English Version
This Site Is Available In English

عوامل اصلی معرکه گیری: جا ماندن از خدمت و آموزش

عوامل اصلی معرکه گیری: جا ماندن از خدمت و آموزش

پنجمین جلسه از دوره هشتم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره‌۶۰ نمایندگی صبا به استادی راهنما مسافر کامران، نگهبانی مسافر ایرج و دبیری مسافر رضا با دستورجلسه «رابطه یادگیری و معرکه‌گیری» شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

سلام دوستان کامران هستم یک مسافر؛ امیدوارم حال همه عزیزان خوب باشد. خیلی خوشحالم که امروز در خدمت شما هستم. قبل از اینکه صحبت‌هایم را شروع بکنم از گروه مرزبانی و ایجنت محترم و تمام خدمتگزارانی که زحمت می‌کشند تا جابجایی نمایندگی به بهترین شکل ممکن اتفاق بیفتد، تشکر می‌کنم که خیلی از ما شاید در جریان آن نباشیم. بار مسئولیت روی دوش این عزیزان است تا کمترین آسیب به یک شخص سفر اولی برسد. با نهایت دقت در حال تلاش هستند و به‌نوبه خودم از همه آن‌ها تشکر می‌کنم و امیدوارم در نمایندگی جدید هم پیشرفت‌هایمان ادامه‌دار باشد.

دستورجلسه امروز در خصوص رابطه یادگیری با معرکه‌گیری است. ما همه به‌واسطه‌ یک هدف مشترک دور‌هم جمع شدیم و آن " درمان اعتیاد " است. یعنی اگر من چه به عنوان مسافر و چه به‌عنوان همسفر وارد کنگره شده‌ام برای این بوده است که درمانی در من شکل بگیرد. در ابتدا من‌مسافر شاید برای " ترک اعتیاد" وارد بشوم ولی بعد از مدتی متوجه می‌شوم که داستان این‌جا متفاوت است ما ده، یازده ماه پروسه درمانی داریم. برای درمان سه مولفه جسم و جهان‌بینی و روان را داریم و من باید این مثلث را به‌طور کامل در درون خودم به تعادل برسانم. من اعتقادم این است که اگر چیزی بلد بودم هیچ وقت این‌جا کاری نداشتم. من که این‌جا نشسته‌ام حتما ایرادی داشته‌ام. سفر اول که تکلیفش مشخص است. فرد تازه وارد نه در حوزه خودش و نه در حوزه درمان اعتیاد  کوچکترین اطلاعی ندارد. اگر هم فکر می‌کند که از بار آموزشی چیزی بلد هست، این یک توهم است. این را می‌گویم که بدانیم که در ادامه مسیر با مشکل مواجه نشویم. پس من برای درمان آمده‌ام.

در کتاب شصت درجه، استاد سردار می‌فرمایند: همه ما برای خدمت و آموزش پا به حیات گذاشته‌ایم. اول آموزش و سپس خدمت کردن؛ اگر درست نگاه بکنیم در کنگره‌۶۰ این دو مسئله از مهمترین اهداف بالا بردن ضلع جهان‌بینی هستند. بله، من سی‌دی می‌نویسم، در جلسات حاضر می‌شوم ولی زمانی که در خدمت کردن قرار می‌گیرم خیلی از پارامتر‌هایی که یاد گرفته‌ام در مرحله آزمایش قرار می‌گیرد و من سنجیده می‌شوم که چقدر از آن چیزهایی که یاد گرفته‌ام را بلد هستم. حالا اگر آموزش و خدمت نباشد چه اتفاقی می‌افتد؟

