English Version
This Site Is Available In English

من یک معرکه گیر حرفه ای بودم

من یک معرکه گیر حرفه ای بودم

چهارمین جلسه از دوره چهارم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی ارم، با استادی راهنمای محترم مسافر معین، نگهبانی‌‌ مسافر‌ آرمین و دبیری‌ مسافر مجید، با دستور جلسه «رابطه یادگیری و معرکه گیری » در روز یکشنبه دوم آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:                              سلام دوستان، معین هستم یک مسافر. 

از نگهبان جلسه سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من قرار دادند تا خدمت کنم و آموزش بگیرم. خیلی خوشحالم که دوباره در این جایگاه قرار گرفتم. از روزی که وارد شعبه ارم شدم، انرژی مثبت دریافت کردم  و هر روز که اینجا هستم حالم خوب است تا جلسه بعدی که قرار است بیایم. این انرژی فقط برای من نیست؛ مطمئناً همه این حس را دریافت می‌کنند. خیلی خوشحالم که خدمتم را در این شعبه شروع کردم. برای من یک موهبت بوده و امیدوارم خدمتگزار خوبی باشم و بتوانم آموزش‌های خوبی بگیرم.

معمولاً وقتی کسی برای مقام استاد انتخاب می‌شود یا موضوع دستور جلسه را خوب درک کرده یا خودش در آن موضوع تغییر کرده است. امروز به خودم نگاه می‌کردم و دیدم یکی از معرکه‌گیرترین آدم‌هایی که می‌شناسم، خودم هستم.آن‌قدر ماهرانه معرکه‌گیری می‌کردم که خودم هم باور می‌کردم، مخصوصاً در خانه و محیط کار. چون خودم باور می‌کردم، معمولاً طرف مقابلم را هم متقاعد می‌ساختم. تا اینکه پایم به کنگره باز شد و دیگر نتوانستم راهنما را متقاعد کنم. 

آقای مهندس در صحبت‌های چهارشنبه یک تعریف جدید از معرکه‌گیری دادند: در زمان جنگ، زمانی که دشمن فردی را کاملاً محاصره کرده و راه فرار ندارد، آن فرد برای جلب توجه شروع به فریاد و سر و صدا می‌کند تا یا گروهی بتوانند فرار کنند یا توجه دشمن را جلب کند و بیشترین آسیب را بزند. دشمن در اینجا همان نیروی منفی است. این تعریف واژهٔ معرکه‌گیری است.

اما در کنگره چه اتفاقی می‌افتد که فرد معرکه‌گیری می‌کند؟ اصولاً این موضوع در همهٔ انسان‌ها و همهٔ رده‌های سنی هست. من یک دختر سه‌ساله دارم؛ او هم بلد است معرکه‌گیری کند. وقتی غذایی را دوست نداشته باشد، شروع می‌کند بهانه آوردن: برنامه کودک و فیلم کارتون میخواهم نگاه کنم . اگر کارتون را بگذاری، باز می‌گوید «این غذا را دوست ندارم». این یک نمونهٔ ساده از معرکه‌گیری در یک کودک سه‌ساله است.  افراد مسن هم به نوع دیگری معرکه‌گیری میکنند.

در کنگره ما آمده‌ایم آموزش بگیریم، هدف داریم. وقتی این آموزش تحت تأثیر نیروی منفی قرار می‌گیرد و قرار است جلویش گرفته شود، از درون شروع به بهانه گیری و معرکه‌گیری می‌کنیم. اولین نشانهٔ آن هم این است که ابتدا در درون خودمان برایش معرکه می‌گیریم، آن را در ذهن می‌پذیریم، سپس بیرون نمود پیدا می‌کند. 

در آن لحظات احساسم نسبت به استادم یا راهنمایم تغییر می‌کرد. می‌گفتم:این همان نقطه‌ای است که دارم معرکه‌گیری می‌کنم؛ همان نقطه‌ای که قرار است جلوی آموزشم گرفته شود. روندش این بود: چند نفر با انرژی پایین را دور خودم جمع می‌کردم و می‌گفتم: دیدی فلانی این حرف را زد؟ دیدی مرزبانی با من این‌طور رفتار کرد؟ امروز دیر می‌آیم، جلسه بعدی هم نمی‌آیم. چه کسی آسیب می‌بیند؟ اولین و تنها فردی که آسیب می‌بیند، خود من هستم؛ چون جلوی آموزش من گرفته شد و مسیرم از اصل خودش منحرف گردید.

این موضوع معمولاً باعث می‌شود یک لباس خوب بر کمبودهای من پوشانده شود. مثلاً چرا دارو را سر وقت نمی‌خورم؟ به این دلیل که امروز مرزبان به من بد نگاه کرده! یا  راهنما به من کج نگاه کرده، پس سی‌دی نمی‌نویسم. همین سی‌دی نوشتن چقدر معرکه‌گیری پشتش اتفاق می‌افتد.

یادم هست در سفر اول هیچ‌وقت فرصت نداشتم سی‌دی بنویسم. بین کار، پشت فرمان، صندلی را عقب می‌دادم، دفتر را روی فرمان می‌گذاشتم و شروع می‌کردم به نوشتن. این بخش مثبتش بود. می‌توانستم خیلی راحت بگویم: وقت ندارم، و معرکه‌گیری کنم، اما برعکس عمل کردم. به قولی به معرکه‌ای که آمده بود رکب زدم و از همان وقت‌های کوتاه استفاده کردم.

خیلی از واژه‌ها مثل فرافکنی را بیرون شنیده‌ایم، اما در کنگره یاد گرفتیم اسمش معرکه‌گیری است. نشانه‌هایش هم مشخص است:  عملکرد صحیح ندارم، سطح انرژی‌ام پایین می‌آید. و بدترین آسیبی که می‌زند این است که پارازیت می‌اندازد روی آموزش گرفتن. همان‌جاست که جهت‌گیری من به سمت نیروی منفی تغییر می‌کند.

برای حل آن چه باید کرد؟ باید بپذیرم. بپذیرم فردی که به‌عنوان استاد و راهنما در این جایگاه نشسته، مسیر را رفته است. روزی که وارد کنگره شدم و آن حال خوش را داشتم به یاد می آورم. که برای چه آمده‌ام. زمانی که این موضوع را بپذیرم، معرکه‌گیری کنار می‌رود. اما وقتی بگویم من می‌دانم، کار تمام است و معرکه‌گیری شروع می‌شود.

خود من اول از درون برای خودم معرکه‌گیری می‌کردم، بعد بیرون پیاده می‌شد. زمانی توانستم جلوش را بگیرم که پذیرفتم من آمده‌ام آموزش بگیرم. زمانی که فهمیدم من نمی‌دانم و باید یاد بگیرم، و زمانی که پذیرفتم مسیرم برای درمان است، این موضوع کم‌کم حل شد.

من یک معرکه‌گیر حرفه‌ای بودم. یادم هست در خانه وقتی با همسرم  بحثی شکل  می‌گرفت  با منطق و دلیل طوری متقاعدش می‌کردم که خودش هم باور می‌کرد. مثلاً اینکه همه بیکارند یا شرایط همه همین طور است و… علت آن هم این بود که خودم به آن باور رسیده بودم. زمانی توانستم حلش کنم که آن باور غلط را در خودم شکستم و پذیرفتم که باید آموزش بگیرم و تغییر کنم. 
سپاسگذارم از اینکه به صحبت های من توجه کردید.



عکس : مرزبان خبری 
تایپ : مسافر فخرالدین 
بارگزاری : مسافر محمد 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .