English Version
This Site Is Available In English

دانایی؛ مرزی میان آرامش و معرکه‌گیری

دانایی؛ مرزی میان آرامش و معرکه‌گیری

نهمین جلسه از دوره پنجاه و سوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰ نمایندگی شفا مشهد، به استادی مسافر حامد، نگهبانی مسافر اصغر و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه "رابطه یاد گیری با معرکه گیری" روز سه‌شنبه 4 آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷  آغاز به کار نمود

خلاصه سخنان استاد :
سلام دوستان حامد هستم یک مسافر. از ایجنت محترم، مرزبانان، لژیون خدمت‌گزار و راهنمای عزیزم که در این مسیر برای من زحمت کشیدند و این فرصت را دادند تا در این جایگاه خدمت کنم تشکر می‌کنم.

دستور جلسه این هفته درباره رابطه یادگیری و معرکه‌گیری است. هنوز درگیرم که چرا راهنمای عزیزم این استادی این دستور جلسه را به من داد. شاید ظاهر قضیه چیز دیگری باشد، اما در صور پنهان من خیلی درگیر معرکه‌گیری با خودم هستم.

به نظر من در همه شعب کنگره، نگهبان جلسه می‌خواهد ما برای رهایی از دست بزرگ‌ترین دشمن خودمان، یعنی جهل و نادانی‌مان، چهارده ثانیه سکوت کنیم و به خداوند بزرگ پناه ببریم. چون من خودم می‌دانم دشمن بیرونی ندارم؛ دشمن من درون خودم است و تنها کسی که می‌تواند باعث سقوط من شود، خودم هستم. این مسئله ممکن است درون هر انسانی باشد.

معنی معرکه‌گیری را همه می‌دانیم. یادم است حدودا پانزده سالم بود که در تهران کار می‌کردم در میدان شوش معرکه‌گیرهایی را می‌دیدم؛ یکی شال می‌بست، یکی زنجیر می‌زد، یکی از کوزه مار بیرون می‌آورد و آخر کار هم پول جمع می‌کردند.

در کنگره هم همین‌طور است. وقتی وارد لژیون و کنگره شدم باید قبول می‌کردم که در مورد مصرف مواد، اعتیاد و درمان آن هیچ تجربه‌ای ندارم و باید به قوانین و روش درمان کنگره ایمان داشته باشم و برای تصمیم‌هایی که راهنما برایم می‌گیرد احترام قائل شوم. وگرنه وارد معرکه‌گیری می‌شوم.
حدود پانزده ساله بودم که از خانواده جدا  و وارد بازار کار شدم. همیشه فکر می‌کردم همه چیز را می‌دانم و دوست نداشتم از کسی آموزش بگیرم.

پیام کنگره را چهار سال قبل یکی از آشنایان به من داد. هربار به من می‌گفت: «حال تو را فقط کنگره خوب می‌کند و آنجا درمان می‌شوی.» اما گوش من بدهکار نبود. می‌گفتم همه روش‌ها را امتحان کرده‌ام و جواب نگرفته‌ام.

دو سال تمام در معرکه‌گیری بودم. آخر سر به اصرار خانواده قبول کردم به کنگره بیایم، آن‌هم فقط برای اینکه ثابت کنم اینجا هم نمی‌تواند کاری برای من انجام دهد!
هر بار برای درمان در ان‌جی‌اوهای دیگر اقدام می‌کردم، با تخریب بیشتر برمی‌گشتم و مصرفم بیشتر می‌شد. بعد از دوسال دوباره وارد کنگره شدم. راهنما خیلی برای من زحمت کشیدند که مرا از تاریکی بیرون بیاورند، اما من قبول نمی‌کردم. چون ایمان نداشتم.

همسفر من در آن زمان اصول کنگره را از من خیلی بهتر اجرا می‌کرد. به من می‌گفت چرا همه دارویشان را در بطری می‌ریزند و تو در شیشه می‌ریزی؟ چرا روزی چهل سی‌سی شربت می‌خوری؟ اما من فقط معرکه‌گیری می‌کردم و می‌گفتم مقدار مصرف‌ها فرق می‌کند!

شب قول می‌دادم درست عمل کنم، اما فردا ظهر نشده دارویم را خورده بودم. یک قطره شربت روی شلوارم می‌ریختم و می‌گفتم ریخت یا گم شد! خلاصه یکسره دنبال معرکه‌گیری بودم و اوضاع بدتر می‌شد. ده ماه آخر سفر اولم را نتوانستم درست طی کنم، چون اصلاً قبول نداشتم.

بعد از آن دوباره سفرم را در لژیون دیگر شروع کردم. آن‌جا بود که تازه قبول کردم برای چه به کنگره آمده‌ام. فهمیدم پا به چه مکان مقدسی گذاشته‌ام و فقط باید آموزش بگیرم و به خودم خدمت کنم.

به نظر من معرکه‌گیری در نفس ماست. باید دانایی‌مان را بالا ببریم تا وارد معرکه‌گیری نشویم و به سمت نیروهای بازدارنده کشیده نشویم. دو مفهوم یادگیری و معرکه‌گیری هیچ‌وقت نقطه مشترک ندارند. این میزان دانایی من است که مشخص می‌کند چه وادی‌ای را انتخاب کنم و چگونه اجرا کنم. تنها چیزی که می‌تواند با ضد ارزش‌ها مقابله کند فهم و آگاهی خودم است.

هر وقت وارد معرکه‌گیری می‌شوم آموزش و درمانم متوقف می‌شود و نمی‌توانم چیزی را قبول کنم. وقتی سی‌دی یادگیری و معرکه‌گیری مهندس را گوش دادم فهمیدم که یادگیری فقط درس و مدرسه نیست.

من باید از نقطه صفر شروع می‌کردم. یعنی هرچه درباره اعتیاد و آموزش بلد بودم پشت در بگذارم و از نقطه صفر آغاز کنم. شاید مدتی طول بکشد، اما پایه‌ای قوی می‌سازد. برای فهمیدن باید جرأت تفکر داشته باشم تا مسائل برایم گنگ نماند.

و در آخر: اگر دوست داشتن، محبت کردن و عشق ورزیدن نباشد، در زندگی چه می‌ماند؟ عشقی که اینجا بین بچه‌ها رد و بدل می‌شود واقعاً آدم را متحول می‌کند. شاید نود درصد بچه‌های این‌جا را نشناسم، ولی معنی واقعی دوست داشتن را اینجا پیدا کردم.

محبت آغاز و پایانی ندارد؛ مگر اینکه طرف مقابل چشمانش بسته باشد و نخواهد معنای محبت را درک کند. اگر بتوانیم دشمنانمان را به دوست تبدیل کنیم، یعنی یادگیری را فهمیده‌ایم و معرکه‌گیری را کنار گذاشته‌ایم.

امیدوارم با آموزش‌های ناب کنگره، از طریق آقای مهندس، راهنماهای عزیز و مرزبانانی که به ما خدمت می‌کنند، وارد چالش معرکه‌گیری نشویم و بتوانیم به هم کمک کنیم.

خیلی ممنون که به صحبت‌های من گوش دادید.

مرزبان خبری: مسافر علی‌اصغر
صوت: مسافرین علیرضا ل7، رضا ل3
عکاس: مسافر صابر ل11
تایپ: مسافران ابوالفضل ل17، مهرداد و علی ل18
ارسال خبر: مسافر امیر ل1

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .