جلسه پنجم از دوره هشتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی بیرجند به استادی راهنما همسفر زهره، نگهبانی همسفر سمیرا و دبیری همسفر فاطمه با دستور جلسه«رابطه یادگیری و معرکهگیری» روز سهشنبه ۴ آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ١۶:٠٠ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
بسیلر سپاسگزارم از نگهبان لژیون سردار و نگهبان جلسه، که به من این توفیق را دادند و اجازه خدمت به من دادند. خدا را شکر میکنم بابت قرار گرفتن در مسیر آموزشها. دستور جلسه «یادگیری و معرکهگیری» است. همه ما تکتک کسانی که امروز آمدیم و روی این صندلیها نشستیم، میدانیم که در عمقی از ظلمات و تاریکی قرار داشتیم. آمدیم تا در این مسیر قرار بگیریم و روشناییها را تجربه کنیم. حالا رابطه یادگیری و معرکهگیری هم دقیقاً همین است. اگر من میخواهم بهسمت یادگیری حرکت کنم، باید از معرکهگیری فاصله بگیرم و آموزشها را دریافت نمایم. هر چهقدر این را درک کنم و باور داشته باشم و در این مسیر حرکت کنم، معرکهگیری من ضعیف و ضعیفتر میشود.
این آموزش و یادگیری صرفاً در کنگره، کلاسها، لژیون یا دانشگاه و مدرسه نیست. یادگیری و آموزش وقتی است که آقای مهندس برای همه ما مشاوره تازهواردین را قرار دادند. راهنمای تازهواردین در جلسات اولیه میگوید: اینجا بهدور از هر پست و مقامی، بهدور از اینکه سطح سواد ما چیست یا وضعیت اقتصادی ما چگونه است، آمدهایم یاد بگیریم؛ پس اگر قرار است من یاد بگیرم و این ضلع یادگیری را در خود تقویت کنم، نگاه نمیکنم که او چه کسی است. در بعضی مواقع من خودم شخصاً شاید از یک بچه هفتماهه درس یاد گرفتم، شاید یک موقع از یک بچه پنجساله درس بگیریم. مهم است که دیدگاه من به زندگی و به جهان هستی چگونه باشد. اگر دید من این باشد که آمدهام تا آموزش بگیرم، پس آموزش را دریافت خواهم کرد، در همه سطوح زندگی از هر چیزی میتوانم آموزش دریافت کنم. وقتی در بستر آموزش قرار میگیرم، متوجه میشوم من در گذشته کجا بودم، زندگی من چگونه بود، اکنون کجا قرار دارم و قرار است به کجا برسم. تکلیف و هدف من مشخص خواهد شد. همه ما امروز کار و زندگی داشتیم، همه ما به هر حال یکسری مشکلات داشتیم که میتوانستیم بهانه بیاوریم و در این جلسه حضور نداشته باشیم؛ ولی آمدیم، پس اگر اینجا قرار گرفتهایم، قرار است به جاهای خیلی خوبی برسیم.
باید عهد و پیمانی با خود داشته باشیم، که من آموزشهای مثبت و نکاتی که به رشد، بیداری و آگاهی من کمک میکنند را برای خود بردارم و حاشیهها و مسائلی را که دردی از من دوا نمیکنند را زمین بگذارم تا همانجا بمانند. بهویژه در محیط کنگره که ما قرار گرفتیم، باید این مسئله بسیار رعایت شود. دیدهبان محترم زندهیاد آقای کوروش آذرپور میگفتند: «باید یاد بگیریم همه ما کور و کر و لال باشیم. ۵۰ درصد این چشم و گوش و زبانی که خدا به ما داده است برای دیدن، شنیدن و صحبت کردن است، ۵۰ درصد دیگر آن برای نشنیدن، ندیدن و سکوت. زمانیکه من در مسیر آموزش باشم و بخواهم از معرکهگیری دور بمانم، باید روی ۵۰ درصد دوم قضیه تمرکز کنم.
همه شما میدانید ریشه اصلی معرکهگیری همان مثلث جهالت است. یعنی من اگر معرکهگیر هستم، ریشه در منیت من دارد. آنقدر منیت دارم که نمیخواهم قبول کنم مشکل دارم، نقص دارم، اینجا مقصر من هستم. یک معرکهای راه میاندازم، حالا در محیط زندگی خود، زندگی شخصی، اجتماع، محل کار، کنگره تا ضعف خود را بپوشانم؛ پس معرکهگیری ریشه در همان مثلث جهالت ما دارد. هر زمان که وارد میدان معرکهگیری شدیم، یعنی هدف خود را فراموش کردهایم. خیلی خوب است همه سیدی «تکرار تاریخ» را گوش کنیم. یادمان رفته است که روزها و شبها مینشستیم، دعا میکردیم و منتظر بودیم یک جایی پیدا شود، زندگی سامان بگیرد و حال مسافرمان خوب شود. وقتی یادمان میرود، وارد حیطه معرکهگیری میشویم؛ پس بدانیم اگر از حرف کسی ناراحت میشوم، اگر برخورد کسی مرا آزرده میکند، بدانم که هدف اصلی را فراموش کردهام. در اصل به هیچکس آسیب نمیرسانم، سیستم خودش پیش میرود، تنها کسی که آسیب میبیند باز من هستم.
یک گلخانه را در نظر بگیرید، وقتی وارد آن میشویم، از عطر و بویی که در گلخانه است، متوجه میشویم چه گلهایی در آن گلخانه پرورش داده میشود، آیا وضعیت آن گلخانه خوب است یا خیر. شعبه و نمایندگیهای کنگره۶۰ نیز مانند گلخانه ها هستند، بهویژه وقتی مهمانی میآید، همگی انرژی بیشتر و حال بهتری داریم. شعبه با اعضای خود جان میگیرد، عطر و بوی شعبه و نمایندگی ما نشان میدهد که من همسفر و امثال من، چهقدر در مسیر آموزش و یادگیری و یا در مسیر معرکهگیری قرار داریم.
