودی. چقدر آدم‌ها از بین رفتند.

یکی از معروف‌ترین آن‌ها که تقریباً همه می‌شناسیم، مارادونا بود؛ فوتبالیست مشهور آرژانتینی که گرفتار اعتیاد به کوکائین شد. بارها و بارها برای ترک تلاش کرد؛ حتی مدتی در تیمارستان بستری شد. آخرش چه شد؟در ۶۰ سالگی دچار انفاکتوس شد و فوت کرد؛ به‌ خاطر ترک‌های غلط و راه‌های اشتباهی که رفت. مارادونا شهرت داشت، ثروت هم داشت؛ اما یک چیز نداشت، کنگره۶۰ و آقای مهندس را نداشت. ما شاید شهرت و ثروت نداشته باشیم؛ اما چیزی داریم که از همه این‌ها بالاتر است؛ آقای مهندس و کنگره۶۰.

بعضی از ما چقدر راحت این صندلی را از دست می‌دهیم. این خاص‌ترین صندلی دنیاست؛ چون یک‌ سری مطالبی که امروز می‌شنویم، جزء اولین انسان‌هایی هستیم که می‌شنویم آن‌ها را برای قرن‌های آینده ثبت می‌کنیم. این صندلی گران‌ترین صندلی دنیاست؛ امیدوارم قدرش را بدانم.

من خیلی مدیون آقای مهندس هستم. این آموزش‌ها و این حال خوب امروز، حالی که شاید با هیچ چیز در دنیا به دست نمی‌آمد، حاصل وجود ایشان و کنگره۶۰ است. روز اول هیچکس از تو نمی‌پرسد شغلت چیست، موقعیت اجتماعیت چیست. اول فکر کردم تلکه پول است! گفتم چقدر باید پول بدهم، گفتند: هیچی! گفتم: خب بگذار ببینم چیست؛ رایگان است، امتحان کنم! ما که روی این صندلی هستیم چند ماه اول امتحان کنیم؛ راه بسته نیست. هر وقت خواستیم، می‌رویم. من همین الان هم بلند شوم بروم، کسی جلوی مرا نمی‌گیرد و نمی‌گوید چرا پول ندادی. امتحان هم رایگان است، پولی نیست. اگر چیزی که دریافت کردیم ارزش داشت، آن وقت خدمت کنیم.

چون آقای مهندس دژاکام می‌گویند: «ما با آن‌هایی کار داریم که حالشان خراب است؛ چون همین‌ها می‌توانند روزی تبدیل به جوجه‌ عقاب‌هایی شوند که اوج بگیرند». واقعاً آدم از این همه اصرار ورزیدن این خانواده برای سلامتی ما تعجب می‌کند! می‌گویند: اضافه وزن داری؟ باید لاغر شوی؛ خدمت به شما نمی‌دهم! می‌گویند: پولت را هم نمی‌گیرم، چون اضافه‌وزن به ضرر سلامتی‌ات است! می‌گویند: جیبت پرپول باشد برای آسایش خودت است؛ فکرت درست باشد، سیگار نکش، ورزش کن.

این‌ها اگر عشق نیست، پس چیست؟ غیر از وادی چهاردهم و عشق، چه چیزی می‌تواند باشد. واقعاً چطور می‌شود این‌ها را جبران کرد؟ در کنگره۶۰ هرچه جلوتر می‌رویم، بیشتر تلاش می‌کنیم جبران کنیم؛ اما بیشتر بدهکار می‌شویم. هرچه خدمت می‌کنم تا تلافی و جبران کنم، اما نمی‌شود؛ خودمان متوجه آن شده‌ایم که روزبه‌روز بدهکارتر می‌شویم. انگار حال خوبت در گرو همین بدهکارتر شدن است؛ از این بابت خدا را بسیار سپاسگزارم. سخن را با یک بیت شعر به پایان می‌رسانم:

رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست

می‌کشد آن‌جا که خاطرخواه اوست

رشته بر گردن نه از بی‌مهری است

رشته عشق است و بر گردن نکوست

 

خلاصه سخنان راهنمای محترم همسفر:

یوسف گم‌گشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل غم‌دیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

سلام دوستان، زهرا هستم همسفر عیسی 

خدا را شاکرم و سپاسگزارم که اجازه داد در این مکان مقدس و امن حضور داشته باشم و از آقای مهندس دژاکام و خانواده بسیار محترمشان آموزش بگیرم. از ایجنت و مرزبان‌های عزیز بخش خانواده و مسافران بسیار سپاسگزارم. از راهنمای خوبم، خانم نرگس نیز بسیار تشکر می‌کنم که اجازه دادند امروز در این جایگاه باشم. من و مژگان در لژیون ایشان درس عشق و محبت آموختیم. از آقا ولی‌الله هم خیلی تشکر می‌کنم و به ایشان و همچنین به آقا مجتبی تبریک می‌گویم. ان‌شاءالله سال روز رهایی و تولد ده‌ سالگی‌شان را جشن بگیریم.

