اولین جلسه از دوره ی هفتادو یکم سری کارگاههای آموزشی ، عمومی کنگره۶۰ به نمایندگی ابنسینا ، به استادی راهنما محترم آقا مجتبی ، نگهبانی مسافرنقی و دبیری مسافر حسین با دستور جلسه ( رابطه یادگیری و معرکه گیری ) درتاریخ شنبه 1آذر ماه۱۴۰۴ راس ساعت۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.
.jpg)
سلام دوستان مجتبی هستم یک مسافر.ابتدا خدا را شکر میکنم که در کنگره حضور دارم. از آقای مهندس، ازایجنت محترم نمایندگی و از مرزبانان محترم به دلیل زحماتشان تشکر میکنم. از راهنمای خودم، آقا جواد آقاجانی، نیز سپاسگزارم. از همه پیشکسوتان نیز تشکر میکنم؛ آموزشهایی که به من دادن، سبب شدند که من در این مسیر باقی بمانم و امروز اینجا باشم. همچنین از مرزبانان عزیز که دیروز زحمت کشیدند صندلیها را تمیز کردند ، بسیار سپاسگزارم. اما در مورد دستور جلسه: «رابطه معرکهگیری و یادگیری». خودم وقتی چیزی را نمیخواستم بپذیرم، دربارۀ آن موضوع «معرکه» میگرفتم. شاید درست به من آموزش داده نشده بود تا معرکه نگیرم و بخواهم یاد بگیرم. مثلاً در مورد اعتیاد، همه میگفتند اعتیاد بد است، اما من مصرف میکردم و آن را خوب میدیدم؛ چون کارم را راه میانداخت. من از حس تنهایی و دلتنگی رها میشدم و از احساساتی که مرا آزار میدادند، دور میگشتم. بعد به خودم میگفتم: «چه کسی گفته بد است؟» نفس من ،نمیپذیرفت. نفس مدرک و سند میخواست. میگفتم: «اگر میگویند بد است، پس چرا این همه برایت کار انجام میدهد؟» اما متاسفانه این افکار من بخاطر درست اموزش نگرفتن بود،آقای مهندس به خوبی در مورد صورت مسئله اعتیاد صحبت کردند،ولی من از این مسئله اگاه نبودم ک بدن من هم بهتر وهم قوی ترش را تولید میکند اگر طبق فرامین کنگره عمل کنی ،و دیگر نیاز ب مصرف مواد مخدر نیست، این یک چیز اصولی است. وقتی به کسی آموزش میدهند، نفسش نیز وقتی ببیند واقعاً همینطور است، یک پله جلو میرود، دو پله جلو میرود، میبیند که دقیقاً همان است که در یادگیری میگویند؛ پس چرا آن را نپذیرد؟ مثلاً میگویند: «آقا، مواد را ترک کن.» ترک میکند، بعد میبیند اوضاع به هم ریخته است؛ همه چیز به هم ریخته، کار از دست رفته است. همان اتفاقاتی که برای خودمان افتاده بود، برای آقای مهندس هم اتفاق افتاده بود ک ب خوبی در کتاب عبور از منطقه 60 درجه تشریح شده. و زمانی که مصرف کندده ترک میکند اتفاقات خوبی نمیافتد، حالش بدترمیشود. خلاصه، یادگیری نیز باید از یک منبع درست باشد تا آدم بخواهد چیزی را یاد بگیرد. منبع درستی وجود دارد، اما من معرکه میگیرم و نمیخواهم یاد بگیرم؛ چون هنوز متوجه نشدهام. خودم در ابتدا اینگونه بودم. هنوز درک نکرده بودم که این سیستم، این جلسه، این کنگره، این لژیون، چقدر آموزش دارد و چقدر میتواند روی حس و حال من تاثیر بگذارد. تا اینکه در یک سفر گفتم: «بگذارید حالا یک سری قوانین ک راهنما به من میگوید را انجام بدهم و ببینیم واقعاً اتفاق خوبی میافتد یا نه.» آموزش را گرفتم و خودم کنار رفتم. آموزش را گرفتم، یکی دو کاری که کنگره گفته بود را انجام دادم و دیدم بله، دقیقاً همانطور که میگویند، است. نفسم به این نتیجه رسید که وقتی این راه بهتر است، من آن را انجام میدهم چند بار که تاثیر نشستن در جلسه را ببینم، چند بار که تاثیر مشارکت در جلسه و خواندن نوشتار را ببینم، آیا ممکن است حس و حالم عوض نشود؟ آیا ممکن است دوباره این کارها را انجام ندهم؟ اما شرط اول این است که من کنار بروم. اگر من کنار نروم و بگویم: «من خودم بلدم، خودم میدانم»، این اتفاق نمیافتد. آن روز نیز در این مورد صحبت میکردیم؛ مثلاً یک بچۀ دو سه ساله به راحتی یک سری مسائل را الگوبرداری میکند و میبینید کارهایی انجام میدهد که آدم تعجب میکند. میگویید: «بچه این را از کجا یاد گرفته؟» در همان لحظهای که این بچه داشته آموزش میدیده، نه منیتی داشته، نه فکرش جای دیگری بوده، نه درگیر چک برگشتی بوده…ذهنش ازاد بوده که یاد گرفته. حالا اگر من نیز با تمرین، سیدی، نوشتن و حضور به موقعه در جلسه ولژیون، بتوانم در کنگره آموزش ببینم، میتوانم بهتر مسائل را فرا بگیرم. هر چیزی که در کنگره است، یعنی یادگیری. هر چیزی که برعکس باشد یعنی معرکه گیری حضور در جلسه، یادگیری است و ب موقع نیومدن سر جلسه یعنی معرکه گیری . خوردن دارو سر وقت، یادگیری است، نخوردن دارو به موقع، معرکهگیری است. بیشتر از این در مورد دستور جلسه صحبت نمیکنم. در بخش دوم دستور جلسه تولد اولین سال رهایی مسافر فرج را تبریک میگویم. به خودش تبریک میگویم، به همسفرش تبریک میگویم، به راهنمای همسفرش تبریک میگویم، به پسرش تبریک میگویم و به تمام حضار تبریک میگویم. از همۀ کسانی که برای فرج زحمت کشیدند تا امروز را ببیند، از همه کسانی که برایش الگو بودند و راه را به او نشان دادند، تشکر میکنم. در مورد فرج چیزی ندارم بگویم. هر خدمتی که انجام داده، برای خودش بوده تا حالش بهتر شود. یک مدتی در آبدارخانه خدمت گذربوده. امیدوارم در مسیر کنگره، اصل مطلب را بگیرد و راهش را ادامه دهد. به افتخار فرج عزیز

سخنان مسافر فرج
سلام دوستان فرج هستم یک مسافر خدا را شاکرم ک توانستم این جایگاه را تجربه کنم .تقریباً دو سال و نیم پیش بود که من وارد کنگره شدم. باور نمیکردم چنین روزی را ببینم. این دستور جلسه، به نوعی با من مرتبط است. حدود چهار پنج ماه بود که در کنگره بودم، اما هنوز مفهوم کنگره را بهدرستی درک نکرده بودم. خدا را شکر میکنم ک ماندگار شدم در این مسیر و حس و حالم تغییر کرد و به حال خوش رسیدم. اول از آقای مهندس و خانواده محترمشان برای فراهم کردن چنین بستری تشکر میکنم. سپس از راهنمای عزیزم، آقای مجتبی، بسیار سپاسگزارم. ایشان واقعاً مانند یک برادر در کنارم بودند. اگر چکش کاری ها و زحمات آقای مجتبی نبود، من اکنون اینجا نبودم. واقعاً سخت بود تا بتوانم این مسیر را ادامه دهم. از آقای علی سیفیفر تشکر میکنم که مسیر کنگره را به من نشان دادند. واقعاً از ایشان ممنونم. وقتی یک نفر ، چهارتا دوست و رفیق اینچنینی داشته باشد، میتواند ، از معرکهگیری دور شود و برای آموزش، به کنگره بیاید. از راهنمای تازهوارد اصغر اقا تشکر میکنم؛ وقتی من آمده بودم، حال خوشی نداشتم و با راهنمایی هاشون باعث شدن من جذب کنگره بشوم ،همچنین اقا ابراهیم راهنمای تازه واردین تشکر میکنم . همه اعضای کنگره دست در دست هم دادند تا من این جایگاه را تجربه کنم. از مرزبانان دوره قبل تشکر میکنم، از آقا عباس عزیزتشکر میکنم. بلافاصله پس از آن که رها شدم، به من گفتند: «بیا برو در آبدارخانه خدمت کن». خدا خیرشان بدهد. واقعاً اگر خدمت نمیگرفتم، شاید اکنون اینجا نبودم. از بخش آبدارخانه، از نشریات، از سایت و از مرزبان های جدیدمان نیز تشکر میکنم. از هم لژیونی های عزیزم تشکر میکنم. از بچههای والیبال تشکر میکنم. از آقای علی و آقای حیرانی بسیار سپاسگزارم. من نمیخواستم بمانم، اما ایشان گفتند: «ماندگار میشوی» و من ماندگار شدم. از آقای علی ستاری تشکر میکنم که در آن سه چهار ماه اول، که من یکبار در میان میآمدم، با تماسها و پیامهایش، مرا کشید و آورد و در نهایت وصلم کرد. از آقای احمد، آقای مجتبی، آقای حسین، آقای مصطفی و از همه مرزبانان تشکر میکنم. واقعاً همه کمک کردند