آموزش در کنگره۶۰ ضلع بسیار مهمی است. آموزش شامل سفر اول و سفر دوم میشود و نیز شامل افراد خدمتگزار. در صحبتهای چهارشنبه آقای مهندس فرمودند: «کسی که در مسیر یادگیری و آموزش است باید سه اصل را بپذیرد»
بداند که نمیداند. زمانی که من بگویم «من همهچیزدانم»، وقتی رهجو آموزشها را از راهنما و افراد پیشکسوت دریافت میکند و باخود میگوید، من همه اینها را میدانم، میدانم غیبت، دروغ، تهمت ضدارزش است، بدخواهی دیگران و تجسس از همان نوع است. وقتی این ضلع دانستن در او قوی باشد، یادگیری به سمت او نخواهد آمد و بهره ای از آمزشها نمیبرد؛ پس شرط اول این است، که بدانم نمیدانم. شرط دوم این است، که باور داشته باشم یک نفر هست که از من بسیار آگاهتر است و آموزش بیشتری دریافت کرده است. شرط سوم این است که تسلیم آن فرد باشم، در کنگره این فرد آگاه راهنما است. تسلیم باشم؛ چون این مسیر را او طی کرده است و من هنوز نرفتهام، تجربیاتی دارد که من هنوز کسب نکردهام؛ پس باید این سه شرط را بپذیرم تا ضلع یادگیری من پرقدرت جلو برود و ضلع معرکهگیری من کم شود.
بدانیم، آگاه باشیم، درک کنیم و بفهمیم که اگر راهنما، ایجنت، مرزبانان شعبه، مرزبانان پارک و ایجنت پارک، هرکس در هر جایگاه خدمتی که خدمت میکند در نمایندگی، حرفی به من میزند، فقط باید بگویم؛ «چشم». اگر چشم را گفتم، از معرکهگیری دور میشوم؛ ولی اگر گفتم «چرا اینطور شد؟ چرا آنطور شد؟» بدانم درحال آسیب زدن به خودم هستم. در کنگره، کلمهای به نام «چرا» وجود ندارد. چرا سیدی بنویسم؟ چرا جلسات را بیایم شرکت کنم؟ چرا باید حضور داشته باشم؟ چرا باید آزمونها را جدی بگیرم و شرکت کنم؟ چرا باید سر موقع بیایم روی صندلیها بنشینم؟ اگر دنبال این چراها باشیم، بدانیم سخت در اشتباه و معرکهگیری هستیم.
در یکی از نوشتارها میگوید: «همسفر در جای خود آرام بنشین تا همسفران در آن مکان لامکان تو را یاری کنند.» همین جمله را ربط بدهیم به دستورجلسه، هر همسفر و رهجویی که آرام بنشیند، بهدور از حاشیه و معرکهگیری، مطمئن باشد قطع بهیقین به آن نتیجهای که باید برسد، خواهد رسید. رشتهها را برای خود سرلوحه قرار دهیم. در کتاب «منطقه ۶۰ درجه زیر صفر» استاد سردار میگوید: انسانها برای آموزش و خدمت کردن پا به این هستی گذاشتهاند، برای آموزش و خدمت کردن. پس اگر قرار است من خدمتگزار خوبی در آینده باشم، باید اکنون آموزشپذیر خوبی باشم، باید رهجوی خوبی باشم و در مسیر خودشناسی خود را شخم بزنم. خدمت کردن نیز هرطور میتواند باشد. یک استکان جابهجا کردن، صندلی جابهجا کردن، سلام گرم گفتن و آغوش گرم داشتن برای دیگران، اینها همه میشود خدمت. خدمت بلاعوض داشته باشم، بدون دیده شدن، برای هیچچیز. این باعث میشود که من وجودم شخم بخورد و ساختار درونی من تغییر کند.
در پایان از آقای مهندس بسیار ممنونم، که این مکان را برای ما مهیا کردند، این بستر را مهیا کردند. عزیزان قبول داشته باشیم که دعوت شدهایم. حضور تکتک ما در اینجا اتفاقی نیست، هیچ چیزی در این دنیا اتفاقی نیست. این را برای خود درک کنم و باور کنم، که اگر یک روز منِ نوعی، بگویم «من میدانم، دیگر نیاز به آموزش ندارم، بس است دیگر»، اصلاً فرقی نمیکند چند سال از حضورم در کنگره میگذرد، بدانم آن لحظه سند سقوط خودم را امضا کردهام و از این سیستم دور خواهم شد.
موقعی که آقای مهندس شال خدمتی را اهدا میکنند، خم میشویم، سر، گردن و کمر ما خم میشود تا آقای مهندس شال را بیندازند؛ پس یاد بگیریم در مسیر یادگیری خوب حرکت کنیم و سعی کنیم در هر زمینهای از آموزش و خدمت که قرار داریم، متواضع باشیم.
من آب شدم، سراب دیدم خود را
دریا گشتم، حباب دیدم خود را
آگاه شدم، تمام دیدم غفلت
بیدار شدم ،به خواب دیدم خود را
بازدید از دفاتر خدمتگزاران توسط ایجنت محترم همسفر معصومه

نفرات برتر آزمون ماهیانه
.jpg)

مرزبانان کشیک: همسفر زهرا و مسافر حبیب
تایپیست: همسفر نرگس رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
ویرایش: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
عکاس: همسفر عارفه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون دوم)
ارسال: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی بیرجند
- تعداد بازدید از این مطلب :
113