فلسفه خدمت، آموزش است. در کنگره۶۰، برای ما هم آموزش و هم خدمت فراهم است. انسانی که آموزش‌پذیر باشد و منیت نداشته باشد یا اگر هم منیت دارد، وارد این‌جا شود و آن را کنار بگذارد در نهایت وارد معرکه نمی‌شود. مژگان عزیزم از همان روز اول، چه در لژیون خانم نرگس و چه در لژیون پنجم همیشه آموزش‌پذیر بودند. همیشه می‌گفتند نمی‌دانم و باید بدانم. همین باعث شد روزبه‌روز حالشان بهتر شود. هرچه به ایشان گفتیم با «چشم گفتن» پذیرفتند. با اینکه باردار بودند و الان ماه هشتم بارداری هستند، حتی یک روز نشد که برای نیامدن به کنگره عذری بیاورد.

جمعه‌ها صبح زودتر از من در پارک بودند. دوشنبه و پنج‌شنبه هم زودتر از ما در شعبه حاضر می‌شدند. این نشان‌دهنده حال خوبی است که به دست آورده‌اند و اینکه فهمیده‌اند کجا آمده‌اند و برای چه انسان پا به حیات گذاشته است. امیدوارم در کنگره ۶۰ ماندگار و مانا باشند و سال آینده در آزمون راهنمایی شرکت کنند و موفق شوند شال نارنجی را از دستان پرمهر آقای مهندس بگیرند و خدمتگزار خوبی برای کنگره۶۰ باشند.

آرزوی همسفر:

 آرزو می‌کنم خداوند توفیق خدمت در کنگره ۶۰ را به من بدهد. 

خلاصه سخنان همسفر:

سلام دوستان، مژگان هستم یک همسفر

ایزد را سپاس که خود تله می‌سازد و سپس وقتی به تله افتادی با ترفندهایی که شاید خودت هم ندانی، تو را از تله بیرون می‌آورد. سپاسگزار بزرگمردی هستم که از قلب‌ها وارد می‌شود و با محبت نسخه می‌پیچد؛ از راهنمایان بزرگوار آقا ولی‌الله، خانم نرگس عزیزم و خانم زهرا عزیزم تشکر می‌کنم که با حضورشان جشن ما را زیبا و زیباتر کردند. از مسافر عزیزم سپاسگزارم که به خاطر اینکه مصرف‌ کننده شدند تا من در این مسیر همسفرشان باشم و خداوند به این واسطه توفیق همسفر بودن را به من بدهد.

شاید گفتن این جمله برای بسیاری از همسفران سنگین باشد. یک خانم در این جایگاه و مکان قرار بگیرد و بگوید: خدایا شکرت که مسافرم مصرف‌ کننده شد تا من بتوانم به کنگره۶۰ بیایم! مگر این کنگره۶۰ چه دارد که این خانم آمده بالا و در این جایگاه قرار گرفته و خدا را شکر می‌کند؟ می‌توانم به جرات بگویم که درمان اعتیاد مسافر من، یکی از هزاران مزیت خوب بود که در این چهار سال از کنگره۶۰ دریافت کردیم و خیلی خداوند را از این بابت سپاسگزارم.

زندگی ما به دو بخش تقسیم می‌شود؛ قبل و بعد از کنگره۶۰. قبل از کنگره۶۰، جوری شده بود که از روح درونمان هیچ ندایی به گوشمان نمی‌رسید و ندای جن درونمان به حداکثر خود رسیده بود و در چاه ناامیدی کاملاً فرو رفته بودیم. بیرون آمدن از این چاه بسیار سخت بود؛ چرا که چاه ناامیدی خیلی‌ها را به قهقرا می‌برد و این توفیق خداوند بود که نجات پیدا کردیم.

همیشه می‌گویم: کنگره۶۰ جواب کدام یک از کارهای خوبی است که در زندگی‌ام انجام داده‌ام و اکنون اینجا نشسته‌ام! شعر بسیار زیبایی از حضرت مولانا است که می‌فرمایند:

هله نومید نباشی که تو را یار براند

گرت امروز براند نه که فردات بخواند

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن‌جا

ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند

و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها

ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند

از خانم نرگس عزیزم خیلی سپاسگزارم. در سفر اولم خیلی سخت از ایشان آموختم که انسان در هر جایگاهی که باشد، عین عدالت است و انسان چیزی نیست جز محصول عمل خودش. هرچه در گذشته کاشتم اکنون درو می‌کنم؛ هرچه کاشت‌ام، اکنون برداشت می‌کنم. پذیرفتن یک سری مسائل در زندگی برایم خیلی سخت بود تا اینکه یاد گرفتم اول باید پذیرفت و از کسی انتظار نداشت و همینجا داستان تمام شد. تا اینکه وارد لژیون خانم زهرا شدم.

همیشه سنگینی خاصی روی قلبم احساس می‌کردم و نمی‌دانستم چگونه این سنگینی را از قلبم بیرون کنم. از ایشان آموختم تا زمانی که قلبت را از کینه و نفرت خالی نکنی، عشق در دست تو قرار نمی‌گیرد. ایشان همیشه مصداق بارز آنچه باور است، محبت هستند و آنچه نیست، ظروف تهی‌اند؛ برای من است و می‌مانند.

من تجربه‌ای از دنور شدنم در کنگره دارم: سه، چهار سال می‌آمدم و می‌رفتم. یک آیه روی دیوار نوشته بود: «خداوند ولی و سرپرست کسانی است که از تاریکی به سمت نور حرکت می‌کنند». همیشه این آیه را می‌دیدم و می‌خواندم؛ اما سرسری از آن رد می‌شدم. زمانی که وارد لژیون خانم زهرا شدم، خیلی روی ایمانم کار کردم. مفهوم این آیه برای من این شد که خداوند انگار در درونت نجوایی می‌فرستد و می‌گوید: «تو حرکت کن، من پشتت هستم، نترس». یک سال بود که مسافرم می‌گفت: برو و دنوری اعلام کن. چون شرایط مالی‌مان خیلی بد بود، قبول نمی‌کردم. تا اینکه متوجه این آیه شدم و به‌ واسطه کلام خانم زهرا توانستم اعلام کنم و خداروشکر توانستم بخش عمده‌ای از مبلغ را پرداخت کنم.

آقای مهندس در پیام سی‌دی «شتر» می‌فرمایند: «ما خوب می‌دانیم که بی‌علت به مجلس عاشقان وارد نشده‌ایم. بر شما واجب است که از جسم سخن بگوییم که در آن قفس مهمان هستید و جسم از جان ما نگهبانی می‌کند».

تشکر ویژه‌ای دارم از راهنمای جونزم؛ اگر امروز با این شرایط در جشن حضور دارم، به خاطر این است که ۱۴ ماه در لژیون جونز سفر کردم و بعد از این مدت متوجه شدم باردارم، آن هم با متد جونز آقای مهندس دژاکام. این توفیق به دستان خانم سمیه عزیز و راهنمای جونزم بود که در پارک شهدای شهرداری در حال خدمت هستند. به‌ واسطه ایشان توانستم باردار شوم. همچنین از راهنمای تازه‌واردینم، خانم مرضیه ساسانی تشکر می‌کنم. از همگی شما بابت اینکه در جشن ما شرکت کردید سپاسگذارم. 

آرزوی همسفر:

من هم آرزو می‌کنم من و بابا و مامانم پهلوان بشویم.

خلاصه سخنان همسفر:

سلام دوستان، الناز هستم یک همسفر

از راهنمای پدرم آقا ولی‌الله و از راهنمای مادرم خانم زهرا تشکر می‌کنم و یه شعر می‌خواستم بخونم:

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت

گفتا که کرا کشتی تا کشته شدی زار؟

تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت!

انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس

تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت

 

تایپ: مسافر محمد (لژیون۸)، مسافر احمدرضا (لژیون۱۲)، مسافر سینا (لژیون۵)، مسافر اسماعیل (لژیون۲۱)، مسافر خشایار (لژیون۲۱)، مسافر مرتضی (لژیون۵)، مسافر علی (لژیون۱۰)، مسافر مسافر امیرحسین (لژیون۲۰)، مسافر امیر (لژیون۵)، مسافر مهدی (لژیون۱۶)، مسافر محمد (لژیون۲۶)

ویراستار: مسافر حسین (لژیون۲۳) 

سیستم صوتی: مسافر دانیال (لژیون۱۴)

دیتا‌شو: مسافر محمد‌حسین (لژیون۱۹)

تنظیم: مسافر رضا (لژیون۱۶) دبیر سایت

مرزبان خبری: مسافر محسن 

تهیه و ارسال: مسافر حمزه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .