من بهعنوان یک همسفر؛ قبل از ورودم به کنگره خیلی معرکهگیری میکردم و با کوچکترین حرف از طرف مسافرم عکسالعمل نشان میدادم، همین موضوع باعث میشد که او از کوره در رود وبه سیم آخر بزند. بعد از ورودم به کنگره و گرفتن آموزشها؛ متوجه شدم که خودم هم مقصر هستم، چون یک مصرفکننده بیمار است و نباید سربهسر او گذاشت؛ اما من فکر میکردم که با اینکار میتوانم او را به درمان برسانم.
هیچوقت یادم نمیرود؛ که تا قبل از ورودم به کنگره، چهقدر در جهل و نادانی قرار داشتم. یکروز صبح؛ به برادرانم و عموی مسافرم زنگ زدم که به خانه ما بیایند، بهخیال خودم میخواستم برای درمان مسافرم از آنها کمک بگیرم. در خانه ما؛ غوغایی بهپا شد و درست نتیجه برعکس شد، همین موضوع باعث شد که کدورت بین مسافرم و برادرانم پیش بیاید و تا چهار ماه مسافرم با من حرف نمیزد. مسافرم دائم به من میگفت؛ تو آبروی من را بردی، همین کار سبب شد که من بیشتر متوجه شوم که چه کار زشتی انجام دادم. اکنون؛ که شانزده سال از آن موضوع میگذرد، هنوز اثر منفی آن، در مسافرم باقی مانده است. از روی ناآگاهی؛ برای رسیدن مسافرم به درمان، از همه کمک میگرفتم چون درصدد آن بودم که طلاق بگیرم.
زمانیکه شخصی در نادانی و جهل بهسرمیبرد؛ نمیخواهد بپذیرد که خودش هم در معرکهگیری نقش دارد. بعدها؛ متوجه شدم که بیرون از کنگره، کسی نمیتواند به من کمک کند چون خیلی تخریب داشتم ومدام بهانهجویی میکردم، اگر بخواهم آنها را شرح دهم هزاران صفحه کاغذ هم کم است.
هزاران هزار بار شکر؛ که کنگرهای هستم، از آقای مهندس و خانواده ایشان که باعث شدند من همسفر از نادانی بوسیله آموزشها به دانایی برسم و بتوانم در کنار مسافرم زندگی کنم بسیار سپاسگزارم. همچنین از راهنمای خوب خودم؛ خانم طاهره عزیز که با صبوری وعشق، مرا راهنمایی کردند تا در مسیر آموزشها قرار بگیرم بسیار سپاسگزار هستم.
نویسنده: همسفر فردوس رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون نهم)
رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون نهم)
ویرایش: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون نهم)
ارسال:همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون هشتم) دبیر دوم سایت
همسفران نمایندگی خلیجفارس بوشه
- تعداد بازدید از این مطلب :
30