English Version
This Site Is Available In English

آدمی هنگامی که می‌خواهد از مواجهه با حقیقتی بگریزد، شروع به معرکه‌گیری می‌کند

آدمی هنگامی که می‌خواهد از مواجهه با حقیقتی بگریزد، شروع به معرکه‌گیری می‌کند

چهارمین جلسه از دوره سوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی کمال‌الملک به استادی  مسافر علی، نگهبانی مسافر اسماعیل و دبیری مسافر حامد با دستور جلسه «رابطه یاد گیری و معرکه گیری» در روز چهارشنبه 5آذرماه۱۴۰۴ ساعت ۱۷ شروع به کار کرد.

شاکرِ خداوندم و از صمیم قلب از آقای مهندس سپاسگزارم که این بسترِ نورانی را فراهم آوردند تا من، علی، در آن بنشینم، آموزش ببینم و بیاموزم؛ زیرا به باورِ من، هستی بر پایه‌ی یادگیری بنا شده است. یادگیری است که ما را بالنده می‌کند، پله‌پله به سوی تعالی می‌برد و ذره‌ذره ما را به قله‌های وجودمان نزدیک‌تر می‌سازد.از راهنمای گران‌قدرم نیز بی‌نهایت سپاسگزارم که به من اجازه داد امروز اینجا بنشینم و از چشمه‌ی معرفتش سیراب شوم. یقین دارم که او چیزی در من دیده که مرا شایسته‌ی این جایگاه کرده است. دوستانِ شعبه‌ی ابوریحان، داوود را خوب می‌شناسند؛ همان داوودی که در کودکی هرگاه معرکه‌ای به‌پا می‌شد، کتک می‌خورد. من از کودکی معرکه‌گیرِ قهاری بودم؛ به‌محض وقوعِ حادثه‌ای، فوراً به موش‌مردگی می‌زدم، داد و قال راه می‌انداختم تا نگاه‌ها از من برگردد و کتک نصیبِ داداش عباس، محمد یا داوود شود. این خوی هنوز در من هست، اما تمامِ سعی‌ام را می‌کنم که ذره‌ذره رامش کنم.معرکه‌گیری در نظرِ من، همانا گریز از حقیقت است. آدمی هنگامی که می‌خواهد از مواجهه با حقیقتی بگریزد، شروع به معرکه‌گیری می‌کند؛ نوعی فرافکنی، نوعی فرار از مسئولیتِ عملی که شاید خودِ او مقصرِ اصلی‌اش بوده است. با جنجال و داستان‌سرایی می‌کوشد خود را تبرئه کند و بگوید: «تقصیر من نبود»، در حالی که در ژرفای وجودش به‌خوبی می‌داند همه‌چیز از او سرچشمه گرفته است. باید گردن نهاد، باید پذیرفت و سپس گام در راهِ جبران و بهبودی برداشت.

در روزگارِ مصرف، وقتی به شهرستان می‌رفتیم، همسفرم را با کودک تنها می‌گذاشتم، به خانه‌ی مادرم یا هر جای دیگری می‌رفتم و مصرف می‌کردم. کمی دیر و زود می‌شد، پدرخانمم ـ که عمویم هم بود ـ متوجه می‌شد، به همسرم می‌گفت: «علی کجاست؟ بچه گریه می‌کند.» وقتی برمی‌گشتم، از چهره‌ی گرفته‌ی او و نگاهِ سنگینِ پدرخانمم معلوم بود که سرِ من حرف و حدیثی در گرفته. اما من آنجا هم معرکه به‌پا می‌کردم: «ماشین خراب شد، تصادف کردیم، سر خوردیم، این شد، آن شد…» تا خود را از زیر بارِ آن رفتارِ ناپسند بیرون بکشم.حالا می‌دانم که تنها راه، روبه‌رو شدن با حقیقت و بر دوش گرفتنِ مسئولیتِ آن است.

 

 

 

مرزبان کشیک: مسافر قاسم

تایپ و ویراستاری: مسافر محمد

تصویربردار: مسافر محمد

تهیه و تنظیم: سایت مسافران آقا، نمایندگی کمال‌الملک

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .