English Version
This Site Is Available In English

برگشت از ضدارزش‌ها

برگشت از ضدارزش‌ها

هفتمین جلسه از دوره پنجم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی ارگ، با استادی مسافر سعدالله، نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه "نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش" روز پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان سعدالله هستم، یک مسافر. به رسم کنگره ۶۰. ابتدا از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر می‌کنم که این بستر را فراهم کرده‌اند تا بتوانیم در اینجا با آرامش و خیال راحت به آموزش خود ادامه دهیم. همچنین، تشکر ویژه‌ای از ایجنت محترم و راهنمای گران‌قدرم، آقای محسن نقدی، دارم که بنده را لایق دانستند تا امروز در این جایگاه خدمت کنم. از نگهبان و دبیر محترم جلسه نیز تشکر می‌کنم. دستور جلسه امروز در مورد نقش سی‌دی نوشتن در آموزش است.

صادقانه بگویم، هر چه فکر می‌کردم، به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسیدم که سی‌دی نوشتن چه فایده‌ای می‌تواند برای من داشته باشد. با خودم می‌گفتم وقتی دارم به سی‌دی گوش می‌دهم، چه لزومی دارد که بیایم و روزی یک یا دو ساعت برای نوشتن آن وقت بگذارم؟ هیچ‌گاه برایم مشخص نبود که چرا باید چنین کاری انجام دهم.

اما کم‌کم و به‌اجبار شروع به نوشتن سی‌دی کردم و متوجه شدم که بسیاری از مطالبی که پیش‌تر به راحتی فراموش می‌کردم یا کارهایی که باید انجام می‌دادم و از یادم می‌رفت، اکنون دیگر برایم اتفاق نمی‌افتد. همه چیز را به راحتی به خاطر می‌آورم. به این نتیجه رسیدم که همین عمل نوشتن سی‌دی به من کمک کرده است. کمی هم در مورد این موضوع تحقیق کردم و دریافتم که وقتی سی‌دی می‌نویسیم، سلول‌های مغز ما توانمند می‌شوند؛ درست مانند زمانی که ورزش می‌کنم و توانایی جسمانی‌ام افزایش می‌یابد. نوشتن سی‌دی نیز دقیقاً همین کار را برای سلول‌های مغز ما انجام می‌دهد و آن‌ها را به فعالیت وا می‌دارد.

البته، تنها گوش دادن یا فقط نوشتن سی‌دی به تنهایی کاری از پیش نمی‌برد. نکته اصلی این است که آموخته‌ها را عملی کنیم. هر آنچه را که در سی‌دی می‌نویسم و یاد می‌گیرم، باید به آن عمل کنم. وقتی به آن عمل کردم، اتفاقات مثبتی در درونم رخ می‌دهد. در غیر این صورت، اگر سی‌دی را بنویسم و هیچ عملی در مورد آن انجام ندهم، چه تحولی در من ایجاد خواهد شد؟ شاید در ناخودآگاه من اتفاقاتی بیفتد، اما تا خودم دست به عمل نزنم، متوجه آن‌ها نخواهم شد و آن آرامشی که باید به دست بیاورم، حاصل نمی‌شود. حتماً باید اقدام عملی صورت گیرد.

من همیشه و در همه جا می‌شنیدم که دروغ گفتن کار درستی نیست. این را از هر کسی شنیده بودم. حتی وقتی کسی دروغ می‌گفت، من می‌گفتم که چه کار اشتباهی انجام می‌دهد و شاید حتی او را سرزنش می‌کردم. اما چرا خودم دروغ می‌گفتم؟ من خود بسیار راحت دروغ می‌گفتم. چه شد که اکنون به این مرحله رسیده‌ام که متوجه شده‌ام نباید دروغ بگویم؟ چهل سال این موضوع را همیشه شنیده بودم، اما هیچ‌گاه نتوانستم آن را عملی کنم و دروغ نگویم. خیلی راحت دروغ می‌گفتم و همیشه برای توجیه دروغ‌هایم، دلایلی می‌آوردم که آن‌ها را منطقی جلوه دهم و دروغگویی خود را توجیه می‌کردم.

