English Version
This Site Is Available In English

تازه وارد را محبت آن شعبه جذب میکند

تازه وارد را محبت آن شعبه جذب میکند

"بنام قدرت مطلق"

 

جلسه دهم از دوره ی چهارم کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی لواسان به استادی راهنما مسافرافشین ، نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری مسافر صالح با دستور جلسه "رابطه یادگیری و معرکه گیری" مورخ چهارشنبه 5 آذر ماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز بکار نمود.

 

خلاصه سخنان استاد:

 

سلام، افشین هستم؛ یک مسافر.
اول از همه خدا را شکر می‌کنم. نمی‌دانم چه شد، چه اتفاقی در زندگی‌ام افتاد یا چه کار خیری انجام دادم که توانستم جزو اعضای کنگره شوم. این نعمت بزرگ، فرصتی است که خداوند در اختیار ما قرار می‌دهد؛ چون واقعاً می‌توانیم خدمت کنیم، آن هم بدون ریا، بدون ادعا؛ یک خدمت خالصانه و مفید. خدمتی که می‌تواند کسی را نجات دهد؛ کسی که موتور زندگی‌اش دوباره روشن شود، برود، زندگی کند و از زندگی برخوردار شود. همین که حال او خوب شود، حال ما هم خوب می‌شود و خدا را شکر می‌کنیم.

اما مسئله دیگری که به من فرصت دادند در موردش صحبت کنم، موضوعی از گذشته‌ خودم در کنگره است. ببینید، بحث «تازه‌وارد» در کنگره، مخصوصاً در شعبه‌ ما، همیشه موضوع مهمی بوده. ما دو مقوله داریم: آوردن تازه‌وارد و نگه‌داشتن تازه‌وارد. جلساتی پشتِ درهای بسته برگزار می‌شود؛ راهنماها، مدیران و کسانی که مسئولیت دارند دور هم می‌نشینند. بیرونی‌ها شاید فکر کنند چه اتفاقات خاصی آنجا می‌افتد، اما تمام بحث‌ها درباره تازه‌وارد است و لاغیر.

در آن جلسات هرکس نظری دارد؛ مثلاً یکی می‌گوید تقصیر راهنمای تازه‌وارد است که تازه‌وارد در کنگره نمی‌ماند. یکی دیگر می‌گوید راهنما توان نگه‌داشتن ندارد. یکی، مثل مرحوم آقای نیکی‌معصوم، می‌گفت بنری که چاپ کرده‌ایم ایراد دارد و مثلاً اندازه شماره تماس کوچک است.
اما از نظر من، نگه داشتن تازه‌وارد فقط به یک نفر مربوط نمی‌شود؛ بلکه به تمام اعضای شعبه مربوط است. اینکه فضای یک شعبه چطور است؟ آیا آدم‌های آن شعبه دلگرم‌کننده‌اند؟ خون‌گرم‌اند؟ مهمان‌نوازند؟ تازه‌وارد وقتی داخل می‌آید احساس آرامش و امنیت می‌کند یا نه؟
آیا ما به او لبخند می‌زنیم یا روی‌مان را برمی‌گردانیم؟ آیا دو روز پشت‌سر هم او را می‌بینیم و اصلاً تحویلش می‌گیریم؟

اگر تازه‌وارده‌ای وارد شعبه ما می‌شد و نمی‌ماند، به نظر من تقصیر خود من هم بوده زیرا باید ما اصل جاذبه را رعایت کنیم تا افراد تازه وارد نیز به راحتی جذب بشوند . یادم هست سال‌هایی که در شعبه قبلی بودیم، هر تازه‌واردی که می‌آمد، من با او ارتباط برقرار می‌کردم، دوست می‌شدم اما فقط در شعبه چون نباید حرمت ها را نادیده گرفت زیرا اینگونه است که افراد به رهایی می رسند .
 اما من وقتی می‌دیدم تازه‌وارد نیاز دارد، می‌رفتم، می‌نشستم، ارتباط می‌ساختم. همین ارتباط‌ها باعث شد خیلی‌ها بمانند و امروز کار و زندگی‌شان سر و سامان بگیرد.

یک‌جور احساس رفاقت ایجاد می‌شد. من همیشه فکر می‌کنم یک جوان بیست‌ساله دوست دارد با یک فرد چهل‌ساله نشست‌وبرخاست کند، اما معمولاً سخت است؛ چون آن بزرگ‌تر تجربه بیشتری دارد و ممکن است شور و ذوق جوان را کور کند.
اما من این کار را نمی‌کردم. اگر تازه‌واردی می‌گفت عاشق شده، یا مشکلی دارد، سریع نمی‌گفتم نه، اشتباه است، جمعش کن. ذوقش را کور نمی‌کردم، بلکه داستان خودم را برایش می‌گفتم و آرام‌آرام کمکش می‌کردم.

 

ما دبیر لژیون داشتیم که واقعاً وکیل بچه‌ها بود؛ پیگیر، دلسوز. برای سی‌دی، برای مشکلات شخصی، برای هر چیز. الآن خیلی‌ها می‌آیند و حتی نمی‌دانند وقتی هوای سیگار به سرشان می‌زند باید چه کنند. یکی نیست غمخوارشان باشد؛ نه اینکه مهر تأیید بزند، بلکه همراهشان باشد.

من خودم تازه‌واردها را بغل نمی‌کردم که تأییدشان کنم، اما رفیقشان می‌شدم. کنارشان می‌ماندم تا خودشان کم‌کم سیگار را کنار بگذارند یا به قولی برادر لژیونی شان می شدم . بارها این اتفاق افتاده.
رفاقت یعنی غرور را گذاشتن کنار. وارد بازی پیچیده شدن یعنی همراهی، نه دخالت. البته حد و حدود هم مهم است؛ نباید آن‌قدر نزدیک شد که طرف فکر کند باید پول بگیرد یا ما باید با او به مسافرت برویم. اعتدال لازم است.

در مورد معرکه‌گیری هم بگویم؛ نه اهلش بودم، نه بلدم. اطلاعات زیادی هم درباره‌اش ندارم، اما همین‌قدر می‌دانم که اگر رفاقت واقعی شکل بگیرد، کمتر کسی به سمت معرکه‌گیری می‌رود.

در آخر، بابت وقتی که گذاشتید تشکر می‌کنم.
ـــ

عکس و بارگزاری: مسافر مصطفی

ویرایش:مسافر علیرضا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .