English Version
This Site Is Available In English

اول معرکه‌گیری درونم را آرام کنم

اول معرکه‌گیری درونم را آرام کنم

جلسه نهم از دوره پنجم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی دماوند به استادی؛ راهنمای تازه‌واردین همسفر شکوفه، نگهبانی همسفر زینب و دبیری همسفر رؤیا با دستور جلسه 《رابطه یادگیری و معرکه‌گیری 》روز سه‌شنبه ۴ آبان‌ماه ۱۴۰۴ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:


دستور جلسه معرکه‌گیری و یادگیری: ما در کنگره چند تا دستور جلسه داریم که با یک‌دیگر تضاد هستند برای مثال: تعادل و بی‌تعادلی، قضاوت و جهالت، معرکه‌گیری و یادگیری. این به خاطر این است،  زمانی‌که قسمتی از درون من شروع به فعال شدن می‌کند، قسمت دیگر غیرفعال می‌شود به طور مثال؛ چه در قسمت مسافران و چه در قسمت همسفران.
آقای مهندس روز چهارشنبه خیلی قشنگ صحبت کردند، که یادگیری سه اصل دارد؛ یکی اینکه بدانم که نمی‌دانم یعنی قبول کنم، پذیرش داشته باشم زمانی‌که پذیرش داشته باشم و بدانم که اگر قرار بود من آرامش داشته باشم، اگر قرار بود به آن حال خوش برسم بیرون از کنگره در این ۲۲ سال می‌رسیدم؛ پس نمی‌دانم
باید این را به خودم بفهمانم، که من بلد نیستم و آمدم در کنگره راهنما انتخاب کردم، باید تسلیم راهنمای خود باشم.
اول اینکه بدانم که نمی‌دانم بعد اینکه باور داشته باشم که یکی بیشتر از من می‌داند. راهنما مسیر را آمده، به رهایی، درمان و آرامش رسیده و حالا قرار است که با راهنمایی‌هایش به من کمک کند و چراغ راه و مسیر من شود.

وقتی‌که راهنمای خود را قبول کنم و باور داشته باشم، آن موقع تسلیم می‌شوم.
راهنما به من می‌گوید؛ سی‌دی بنویس غر نمی‌‌زنم، می‌گوید زود بیا نق نمی‌زنم،
می‌گوید پارک حضور داشته باش نق نمی‌زنم و هرچیزی که راهنما بگوید، جز چشم چیز دیگری نگویم. اینطور می‌توانم آن یادگیری را کامل کنم و از معرکه‌گیری دور باشم.
زمانی وارد معرکه‌گیری می‌شوم، که در حاشیه بروم و یادگیری ضعیف شود و من دنبال این باشم که چرا راهنما دست خواهر لژیونی‌ام را گرفت، چرا او را بیشتر از من دوست دارد و ..... این صداهای درون من باعث می‌شود که من معرکه‌گیر بشوم و از درون به هم بریزم. وقتی از درون به هم ریخته باشم، حس من هم بد می‌شود و وقتی حس من بد شود من دیگر قدرت حرکت ندارم و نیروهای منفی هم همین را می‌خواهند. نیروهای مثبت به من انرژی می‌دهند، نیروهای منفی این انرژی را از من می‌دزدند. انرژی هم به همین راحتی به دست نمی‌آید. وقتی این انرژی را به دست می‌آورم، نیروهای منفی می‌گویند خب شکوفه حرکت می‌کند، حالش خوب می‌شود، حسش خوب می‌شود و حالا بیایم این‌جا جلوی او را بگیرم. این چراها بیاد در ذهنش، حسش را بد کنم، همین باعث می‌شود که یک جایی متوقف بشوم و نتوانم حرکت کنم.

