جلسه هفتم از دور سیزدهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی شعبه دنا؛ با استادی راهنما مسافر احسان، نگهبانی مسافر عنایت و دبیری مسافر محمدباقر با دستور جلسه «رابطهی یادگیری و معرکهگیری» سهشنبه ۰۴ آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ شروع به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان احسان هستم یک مسافر. از نگهبان، ایجنت و اعضاء لژیون مرزبانی صمیمانه سپاسگزارم که امروز اجازه دادند در این جایگاه حضور داشته باشم.
خداوند را شکر میکنم برای تمام فرصتهایی که فراهم میشود تا در کنار یکدیگر بیاموزیم و رشد کنیم.
دستور جلسه امروز درباره رابطه یادگیری و معرکهگیری است. پیش از جلسه نیز در لژیون ویلیام با دوستان گفتوگوهایی داشتیم و برای خودم بسیار جالب بود که در میان مشارکتها، تعریفهایی شکل گرفت که به نظرم مناسب بود امروز همان موضوع را مطرح کنیم. آقای مهندس همواره تأکید دارند که برای درک بهتر هر موضوعی باید آن را بشکافیم؛ حتی دستور جلسه. ایشان میفرمایند: آنچه شکافتنی نیست، قابل درک نیست. زمانی که میگوییم، رابطهی یادگیری و معرکهگیری، در ذهن من این موضوع به شکل یک مثلث درمیآید: یک ضلع آن یادگیری است، ضلع دیگر معرکهگیری، و ضلع سوم رابطهی میان این دو.
در مسیر آمدن به جلسه، درباره مفهوم «معرکهگیری» در اینترنت جستوجو کردم. تعریف آن چنین بود: «به نمایش گذاشتن چیزی». کسی که چیزی را به نمایش میگذارد، معمولاً صاحب حقیقی آن نیست، یا در پی تبلیغ و جلب توجه است. در گذشته، به کسانی که در میدانها زنجیر پاره میکردند یا مار میگرفتند، «معرکهگیر» گفته میشد؛ افرادی که برای نشان دادن قدرت خود، نمایشی از واقعیت در ذهنشان ارائه میکردند. اما آنچه به نمایش درمیآمد، حقیقت نبود؛ بلکه واقعیتی تعریفشده بود که بخشی از آن عمداً پوشانده میشد.
مثلاً در کلیپهایی میبینیم فردی زنجیری را پاره میکند، اما بعد در پشت صحنه مشخص میشود که زنجیر در جایی از پیش سست شده است. یا کسی که مار میگیرد، ماری را در دست دارد که نیش یا دندانش از قبل کشیده شده و خطری ندارد. در واقع، فرد معرکهگیر با پنهانسازیِ حقیقت، تصویری از واقعیت دلخواه خود را ارائه میدهد تا توجه یا منفعتی برایش حاصل شود. زمانی که کسی سعی دارد دیگران را وارد معرکه کند، مثل آن است که پردهای بر چشم و گوش و قلب آنان میکشد تا نتوانند حقیقت را ببیند، بشنوند یا احساس کنند. به نظر من واژهی «معرکه» در ذات خود بار مثبت ندارد؛ نمیتوان گفت «معرکهگیر خوب» وجود دارد، زیرا اصل این مفهوم بر پوشاندن واقعیت است.
آقای مهندس زمانی که معرکهگیری را در برابر یادگیری قرار میدهند، دقیقاً بر همین تضاد تأکید دارند. در گذشته شاید تصور میکردم که جلسات لژیون نیز نوعی معرکه است، اما امروز میدانم که لژیون محل یادگیری و رشد است، نه نمایش.
هرچه انسان بیشتر میآموزد و میزان داناییاش افزایش مییابد، کمتر تمایل پیدا میکند وارد معرکه شود یا اجازه دهد دیگران او را به معرکه بکشانند. اگر کسی توانست مرا وارد بحثهای بیثمر کند، علت آن را باید ابتدا در خودم جستوجو کنم. مهندس در سیدی «نظم و احترام» میفرمایند: «هر رفتاری که دیگران با من دارند، ریشه در خود من دارد». پس اگر اطراف من افرادی هستند که دائماً درگیر معرکه و گفتوگوهای بیفایدهاند، این بازتابی از رفتار و درون خود من است.
در کنگره، معرکهها معمولاً دربارهی مسائل حاشیهای شکل میگیرد، درباره مرزبان، ایجنت یا راهنما و نه درباره آموزش، سفر یا درمان. هیچکس در جمع نمیگوید من امروز اوتی را درست خوردم یا آموزش جدیدی گرفتم، بلکه سخن از دیگران است، نه از خود.
در مثالهایی که با دوستان در لژیون ویلیام مطرح کردیم، گفتیم: کسی که واقعاً صاحب چیزی است، نیازی ندارد آن را به نمایش بگذارد. اگر من صاحب ماشین گرانقیمتی باشم، شاید یکبار از آن عکس بگیرم، اما هر روز استوری نمیگذارم. کسی که هر روز تصویری از چیزی را به نمایش میگذارد، در واقع میکوشد خلأ درونی خود را پنهان کند. همین الگو در رفتارهای ما نیز وجود دارد: هرچه بیشتر در جستوجوی نمایش باشیم، از یادگیری فاصله گرفتهایم.
به همین دلیل، یادگیری و معرکهگیری دو قطب متضاد هستند. هرگاه معرکهگیری آغاز شود، جریان یادگیری متوقف میشود؛ و برعکس، هرچه یادگیری بیشتر شود، تمایل به معرکهگیری کاهش مییابد.
در مسیر یادگیری، سکوت مقدسترین دروازه است سکوتی که اجازه میدهد دریافتهای واقعی وارد دل و ذهن شود. یادگیری همچون نسیمی آرام و لطیف است؛ غوغا نمیکند، اما حضورش را همه حس میکنند. در حالی که معرکهگیری با هیاهو، قضاوت و فریاد همراه است.
آنچه از آموزشهای استاد امین آموختهایم، این است که هر دانشی که یاد میگیریم، برای اجرای آن در وجود خودمان است، نه برای قضاوت دیگران. قرار نیست پس از این جلسه، به دنبال فردی بگردم و بگویم «او معرکهگیر است». همه این آموختهها برای اصلاح و رشد شخصی من است. هرچه بتوانم آموزشها را در خود پیاده کنم، به آرامش نزدیکتر میشوم.
(دلآرام میتواند وارد خلوت شود؛ دلِ ناآرام هرگز)
اگر هیاهو و غوغا درون من باشد، نمیتوانم با خود ارتباط برقرار کنم، چه رسد به ارتباط با دلهای دیگران. جهانبینی را میخوانم تا آن را در عمل به کار بگیرم، همه این آموزشها تلنگری برای من هستند تا بتوانم خود را بیشتر بشناسم. در پایان، بار دیگر از نگهبان عزیز بابت این فرصت تشکر میکنم و سپاسگزارم از آقای مهندس و تمام شما دوستان که با حضور و مشارکتتان مسیر یادگیری را برای ما هموار میسازید. از اینکه به صحبتهای من توجه نمودید از همه شما سپاسگزارم.

تایپ: مسافر جواد لژیون سوم، مسافر مهرداد لژیون هفتم
ویرایش و ارسال: مسافر طاها لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
128