ششمین جلسه از دوره چهل و دوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی صالحی تهرانپارس به استادی راهنمای محترم آقا یونس و نگهبانی مسافر هادی و دبیری مسافر مرتضی با دستور جلسه "رابطه یادگیری و معرکه گیری" در روز شنبه اول آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان یونس هستم مسافر،ابتدا از خدای خودم تشکر میکنم که در این جایگاه قرار گرفتم،آموزش بگیرم از شما،از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم،از راهنمای خودم، از ایجنت و مرزبانان محترم.
در مورد دستور جلسه،معرکه گیری برای من یک موضوع تئوری نیست،برای من عملا اتفاق افتاده بود. من با معرکه گیری زندگی میکردم،طوری نبود این دو تا مقوله را روبروی هم قرار بدهم.یاد گیری مثل بذر کوچکی است که من می خواهم در دل خاک قرار بدهم.
من هر چقدر در مورد چیزهایی که به من یاد میدهند، یاد بگیرم، این بذر رشد می کند و شکوفا می شود ولی اگر من اتفاقاتی را که رقم میزنم را گردن نگیرم و اشتباهاتی رو که خودم مرتکب شدم رو گردن نگیرم،مثل این است که روی این بذر خاک می ریزم و ضربه می زنم و باعث میشوم آن بذر بیشتر دفن شود.برای من سفر اولی، تایمی که می خواهم سی دی گوش بدهم و سی دی بنویسم،یک سری نجواها می آید که مثلا پاشو،فلان کار رو انجام بده. با آموزش هایی که از کنگره گرفتم،یاد گرفتم که در مسیر آموزش که قرار گرفتم،همیشه نقطه مقابل این ، می آید که من را از راه به در بکند، یک سفر اولی که می آید روی این صندلی مینشیند، اصلی ترین کارش فکر نمیکنم مهم تر از درمان اعتیادش باشد،اینجا ما همه جمع شدیم برای درمان اعتیاد.
(1).jpeg)
در مقابل حرف راهنمایم که می گوید سر وقت بیا، سی دی ات را بنویس،بگویم،نه من فرق میکنم،من سنم زیاده،من دستم خرابه،من راهم دوره. من دارم معرکه گیری میکنم در مقابل اون یادگیری. من وقتی که خودم رو مستثنی قرار می دهم در مقابل اون یادگیری، یک کلاه شرعی میگذارم و می گویم فلانی می تواند آن کار رو انجام بده ولی من با شرایط خاصم نمی توانم.خیلی راحت حقه های نفس یک جایی رو برای خودش باز میکند و نمی گذارد من آموزش بگیرم.یک سفر اولی رو می بینی تو ۱۰ روز به تمام حرف های راهنمایش گوش می دهد از نظر خیالی به اون رهایی میرسد،ولی یک نفر که ۱۰ ماه به کنگره می آید و روی صندلی مینشیند و آموزش میگیرد ،می بینی که اون روز که قراره اون بند اهریمن قطع بشود، هنوز اون بند هست ،به خاطر اون معرکه گیری که کرده است.
یک روز یک شاگردی به استادش می گوید چرا من یاد نمی گیرم؟ استاد یک کاسه رو جلویش می گذارد که درآن گل بود و بعد آن را تکان میدهد و گل آلود می شود و بعد از آن کاسه رو کنار می گذارد و می گوید: این تو هستی ،وقتی که تو مدام در آشوب و داد و بیداد کردن هستی ،چیزی کسب نمیکنی و دایم گل آلود هستی. ولی زمانی که تو صبر میکنی، زمان بهش می خورد ته نشین می شوی و آموزش می گیری،زلال و شفاف می شوی.
زمانی که راهنما روز رهایی رهجویش رو خدمت آقای مهندس، در ذهنش مرور میکند کل این ۱۰ ماهی که رهجویش سفر کرده،می بیند که این رهجو در طول سفر به حرفهای راهنما گوش داده؟ راهنما گفت سیگار نکش،انجام داده یا نه، یا هنوز نه ،در پله آخر هستم چطوری ۰/۳ ot ام را قطع بکنم. راهنما می گوید سر موقع بیا و سر موقع برو،ولی مدام بهانه بیاورم ،فردا هم رهایی برای من دلیل و بهانه می آورد.تایم رهایی هم میگوید منم کار دارم و بهانه می آورد.
من اگر واقعا تسلیم شدم و ایمان دارم که می آیم کنگره ،خودم رو باید بسپارم دست کنگره، اگر واقعا چشم گفتن رو یاد گرفتم ،قطعا به درمان میرسم ولی نه بیایم با ذهن خودم سفر کنم و هر چی راهنمایم گفت با ذهن خودم سفر کنم،مثلا راهنمایم بگوید فلان مقدار دارو بخور،و من بخواهم کمتر یا بیشتر بخورم اون نتیجه ای رو که باید بگیرم ،را نمیگیرم. این همه می آیند سفر میکنند و این همه فالوآپ ها رو ترجمه میکنند و کل دنیا انگشت به دهان مانده اند بابت کار کنگره ولی ما هنوز به کار کنگره ایمان ندارم،رهجو سوال می کند که میشود من درمان بشوم در کنگره؟ فقط کافیه گوش به فرمان باشید و فرمانبردار باشید تا فرمانروا بشوید. از اینکه به صحبت هایم گوش کردید،متشکرم.
تایپ: مسافر مسعود لژیون چهارم
ویرایش: مسافر مسعود لژیون چهارم
بارگذاری خبر: مسافر مسعود لژیون چهارم، مسافر دانیال لژیون دهم
عکاس:مسافر مسعود لژیون چهارم
مرزبان خبری: مسافر احمد
مرزبان کشیک: مسافر هادی
آذرماه ۱۴۰۴ شعبه صالحی (تهرانپارس)
- تعداد بازدید از این مطلب :
204