من در سفر اول مدتی دچار معرکه‌گیری شدم؛ ولی خدا را شکر با صحبت‌های راهنمای خود توانستم برگردم. جلسه اوایل رودهن بود پارک همه حضور داشتند، من خودم اولین نفر در پارک بودم؛ یعنی ساعت ۳ همیشه آنجا بودم. دو نفر برای تیم والیبال نیامده بودند بعد خانم فاطمه همیشه این را می‌گفت که هیزم تروخشک با هم می‌سوزند؛ یعنی چه باشی چه نباشی هیزم تروخشک با هم می‌سوزند. در لژیون گفتند چرا پارک نیامدید، حال من بد شد که چرا من که رفته بودم؟ گفت من کاری به آنهایی که آمدند ندارم چرا نیامدید؟
حال من خیلی بد شد همان باعث شد، من از کنگره ۲ماه دور شدم و هیچ چیز به جز حال خرابی و حس بد برای من نداشت؛ زیرا من نمی‌خواستم قبول کنم که یک جای کار ایراد دارد و قرار نیست که من الان در این جایگاه باشم. هر تلاشی بکنم خود من جوابش را می‌گیرم؛ اگر من امروز در این جایگاه هستم، اگر من سفر اولی هستم، اگر من در خانواده هر جایگاهی دارم به خاطر تلاش خودم است و هیچ توقعی نباید از کسی داشته باشم، وقتی توقع نداشته باشم دیگر معرکه‌گیری هم نمی‌کنم.
معرکه‌گیری دو تا صور دارد؛ پنهان و آشکار این است که مشخص است و همه می‌بینند، یک زمانی دادوبیداد می‌کنم و اعصاب من به‌هم می‌ریزد و سر و صدا می‌کنم. پنهان آن به نظرم از همه بدتر است؛ یعنی وقتی من ذهنم آرام نباشد حس هیچ کاری را ندارم. وقتی در ذهنم معرکه‌گیری می‌کنم قرار نیست نشان بدم و به زبان بیاورم؛ زیرا چهره من و حرکات من این را نشان می‌دهد.
چقدر خوب است، که سعی کنم اول معرکه‌گیری درونم را آرام کنم و بعد ذره‌ذره این را به چهره‌ام، به حرکاتم به صدایم بدهم.

همیشه در حال معرکه‌گیری بودم؛ زیرا دانایی نداشتم؛ ولی اگر من خواسته داشته باشم، اگر من بخواهم، پذیرش داشته باشم و گوش به فرمان راهنما باشم می توانم به آن هدف خود برسم و بستگی به این دارد، که من هدفم چه باشد؟ آمده‌ام به کنگره که دنبال حاشیه باشم، دنبال خاله‌بازی باشم، دنبال خواهر پیداکردن باشم و یا دنبال این باشم که خودم را تخلیه کنم و باعث بشوم حال چند نفر دیگر را خراب کنم یا اینکه این‌جا آمده‌ام که یاد بگیرم هم بتوانم خودم آرام باشم و هم بتوانم این آرامش را به خانواده‌ام انتقال بدهم. آقای مهندس می‌‌فرمایند: این درس‌ها برای درست زندگی کردن است.
خانم‌ها ستون یک خانه هستند وقتی حال‌شان بد باشد همه اعضا حالشان بد است. سعی کنم از درون تغییر کنم و دنبال معرکه‌گیری نباشم، دنبال یادگیری باشم، سرساعت حضور داشته باشم و سی‌دی‌هایم را بنویسم. دوربین را از روی مسافرم بردارم و بر روی خود بیندازم. اگر مسیر را درست جلو بیایم مطمئن باشم که به آن هدف می‌رسم.

در آخر هم بگویم، که گاهی با یک قطره یک لیوان لبریز می‌شود و گاهی با یک اخمی دلی می‌شکند.

باعث حال خوب همدیگر باشیم. این‌جا جمع شده‌ایم که حال همدیگر را خوب کنیم.

رهایی ۴۰ سی‌دی همسفر زهرا 

مرزبانان کشیک: همسفر پروانه، مسافر یونس
تایپ: همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر لیلا( لژیون اول)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا( لژیون اول)
تنظیم و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر لیلا( لژیون اول)
همسفران نمایندگی دماوند

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .