بنام قدرت مطلق الله
دلنوشتهای از مسافر محمد
موضوع دلنوشته: رابطه یادگیری و معرکهگیری
من با تخریب انواع قرص و حدود ۲۰ مرتبه شوک الکتریکی به کنگره60 وارد شدم، وقتی از بیمارستان مرخص شدم روی پاهای خود، بهسختی راه میرفتم.
تا شش ماه اول سفر خیلی به من سخت گذشت، تا اینکه بعد از قطع قرصها کمی حالم بهتر شد و بقول معروف آب زیر پوستم رفت، حسهایم که سالها بخواب رفته بودند، بیدار شدند. به علت جهل و نادانی، خودم را همیشه با دوستانم قیاس می کردم و این موضوع حالم را خراب میکرد.
پس از مدتی شور مرا گرفت و دست به عمل به ظاهر نیک زدم، عملی که نه پشت آن آموزش بود، نه تجربه و نه جهانبینی.
باورنکردنیست! نیروهای منفی چقدر کارشان را خوب بلدند و من وارد معرکهای خطرناک شدم، بجای اینکه انرژی خودم را صرف بازسازی جسم و روان و جهانبینی کنم، آن را در معرکه گیری از دست دادم، چون معرکه گیری خودش یک ضد ارزش است و خاصیت ضد ارزشها این است که اوایل شیرین هستند، اما آموزش و تغییر در جهت مثبت سخت است.
سر تان را درد نیارم، وقتی به کنگره وارد شدم و تحت آموزشهای ناب کنگره60 قرار گرفتم، دیگر خداوند و نیروهای الهی کمک حال من شدند. در کلام الله هم به این موضوع اشاره شده "آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمیدانند برابراند؟"
زلزله در شهر وجودی من رخ داد و صدای شکسته شدن استخوانهای خود را شنیدم و دوباره سقوط کردم، وارد تاریکی شدم و هر لحظه بیشتر به اعماق جهنم فرو میرفتم و این موضوع باعث برگشت خوردنم شد.
.JPG)
به یاد این جمله از کتاب شصت درجه افتادم، قسمت زلزله در شهر وجودی که آقای مهندس میگفتند: "سهوا، دچار اشتباهی شدند و مدتی بیمار شدند".
بعد از بهبودی آقای مهندس، استاد سردار این موضوع را به ایشان یاد آوری کردند و گفتند: "حرف های ما را به جد بگیرید و از نیروی خود به فرمان عمل، بکار ببرید تا دچار زلزله شهر تازه مرمت شده، نشوید. البته خود خوب میدانید، اگر طفلی، حرف بزرگتر از خویش را به گوش نگیرد، باید این بلاها بر سرش نازل بشود. حالا بعضی وقتها دستش میسوزد یا سرش میشکند و یا از جایی پرت میشود.
شما از جایی جدا شدید که خوب می دانید. بیش از این، سخن نمی گوییم. انشالله خوب بدانید چه عملی انجام میدهید یا بدهید که از نیروها، چون سپاه عظیم به نبرد خوب، دعوت نمایید. و آنها را به باتلاق و مرداب نریزید. والسلام".
خداوند به من لطف کرد و مجددا اجازه سفر در کنگره60 را صادر نمود، اکنون حدود یک سال و شانزده روز از رهایی من می گذرد. خدا را شاکر هستم و از زحمات راهنمای عزیزم آقای علی اکبر تشکر میکنم و از قدرت مطلق میخواهم، ادامه دهنده مسیر راهنمای عزیزم، که همان راه و تفکر آقای مهندس است باشم.
از اینکه وقت گذاشتید و دلنوشته من را مطالعه کردید از همه شما عزیزان تشکر میکنم.
.JPG)
نمایندگی ایمان
لژیون یکم _ راهنما مسافر علیاکبر
ویراستاری و ارسال: مسافر امیر
مسئول خبری: مسافر ابولفضل
- تعداد بازدید از این مطلب :
158