امروزیکشنبه 1404/09/02 جلسه چهارم از دوره دهم سری کارگاههای خصوصی مسافران کنگره 60 نمایندگی زاهدان با دستور جلسه "رابطه یادگیری با معرکه گیری" به استادی مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر محمدنصیر و دبیری مسافر علی ساعت 17 آغاز بکار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، علیرضا هستم مسافر.
وقتی از معرکهگیری صحبت میکنیم، باید بپذیریم که ما مصرفکنندگان، بیاغراق، استادان این هنر مخرب بودهایم. سالها زندگی در شرایط سخت اجتماعی، کاری و خانوادگی، کمکم ما را به سمت رفتارهایی میبرد که تنها هدفش فرار از مسئولیت و ساختن یک صحنه نمایش برای توجیه خطاهای خودمان بود.
در این لحظه یاد تمثیل سربازان قلعه دانایی از استاد امین میافتم؛ جایی که میگوید معرکهگیری همانند سربازانی با لباس مبدل تقوا، راستگویی و دانایی وارد قلعه ذهن ما میشوند و ما را فریب میدهند. ما تصور میکنیم درست میگوییم، حق با ماست، و دیگران نمیفهمند. اما واقعیت این است که اصل اول دانایی یعنی «ندانی را بدان» را نپذیرفتهایم و خود را دانای کل میدانیم.
در مسیر درمان نیز همینجاست که بسیاری زمین میخورند. چون در ظاهر میگویند «ندانی را بدان»، اما در عمل، نمیپذیرند که این شخص، در حوزه اعتیاد و درمان، از آنها آگاهتر است؛ همانطور که اگر بیمار باشیم، به نسخه پزشک عمل میکنیم، نه به برداشت و حدس خودمان.
برای روشن شدن موضوع، مثال دو ورزشکار را به ذهن بیاوریم:
یکی در شهر چند کیلومتر پیادهروی میکند و از نقطه الف به ب میرسد؛ اما دیگری روی تردمیل میدود؛ هرچقدر هم انرژی بگذارد، در جای خود میماند.
معرکهگیری همان تردمیل است؛ تلاش زیاد، حرکت ظاهری، اما هیچ تغییری در مقصد و نتیجه.
در نهایت باید اعتراف کنم: معرکهگیری همیشه برای دیگران است، اما ضررش برای خودمان.
راهی است برای فرار از مسئولیتی که تنها و تنها بر دوش خود من است؛ راهی برای شانه خالی کردن از کار واقعی، از تغییر واقعی، از ساختن منِ تازه.
واقعیت این است که معرکهگیری فقط یک رفتار ساده یا یک عادت اشتباه نیست؛ یک سیستم فکری ریشهدار است که سالها در ذهن ما خانه کرده. سیستمی که اجازه نمیدهد با خودمان صادق باشیم، خطاهایمان را ببینیم و مسئولیت اشتباهاتمان را بپذیریم. ما آنقدر در نقشآفرینی و توجیهسازی مهارت پیدا کرده بودیم که گاهی خودمان هم باور میکردیم قربانی شرایط هستیم و نه سازنده آن.

اما در کنگره یاد گرفتیم که هیچکس جز خودمان مسئول زندگیمان نیست. یاد گرفتیم که درمان زمانی شروع میشود که سکوت کنیم، معرکه را تعطیل کنیم و بپذیریم که باید تغییر کنیم. حتی گاهی لازم است کمی درد بکشیم، کمی فروتنی به خرج بدهیم و از دانایی ظاهری خودمان دست برداریم تا دانایی واقعی در ما رشد کند.
وقتی معرکهگیری را کنار میگذاریم، تازه جاده روشن میشود. تازه میفهمیم چرا راهنما اینقدر بر اجرای دقیق برنامه تأکید دارد، چرا باید بهموقع بخوابیم، بهموقع بنویسیم، و چرا باید به حرف کسی گوش کنیم که مسیر را قبل از ما پیموده است.
معرکهگیری شاید در ظاهر ما را بزرگ نشان دهد، اما در باطن، ما را کوچک و ناتوان نگه میدارد. و رهایی از آن یعنی قدم گذاشتن در مسیر صداقت، مسئولیتپذیری و رسیدن از تاریکی به روشنایی.

نگارش، عکس و ارسال : مسافر رامین (لژیون یکم، راهنما آقای جواد)
- تعداد بازدید از این مطلب :
186