هر کدام از ضلع‌های آموزش و خدمت در هر مقطعی، از سفر اول تا دیده‌بانی اگر قرار باشد هر کدام از این اضلاع کم‌رنگ بشود کار این مسافر یا همسفر می‌لنگد و دچار حاشیه می‌شود. خود مهندس هم هنوز وقتش را صرف کاوش و جست‌وجو و تحقیق می‌کنند و می‌گویند هنوز در حال یادگیری هستم. اساسا در هر جایی که یک عده آدم دور‌هم جمع می‌شوند مثل مدرسه، مثل دانشگاه یا هر جای دیگری، حاشیه حتما وجود دارد و ما هم نمی‌گوییم کنگره‌۶۰ از این قضیه به دور است و ما هیچ حاشیه‌ای نداریم، هیچ مشکلی نداریم. مشکلات و حواشی جزئی وجود دارد ولی سوال این است که چه کسانی دچار این حواشی جزئی می‌شوند؟ دقیقا افرادی هستند که از آموزش و خدمت کردن جا مانده‌اند. یعنی کسی که دچار معرکه‌گیری می‌شود ابتدا به ساکن شروع به زیر سؤال بردن یک کلیتی نمی‌کند بلکه از مسائل پیش‌پا افتاده شروع می‌کند. این به‌خاطر این است که بیکارنشسته است و فقط تماشا می‌کند و ایراد می‌گیرد. از مسائل کوچک شروع می‌کند تا به مسائل خیلی بزرگ برسد. شروع می‌کند به غیبت کردن و تجسس و دخالت در امور دیگران و همه چیز را زیر سوال می‌برد و خواهید دید بعد از مدتی این فرد پایداری ندارد و با مشکلات عدیده‌ای روبرو می‌شود.

این مطالب را گفتم که چه بشود؟ من اصلا باید بدانم که معرکه‌گیری چیست؟ در زمان‌های قدیم یک عده آدم می‌آمدند شروع به شلوغ‌کاری می‌کردند و یک چیزی که ارزش "۱"داشت را "۱۰۰" نشان می‌دادند. به‌خاطر اینکه یک عده را دور خودشان جمع کنند و از آ‌ن‌ها پول بگیرند. یعنی دریافت آن آدم به‌واسطه‌ معرکه‌گیری‌اش، " پول" بود ولی آدم معرکه‌گیر دریافتی‌اش از من و شما چیست؟ انرژی من وشما است. آدم معرکه‌گیر جذب آدم‌هایی مثل خودش می‌شود چرا که در جزوه جهان‌بینی داریم کسانی که خواسته و حس مشترک دارند، دور هم جمع می‌شوند. همه حال‌خراب‌ها دور هم جمع می‌شوند و آن‌هایی هم که حالشان خوب است دور‌هم جمع می‌شوند. کسانی که حالشان خراب است وشروع به نق‌زدن می‌کنند، در واقع کسانی هستند که خودشان را در قهقرای معرکه‌گیری قرار می‌دهند. فرد معرکه‌گیر ابتدا می‌آید و مثلا در مورد هم لژیونی خودش شروع به معرکه‌گیری می‌کند و می‌گوید چرا راهنما به فلانی بیشتر می‌خندد یا چرا  فلانی که سی‌دی ننوشته است چیزی به او نگفت، چرا راهنما به من کم‌محلی می‌کند و از این دست حرف‌ها می زند. بعدا از سطح آن سفر اولی پا را فراتر گذاشته و در مورد دبیر و نگهبان جلسه و خدمتگزاران کنگره شروع به معرکه‌گیری می‌کند و مثلا می گوید: آره این استاد جلسه‌ حتما با من مشکل دارد که به من مشارکت نمی‌دهد، آره  فلانی مشکل دارد که به من خدمت نمی‌دهد و از این دست تصورات کودکانه و بچگانه! یعنی شما تصور کن یک شخصی راهنما یا خدمتگزار شده است و او با من سفر اولی که نمی‌دانم کجای زندگی او قرار دارم وارد این بازی بشود که مشکل داشته باشد! بعد ادامه می‌دهد و در مورد مرزبانان شروع به معرکه‌گیری می‌کند. یک ذره می‌گذرد شروع می‌کند به گفتن این حرف‌ها که چرا مرزبان‌ها این‌طوری هستند، چرا با لژیون ما بد هستند با  لژیون‌های دیگر خوب هستند! حالا خدا را شکر ما این‌جا این چیزها را نداریم و تعداد این افراد بسیار بسیار کم است بعد می‌آید می‌رسد به ایجنت محترم، که چرا ایجنت این‌طوری است، بعد می‌رود بالاتر و مثلا دیده‌بان در جشن دیده‌بان آمده است، در مورد او صحبت می‌کند تا در نهایت می‌رسد به خود مهندس و در مورد کل سیستم کنگره‌۶۰ شروع به معرکه‌گیری می‌کند و آن را زیر سوال می‌برد.

