English Version
This Site Is Available In English

امید در دلم جوانه زد

امید در دلم جوانه زد

در یک تابستان گرم با حال خراب و پر از اضطراب وارد کنگره شدم وقتی داشتم از در خانه بیرون می‌آمدم برادرم را دیدم که داشت با موتورش دست و پنجه نرم می‌کرد. نمی‌دانستم دارد به چه چیزی فکر می‌کند؛ ولی خودم به این فکر می‌کردم که چقدر دارم تلاش می‌کنم که برادرم را به زندگی عادی برگردانم و تا درمان شود. به این فکر می‌کردم که آیا این‌بار راضی می‌شود با من به کنگره بیاید؟ چون سال ۹۸ چند ماهی خودم به کنگره آمدم و هر چقدر تلاش کردم نتوانستم مجابش کنم که برای درمان به کنگره بیاید. 

تمام راه‌هایی که وجود داشت را به اتفاق خانواده رفته بودیم تا بتوانیم  او را از این باتلاق بیرون بياوريم. یکی‌یکی تمام راه‌ها از جلوی چشمم عبور کرد چندین بار کمپ اجباری، بازپروری، ابوالفضل درمانی، NA، درمان‌های خانگی، استفاده از داروهای گیاهی و شیمیایی متعدد و ترک کردن‌های بیهوده و نافرجام.

در دل با‌ خودم نجوا می‌کردم خدایا از این راه ناامیدم نکن، خدایا اصلأ دیگر تحمل ندارم پاره تنم را در این وضعیت ببینم. با هزاران فکر، خیال، بیم و امید وارد کنگره شدم خانم مرزبان با شال زرد رنگ و لبخندی زیبا به استقبالم آمد و به گرمی مرا به آغوش کشید و خوش‌آمد گفت، امید در دلم جوانه زد. با خودم گفتم خدایا می‌شود این دفعه من را بپذیری و کمک کنی مسافرم درمان شود! به معصومیت مسافرم، به اخلاق و مرام و گذشتش و به تمام ویژگی‌های خوبش فکر می‌کردم و با خودم می‌گفتم چرا باید پاداش این همه خوبی اعتیاد ویرانگر باشد (نمی‌دانم شاید با ماندنم در کنگره به جواب سؤالاتم برسم)

در جلسه اول تا حدودی با حرف‌های استاد جلسه آرام شدم. وقتی به خونه برگشتم مسافرم روی تختش نشسته بود و غرق دنیای خودش بود (چون چند ماهی بود که تصادف سنگینی داشت و لگنش از ۹ قسمت شکسته بود و آسیب‌های خیلی زیادی دیده بود) در این مدت با وجود دردهای شدیدی که داشت مصرف مواد را قطع کرده بود. ما هم بسیار امیدوار بودیم که بعد از ۶ ماه پاکی دیگر هرگز به طرف مواد مخدر نخواهد رفت؛ ولی متأسفانه وقتی توانست از رختخواب بلند شود و چند قدمی به کمک عصا راه برود دو سه هفته بیشتر دوام نیاورد و دوباره پرتاب شد به همان دره مخوف اعتیاد.

اینجا بود که دیگر ناامیدی سر تا پای وجودم را گرفت و گفتم دیگر درست نمی‌شود؛ ولی خدای مهربانم که همیشه مواظب بنده‌‌های خود است و هوای ما را دارد بالاخره اذن ورود به کنگره را برای ما صادر کرد و مسافرم با کمال تعجب قبول کرد که به کنگره بیاید و درمان شود. خدا را شکر الان ۳ماهه که وارد کنگره شدیم و راهنمایان بسیار صبور و بادرایتی در این سفر ما را همراهی می‌کنند که این سفر با کمک این عزیزان بزرگوار  برای ما بسیار لذت‌بخش شده  است. 

راهنمایان که بی‌وقفه تلاش می‌کنند تا ما را از این تاریکی بیرون بیاورند و در مسیر نور و روشنایی قرار بدهند مسیری که سرتاسر آن لبریز از آرامش و حال خوب است. در پایان قدردان همه زحمت‌کشان کنگره۶۰ بخصوص راهنمای خودم و راهنمای مسافرم هستم که با تلاش خودشان این راه را برای ما هموار کردند و امیدوارم که اجر زحماتشان را از خداوند متعال دریافت کنند. 

نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون نهم)
رابط خبری: راهنما همسفر فاطمه (لژیون نهم)
ارسال: همسفر آذر رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی باباطاهر همدان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .