دوازدهمین جلسه از دوره هشتاد و سوم کارگاههای آموزش خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران آقا نمایندگی شادآباد، با استادی مسافر حسین، نگهبانیِ مسافر رضا و دبیریِ مسافر مجید با دستور جلسه «رابطه یادگیری و معرکهگیری» روز چهارشنبه 5 آذرماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسین هستم، یک مسافر. ابتدا از نگهبان ارجمند سپاسگزارم که این فرصت را در اختیارم گذاشتند تا در این جایگاه خدمت کنم. همچنین از راهنمای گرانقدرم، آقای یاراحمدی، بینهایت متشکرم که با آموزشهای نابشان در سفر اول، این بستر را برایم فراهم کردند تا امروز بتوانم اینجا باشم.
در مورد دستور جلسه «رابطه یادگیری با معرکهگیری»، همانطور که آقای مهندس میفرمایند: زمانی که ما در بیرون از کنگره مشغول مصرف بودیم، فکر میکردیم همهچیز را میدانیم و به همین دلیل، نیازی به یادگیری نداشتیم. هرگاه کسی میخواست چیزی به من بیاموزد، بلافاصله شروع به معرکهگیری میکردم و با جملاتی مانند «من خودم بهتر میدانم» یا «تو چه میدانی؟» مانع یادگیری خود میشدم.
من در زمان مصرف، مشکل مالی نداشتم و حتی اگر دو برابر عمرم نیز مواد مصرف میکردم، دچار مشکل مالی نمیشدم؛ اما مسئله اینجا بود که فرق بین «آسایش» و «آرامش» را نمیدانستم و در قعر نادانی و تاریکی غوطهور بودم. گمان میکردم داشتن پول و درآمد برایم کافی است تا وقتیکه وارد کنگره شدم و فهمیدم در گذشته تنها آسایش داشتم و از آرامش بیبهره بودم. بهمرور زمان و با کسب آموزشهای کنگره، اکنون بهتدریج دارم به آرامش واقعی دست مییابم.
همانطور که آقای مهندس تأکید میکنند، وقتی وارد کنگره میشویم، اول باید به این درک برسیم که «نمیدانیم»؛ یعنی «ندانستن را بدانیم». زمانی که راهنما انتخاب میکنیم، باید به او «ایمان» داشته باشیم و باور کنیم که قطعاً او به دلیل اینکه بهتر از ما میداند، در این جایگاه قرار گرفته است. این اصل در مورد پدر، مادر و بزرگترهایمان نیز صادق است. اگر غیر از این باشد، به مقصد و هدفمان نخواهیم رسید.
در ابتدای سفر، من چندان اعتقادی به راهنمایم نداشتم اما پس از دو سه ماه، این ایمان و باور قلبی در من شکل گرفت. به این نتیجه رسیدم که اگر قرار است درمان و رهایی برایم حاصل شود، این مکان و این راهنما هستند که میتوانند مرا یاری کنند. البته در اوایل سفر، به دلیل نداشتن این باور، با یکی دو نفر از دوستانم معرکهگیری میکردم و گله میکردم که چرا راهنما اینقدر سختگیر است یا چرا باید این همه سیدی بنویسیم و همین که گوش دهیم کافی نیست! از آنجا که در «صراط مستقیم» قرار نداشتیم، به جای یادگیری، به دنبال معرکهگیری بودیم و به گمان خود، قصد داشتیم راهنما را خراب کنیم و از مسئولیتی که به عهدهمان گذاشته شده بود، شانه خالی کنیم.
اما امروز خدا را شکر میکنم که پس از چهار سال حضور در کنگره، احساس میکنم «نمیدانم» و به آموزش و یادگیری بیشتری نیاز دارم. از خداوند متعال مسئلت میکنم که توانایی این را به من عطا فرماید تا بتوانم به کسانی که همچون گذشتهی من نیازمند هستند، کمک کنم تا آنان نیز به رهایی دست یابند.
از همه شما که به مشارکت من گوش سپردید، صمیمانه سپاسگزارم.
تایپ و ارسال: خدمتگزاران سایت شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
94