English Version
This Site Is Available In English

یادگیری آغاز راه است، نه پایان آن

یادگیری آغاز راه است، نه پایان آن

روزی که از من خواستند دل‌نوشته‌ای با موضوع یادگیری و معرکه‌گیری بنویسم، موضوع برایم خیلی غریب و ناآشنا بود. تا زمانی که خواستم به خانه برگردم، دائم با خود می‌گفتم: چرا من و چرا این موضوع؟ مگر نه اینکه در کنگره هیچ چیز بی‌دلیل به کسی سپرده نمی‌شود؟ آیا این موضوع با زندگی و شخصیت من ارتباطی دارد؟ معرکه‌گیری چه ربطی به یادگیری دارد؟

چند سی‌دی و مشارکت از این موضوع را گوش دادم و خواندم، اما گیج بودم؛ خدایا حرف‌هایی که می‌شنوم چقدر به منِ واقعی‌ام نزدیک‌ هستند و چقدر آن‌ها را لمس کرده‌ام و ناگهان ندایی از درون مرا می‌خواند که، بله تو  همان کسی هستی که در برابر مشکلاتت به‌دنبال مقصر بودی و برای برهم خوردن آسایشت همه را دیدی به‌جز خودت؛ آری هنوز هم در برابر نوشتن سی‌دی، خواندن جزوه، گرمی هوا، سردی هوا و صدای بلند دیگران اعتراض می‌کنم؛ پس بر آن شدم که بیشتر بخوانم و بیشتر گوش بدهم تا این‌که بیشتر بیاموزم.
اکنون می‌نویسم برای آنانی که چون من درگیر معرکه‌گیری‌، منیت، حسادت و کمبود دانش هستند. مسیر یادگیری شبیه راهی است که از دل تاریکی می‌گذرد؛ راهی که آغازش پر از ترس و تردید است؛ بله به اشتباه گمان می‌کردم که دانستن یعنی یادگرفتن است و هر چه بیشتر بشنوم، بیشتر هم یاد می‌گیرم.

من همسفری هستم که روزی فکر می‌کردم همه چیز را می‌دانم و همه‌چیز باید بر وفق مراد من باشد؛ اما زمانی که پا به کنگره۶۰ گذاشتم تازه فهمیدم که دانستن با یاد گرفتن و دانایی با سواد فرق دارد.
به گذشته که نگاه می‌کنم می‌بینم وقتی کسی چیزی می‌گفت که برخلاف عقیده من بود، زود جبهه می‌گرفتم و می‌خواستم ثابت کنم که من درست می‌گویم و درگیر نشان دادن خود و اثبات چیزهایی که هنوز در درونم شکل نگرفته‌اند بودم و دوست داشتم که همه بگویند که چقدر خوب همه چیز را یاد گرفته‌ام، اما غافل از اینکه درونم خالی بود؛ زیرا که آموزش‌ها را کاربردی نکرده بودم.

معرکه‌گیری چه آسان است؛ پر از حرف و نمایش و من بی‌آنکه بدانم درجا می‌زدم و به‌جای یادگیری، درگیر خودم بودم.
اما اکنون در جلسات لژیون وقتی به حرف‌های راهنما و رهجوها گوش می‌دهم در درونم ندایی به گوش می‌رسد که تو آمده‌ای تا تک‌تک نادانی‌هایت را کنار بگذاری و بپذیری که یادگیری یعنی؛ جرات روبه‌رو شدن با خود واقعی‌‌ و قبول اشتباهات و ضعف‌‌ها است؛ یادبگیرم سکوت کنم در جایی که می‌خواستم فریاد بزنم که من بلد هستم و تمرین کنم رفتار، گفتار و کردار نیک را، نه برای آن‌که از دیگران جلو بزنم، بلکه برای آن‌که از خودِ دیروزم عقب نمانم؛ یاد بگیرم که عشق یعنی سکوت و دانایی به‌معنی فروتنی است.

حال هر روز از خود می‌پرسم که آیا امروز چیزی را یاد گرفته‌ای و یا اینکه هنوز درگیر معرکه گرفتن هستی؟ هر بار که به آموزش‌ها حتی اگر کوچک باشد عمل می‌کنم، در درونم نوری از جنس دانایی و نه ادعا روشن می‌شود و در آخر آموختم که یادگیری آغاز راه است، نه پایان آن.

نویسنده: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
ویرایش و ارسال : همسفر عفیفه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)دبیرسایت
همسفران نمایندگی بروجن

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .