جلسه اول از دوره چهاردهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره۶۰، در نمایندگی شهباز با استادی مسافر محسن، نگهبانی مسافر عباس و دبیری مسافر وجیه الله با دستور جلسه« رابطه یاد گیری و معرکه گیری » در روز یکشنبه تاریخ۱۴۰۴/۰۹/۰۲ ساعت۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد
سلام دوستان، محسن هستم یک مسافر.
ابتدا تشکر میکنم از راهنمای خوبم، آقا مهدی، که اجازه دادند یکبار دیگر در این جایگاه خدمت کنم. همچنین شال راهنمای تازهوارد آقای جواد را به ایشان تبریک میگویم.
دستور جلسهی امروز دربارهی یادگیری و معرکهگیری است. به نظر من این دو واژه کاملاً متضاد هستند. با معرکهگیری، نهتنها چیزی یاد نمیگیریم، بلکه حتی دانستههای قبلی خود را هم از دست میدهیم. در کنگره۶۰ ما باید ذهن و اطلاعات قبلیمان را کنار بگذاریم؛ اگر با ذهنی پر، شلوغ و معرکهگیر وارد شویم، آموزشها به درستی در ما نفوذ نمیکنند.
ذهن انسان مثل یک لیوان آب است؛ وقتی با معرکهگیری آن را از مطالب بیفایده پر میکنیم، دیگر جایی برای آموزشهای جدید باقی نمیماند. خود من در دوران مصرف دقیقاً همین وضعیت را داشتم. هر حرف درستی را میشنیدم، سریع معرکه میگرفتم تا فرار رو به جلو داشته باشم. دنبال حاشیه بودم و میخواستم از دیوارهای بلند بالا بروم؛ اما همهاش اشتباه بود. دائم میگفتم «من مصرفکننده نیستم». شبها دیر به خانه میرفتم و بهانه میآوردم که «سر کارم». در حالی که همه میدانستند چه خبر است؛ تنها کسی که خبر نداشت خودم بودم!
خدایا شکر میکنم که پایم به کنگره باز شد. آموزشهایی که گرفتم باعث تغییرات زیادی شد. اینکه این تغییرات دیده شده یا نه را دیگران باید بگویند، اما به نظر خودم امروز در وضعیت خوبی قرار دارم.
اگر کسی به کنگره میآید نباید فقط برای نوشتن دفتر باشد یا چون راهنما میگوید «چرا سیدی ننوشتی» قلم دست بگیرد. ما باید بفهمیم مهندس در سیدی چه میگوید و منظورش چیست. وقتی یاد بگیریم، رفتار ما بیرون از کنگره تغییر میکند تا دیگران بگویند: «محسن عوض شده». من خیلی از همشهریهایم را دیدهام که با آموزشهای کنگره واقعاً تغییر کردهاند.
روز اولی که وارد کنگره شدم فقط برای ساکت کردن خانواده بود که مدام به من گیر میدادند. اما همینکه وارد شدم، محیط به دل من نشست و حس خوبی گرفتم. همسفرم ابتدا نمیآمد و حرفهایی میزد که ناامید میشدم؛ اما بعد از مدتی خودش متوجه تغییرات من شد و بدون اجبار آمد. وقتی از او پرسیدم چرا میآید، گفت: «به خاطر تغییراتی که در تو دیدم.»
من آدمی بودم که خیلی زود عصبی میشدم. اما در کنگره یاد گرفتم آرام باشم. چند روز پیش آقای حکیمی میگفت که چند نوع بوق داریم؛ یکی بوق احترام و دیگری بوق ناسزا. من قبلاً با هر بوقی، ناسزا در ذهنم میآمد؛ اما حالا یاد گرفتهام حتی در رانندگی هم آرامش داشته باشم. دیگر فحش نمیدهم و با خونسردی رفتار میکنم. همهی این تغییرات از آموزش و اندیشهی کنگره است.
یادگیری برای من همیشه مهم بوده. در مدرسه درس خوبی داشتم اما بهخاطر شلوغی، آخر کلاس مینشستم و معلم کتکم میزد. میگفت: «تو باهوشی؛ چرا عقب مینشینی؟» بعدها فهمیدم مصرف مواد مرا به آن مسیر کشانده بود. من برای جلب توجه معرکهگیری میکردم. حالا در کنگره آموختهام که باید «میخواهم بدانم» را جایگزین «نمیخواهم بدانم» کنم. یعنی بهجای فرار، به دنبال دانستن باشم.
باید بدانم چرا سیدی مینویسم، چرا ورزش میکنم، چرا به کنگره میآیم. همهی اینها بخشی از آموزش است. راهنمای سفر اول وقتی دارو تجویز میکند و میگوید «ساعت ۷ مصرف کن»، نباید بگوییم «حالا امروز را بیخیال» یا دیرتر مصرف کنیم. همهچیز بر اساس تجربه و علم است و ما باید آموزشها را درست دریافت کنیم.
برای من مسیر کنگره مثل جادهای سرسبز با درختان زیبا و هوای مطبوع است. بستگی به خودم دارد که از این مسیر چه برداشت کنم؛ میتوانم آموزش بگیرم و تغییر کنم، یا نخواهم یاد بگیرم و دوباره به مسیر تاریک قبل برگردم؛ مسیری که یک طرفش کوه بود و طرف دیگرش دره، و آخرش به گنداب میرسید.
.jpg)
خدایا، حال خوبی که نصیب ما کردی، نصیب همه بگردان.
از وقتی خودم را شناختم همیشه این دعا را کردهام.
صحبت کردن در جمع برای من نوعی یادگیری است. قبلاً حتی برای رفتن به مهمانی استرس داشتم. جلوی در که میرسیدم، کفشها را میدیدم و برمیگشتم. اما حالا یاد گرفتهام با آرامش حرف بزنم، مشارکت کنم و سفرم را ادامه بدهم.
امیدوارم همهی عزیزان به این حال خوب برسند، پرانرژی باشند و حال خوبشان ماندگار شود.
از اینکه به صحبتهای هایم گوش دادید سپاسگزارم.
تایپ:لژیون هفتم
تهیه و تنظیم:کاربر سایت مسافر ابولفضل
- تعداد بازدید از این مطلب :
334