تا من به اینجا برسم. من این فکر میکردم در کنگره زود ب درمان میرسم و مدت سفر کوتاه است. آمده بودم تا زود رها شوم و بروم. در ورودی کنگره، آنتیکسم را کم گفتم، بالا و پایین کردم. حدود سه چهار ماهی طول کشید تا بالاخره آقای مجتبی کاری کرد که یک سقوط آزاد سهروزه به من داد و تازه متوجه شدم ک مسیر کنگره بر پایه علم هست و طبق آن جلو میرود،ک واقعا زمانی ک رها شدم حس درمان را تجربه کردم خدا را شکر میکنم که در این مسیر آمدم و آموزش دیدم. از پسرم تشکر میکنم. آقا حسین هم گفتند که محمدرضا واقعاً به حالتان کمک کرد ازش ممنونم. از همسرم تشکر میکنم که هشت ماه طول کشید تا وارد کنگره شود. او دید که دیگر سیگار نمیکشم و گفت: «آنجا چیست که تو سیگار نمیکشی؟» دو سه بار صورت بچه را با سیگار سوزانده بودم؛ یعنی وقتی میخواست به بغلم بیاید، سیگار در دستم بود و من متوجه نمیشدم. خدا را شکر میکنم که دیگر بوی سیگار نمیدهم. از راهنمای همسفرم بسیار تشکر میکنم؛ از خانم بحجت و زحماتی که برای همسفرم کشیدند تشکر میکنم. از دخترم تشکر میکنم که گاهی خاطراتی از سه چهار سال پیش تعریف میکند که خودم آنها را به یاد نمیآورم که چنین کارهایی کرده باشم. خدا را شکر میکنم که در این مسیر، درست زندگی کردن را دارم آموزش میبینم. یک آرامش نسبی آمده در زندگیم و دارم از آن لذت میبرم. برای همه اینها سپاسگزارم. فکر کنم همه تشکرهایم را انجام دادم. از آقای مهدی خالقی تشکر میکنم. واقعاً در مواقعی که گیر میکردم، آقای مهدی به من مشاوره میداد. از تمام دوستان تشکر میکنم. ممنون که به صحبتهایم گوش دادید.
سخنان همسفرفرج
سلام دوستان مریم هستم یک همسفر ، خدا را شکر گزارم که به من اجازه و فرصت را داد که در این روز خوب اینجا حضور داشته باشم و این انرژی خوب شما را دریافت کنم ، از جناب مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم که دانسته های خود را در کنگره در اختیار ما قرار دادند ، تا بتوانیم به آرامش برسیم ، از راهنمای تازه واردینم کمال تشکر را دارم ، صحبت های ایشان بود که مرا پابند کنگره کرد ، از خانوم بحجت عزیز کمال تشکر را دارم ، که با آموزش های خواهرانه خودشان ، مرا در این مسیر سخت و دشوار کمک کرد ،خدا را بسیار سپاس می گویم که فرصت حضور در کنگره را به من و خانواده ام عطا کرد ، در مورد دستور جلسه هم این مورد را بگویم من خودم پیش از حضور در کنگره در خیلی موارد معرکه گیری می کردم به خصوص در مورد مسافرم ، بعد از هشت ماه سفر مسافرم ، وارد کنگره شدم و در ادامه سفر با او همراهی کردم چون بعد از این مدت تغییرات مسافرم مراقانع کرد که مسیر کنگره با دیگر مسیر ها کاملا متفاوت است واین قضیه دلیل اصلی ورود من به کنگره بود ، در پایان از مسافر عزیزم خیلی تشکر میکنم که این مسیر را با جدیت ادامه داد و از پسر عزیزم و دختر خوبم که در این مسیر در کنار ما بودند کمال تشکر را دارم ، ممنون که به صحبت های من گوش دادید.
صحبت های راهنمای همسفر فرج
سلام دوستان بحجت هستم یک همسفر ، خدا را شکر می کنم که دوباره این فرصت اتفاق افتاد تا در جمع شما دوستان باشم و آموزش بگیرم و خدمت کنم ، اولین سال رهایی مسافر فرج را به جناب مهندس و خانواده محترمشان تبریک می گویم ودر درجه بعدی به خود ایشان و راهنمای بزرگوارشان آقا مجتبی و همسفرشان تبریک می گویم ،و از خدای بزرگ می خواهم که این خانواده عزیز در این مسیر همواره پایدار باشند .
.jpg)
تنظیم و تایپ: مسافر مهدی لژیون دوازدهم
عکس: مرزبان خبری
نگارنده: مسافر اسد لژیون دوازدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
179