چند سال پیش مهندس صحبت می‌کردند، گفتند: چند سال پیش یک نفر در استخر به من گفت آقای مهندس بهتر نیست پله‌ها به‌جای ۲۱ روز، ۱۵ روزه بشوند؟! این از کجا شروع شده است؟ از همین‌جا که من نشسته‌ام و سرم به کار خودم نیست. در سی‌دی نویسی و خدمت‌کردن خودم ماندم و فقط کارم این شده است که در کار دیگران تجسس کنم. مسافر هستم در کار همسفرم و راهنمایش دخالت می‌کنم که چی یاد او داده، چی یاد نداده است یا بالعکس. ما همه به کنگره آمده‌ایم که یک مشکل از زندگی خودمان کم بکنیم. اگر نتوانیم این مشکل را کم بکنیم این آمدن و رفتن‌ها هیچ فایده‌ای ندارد.

هر آدمی فکر بکند با ورودش به کنگره حرفی که مسافران یا همسفران در مشارکت‌هایشان می‌زنند به گوش او تکراری است، آن‌جا از نظر من لحظه سقوط آن شخص است که پیش خودش فکر کند که من بلدم حالا این مشارکت چه می‌خواهد به من یاد بدهد. من بعضی وقت‌ها می‌بینم افراد یک قسمت از سالن اصلا دست نمی‌زنند. چرا دست نمی‌زند؟ مگر خدمت کردن فقط ایجنت و راهنما شدن است؟ این‌که من به مشارکت‌ها گوش کنم و درست دست بزنم این هم خدمت است و من با این کار، خودم را دچار حاشیه نمی‌کنم. آن کسی که خودش را دچار حاشیه می‌کند کسی است که یک‌جا به‌عنوان مهمان نشسته است. در کنگره همه مهمان‌ها دچار حاشیه می‌شوند. 

در آخر اینکه من فکر می‌کنم بهترین تعریف برای "نق زدن"، این است که من یک مشکلی دارم و نمی‌توانم مشکلم را حل کنم و آن وقت شروع به نق زدن می‌کنم مثلا سفرم نا مرتب و خراب است مشکل را گردن راهنما می‌اندازم. به جای اینکه حرف راهنما را گوش کنم، شروع می‌کنم به زیر سوال بردن راهنما، چهار روز دیگر لژیونم را عوض می‌کنم و دوباره این سم‌پاشی و این حرف‌ها را ادامه می‌دهم. آن راهنما هیچ آسیبی نمی‌بیند این من هستم که آسیب می‌بینم. من دچار مشکل می‌شوم. راهنما محکم ایستاده است، ایجنت محکم ایستاده است، مرزبان محکم ایستاده است. هیچ کسی دچار آسیب نمی‌شود مگر خودم؛ یک بچه را دیده‌‌اید وقتی کار زشتی یا خرابکاری می‌کند بعد شروع به گریه کردن و پا کوبیدن به زمین می‌کند، موهای خودش را می‌کشد همه این کارها را می‌کند که معرکه‌گیری کند تا مسئولیت کار خودش را نپذیرد. ان شا الله برای همه خیر پیش بیاید. همگی شما را دوست دارم به افتخار خودتان دست بزنید. 

عکس: مسافر رضا
تایپ و ارسال: مسافر حیدررضا
خدمتگزاران سایت نمایندگی صبا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .