جلسه چهاردهم از دوره بیست و هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی رودهن به استادی راهنما همسفر زهرا، نگهبانی همسفر فرزانه و دبیری همسفر مریم با دستور جلسه «رابطه یادگیری و معرکهگیری» روز سهشنبه ۴ آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
همه ما از روز اول که وارد کنگره میشویم؛ برای این میآییم که مسافرهایمان رها شوند. مدتی از سفر که میگذرد متوجه میشویم که خودمان از درون چقدر تخریب داریم، ضدارزشهایی که خودمان از درون برای خودمان ایجاد کردهایم؛ پس اعتیاد بهانهای بود که وارد کنگره شوم. ورود هرکس به کنگره بر اساس فرمان صورت میگیرد که آموزشها را انتقال بدهیم تا آرامشی که در زندگی ما جاری شده به دیگران هم انتقال داده شود. در کنگره یاد میگیریم که همسفر چگونه خود را درمان کند و کاری به مسافر نداریم؛ چون مسافر راه خود را میرود، داروی خود را میخورد و در جلسه حضور دارد؛ اما من همسفر هنوز که هنوز است برجک میخورم؛ چون راهنما زمانی که رهجو را میبیند متوجه میشود که در درون رهجو چه خبر است، آموزش گرفته است یا نگرفته است؟ آیا رهجو خودکار است یا اینکه دنبال معرکهگیری است و میگوید راهنما در لژیون خوب آموزش نمیدهد و من متوجه حرفهایش نمیشوم. من هزار مسئله دارم و ... پس خودمان با خودمان رو راست باشیم.
مسافر من در طول ۱۰ سال خدمت همیشه سر موقع در جلسه حاضر بوده است و خدمتاش را به نحو احسن انجام میدهد. در کنگره حتی آقای مهندس از کلمه باید استفاده نمیکنند، فقط میگویند بیا و درست میشود؛ پس راهنما به خاطر رهجو به جلسه نمیآید حتی اگر رهجویی نیاید راهنما به شعبه میآید؛ چون رسالت او این است که خودش را بشناسد. من رهجوهایی را دیدهام که شال نارنجی دریافت میکنند، اما چون چیزی برای انتقال نداشتند دیگر به کنگره نیامدند و الان انسانهای فوقالعاده معرکهگیری هستند. باید دوربین را روی خودم زوم کنم. من به کنگره نیامدم که مسافر را درمان کنم، هیچکس را در قبر دیگری نمیگذارند، هر کس باید خودش آموزش بگیرد. مسافری که بخواهد رها شود دست من همسفر نیست؛ پس معرکهگیری نمیکنم. مگر نه اینکه ما پیرو راه آقای مهندس هستیم. آقای مهندس میگویند که در آینه نگاه کنیم چه تغییری کردهایم و کدام صفت خود را تغییر دادهایم، نمیشود بگوییم آقای مهندس را دوست داریم اما اعضای کنگره را دوست ندارم و خودم را دوست ندارم.
من در طول ۱۰ سالی که مسافرم در کنگره خدمت کرد، یکبار از او نپرسیدم که چرا به کنگره میروی یا اینکه چرا نمیروی؟ فقط راه خودم را رفتم و الان میبینم که مسافر حالش خیلی از من بهتر است، اما من زهرا هنوز یک سال است که با شال نارنجی خدمت میکنم. یعنی اینکه من نمیخواستم روی خودم کار کنم و دچار معرکهگیری هستم. خیال میکردم چون قدیمی هستم همه چیز را دو دستی تقدیم من میکنند خیر؛ تا من نخواهم چیزی تغییر نمیکند. بفهمم و این را درک کنم که خیال نکنم همه چیز را بلد هستم؛ اگر اینگونه تصور کردم آن روز، روز مرگ من است و نمیتوانم آموزش بگیرم و در مثلث جهالت قرار دارم. چرا میترسم مشارکت کنم؟ چرا میترسم رانندگی کنم؟ باید روی ضعفهای خودم کار کنم؛ وقتی بترسم دیگر نمیتوانم راه خود را ادامه بدهم، دچار ناامیدی میشوم. وقتی در لژیون راهنما آموزشی را میدهد و من یاد نمیگیرم و اجرایی نمیکنم، من تبدیل به یک مصرفکننده بیمصرف میشوم و وقت خود را بیهوده تلف کردهام و خدمتگزار نبودهام؛ باید خدمت را از خدمتهای کوچک شروع کرد.
انتخابات نگهبان جلسه
.jpeg)
تقدیر و تشکر نگهبان جلسه جدید از نگهبان قبلی

تقدیر و تشکر مسئولین پذیرایی جدید از قبلیها

تقدیر و تشکر مسئولین حضور و غیاب جدید از قبلیها

مرزبانان کشیک: همسفر آمنه و مسافر محمود
تایپیست: همسفر فروزان رهجوی راهنما همسفر شادی (لژیون دوم)
عکاس: همسفر زینت رهجوی راهنما همسفر شادی (لژیون دوم)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رودهن
- تعداد بازدید از این مطلب :
167