اما با نوشتن سی‌دی و سخنانی که آقای مهندس به ما می‌گویند، هر روز یک ساعت، ایشان به صورت خصوصی در خانه من حضور پیدا کرده و به من آموزش می‌دهند. این واقعاً فرصت کوچکی نیست؛ من تنها در خانه نشسته‌ام و مهندس به من آموزش خصوصی می‌دهد. آیا چیزی بالاتر از این می‌توان خواست؟ مهندس تمامی راه‌ها را برای برگشت از ضد ارزش‌ها به سوی ارزش‌ها و از تاریکی به سوی روشنایی به ما نشان می‌دهد. دیگر بستگی به خود من دارد که چگونه عمل کنم. وقتی من چهل سال در تاریکی بوده‌ام و ظلمت مرا فرا گرفته بود، اکنون به سوی نور بازگشته‌ام. نور را می‌بینم، اما اطرافم هنوز تاریک است. من به وسیله‌ای، به روشنایی‌ای نیاز دارم که جلوی پایم را ببینم و به آن نور برسم. چگونه می‌خواهم به نور برسم؟ در این مسیری که در حال حرکت هستم، ممکن است جایی چاله باشد و در آن بیفتم، یا دره‌ای باشد و به پایین پرتاب شوم. من به نوری نیاز دارم که جلوی پایم را روشن کند و بتوانم حرکت کنم. به نظر من، این سی‌دی نوشتن همان نوری است که ما را از جهل و نادانی بیرون می‌آورد و به آگاهی و روشنایی می‌رساند.

بسیاری از مسائل را متوجه نمی‌شویم. من نیز در این چهل سال بسیاری از چیزها را درک نکرده بودم، اما همیشه گمان می‌کردم که همه چیز را می‌دانم. همیشه فکر می‌کردم کاری که انجام می‌دهم، صحیح است. اکنون متوجه می‌شوم که چقدر به راحتی اشتباه می‌کردم. هیچ‌گاه به هدف درست نمی‌رسیدم، همیشه در اشتباه بودم و به آن هدفی که باید می‌رسیدم، دست پیدا نمی‌کردم و این اشتباهات را تکرار می‌کردم.

اکنون به کنگره ۶۰ آمده‌ام. کنگره ابزارهای فراوانی را برای من فراهم کرده است. هر جا نگاه می‌کنم، ابزارهایی وجود دارد که می‌توانم با استفاده از آن‌ها به راحتی به حال خوش و اهدافم برسم. نکته اصلی، توجه به این ابزارهاست.

اگر من به این ابزارها توجه نکنم و به آن‌ها عمل نکنم، چگونه می‌خواهم به هدفم برسم؟ ما در کنگره الگوهای زیادی داریم؛ هم الگوهای خوب و هم نمونه‌های منفی دقیقاً در کنار ما هستند. باید به الگوهایمان نگاه کنیم و ببینیم چه کسانی با نوشتن سی‌دی حالشان خوب شده است و چرا حال برخی خوب نیست و سی‌دی نمی‌نویسند.

وقتی یک سی‌دی بیست و پنج صفحه است و من فقط دو یا پنج صفحه از آن را می‌نویسم، چگونه انتظار دارم به حال خوش برسم؟ این همان حرکتی است که ما با شمعی در دست، در مسیری خاموش و تاریک انجام می‌دهیم. هر لحظه ممکن است از مسیر منحرف شویم. ما باید از ابزاری که در اختیارمان قرار داده شده، یعنی همان قوانین، استفاده کنیم. اگر این قوانین را رعایت کنیم، به حال خوش می‌رسیم. کسی که به حال خوش می‌رسد، با تعجب می‌گوید حالم خوب شد و به آرامش رسیدم. اما من که در کنار او نشسته‌ام، با خود می‌گویم که او دروغ می‌گوید؛ چرا حال من خوب نمی‌شود؟ پاسخ واضح است: چون من قوانین را اجرا نمی‌کنم. اگر سی‌دی‌هایم را درست بنویسم و قوانین کنگره را به درستی رعایت کنم، مطمئناً به حال خوش خواهم رسید.

اصل، همان عمل کردن است. کنگره همواره به ما می‌گوید که از ضد ارزش‌ها به سوی ارزش‌ها حرکت کنیم. اما اگر من هنوز هم مانند گذشته هر حرفی را از دهانم بیرون بیاورم و سخنان بیهوده بر زبان آورم، چگونه می‌خواهم به حال خوش برسم؟ آن‌چه که گفته می‌شود، همین حرف زدن ماست؛ هم حرفی که می‌شنویم و هم حرفی که خودمان می‌زنیم. دیدگاه ماست که اهمیت دارد. دیدگاه من چیست؟ به چه چیزی در کنگره نگاه می‌کنم؟ آیا هنوز دوست دارم خودم را فردی دانا بدانم؟ اگر واقعاً دانا بودم، نباید معتاد می‌شدم. نباید به سوی تاریکی‌ها حرکت می‌کردم، بلکه باید به سوی روشنایی‌ها می‌رفتم. یک عمر اشتباه کردم و اکنون به کنگره آمده‌ام. با وجود اینکه همه چیز در اطرافم موجود است، باز هم گاهی اوقات اشتباه می‌کنم و توجهی نمی‌کنم. اگر بتوانم این موضوع را اصلاح کنم و آموزش‌هایی را که در کنگره داده می‌شود و مهندس به ما ارائه می‌دهد، به درستی انجام دهم، قطعاً به حال خوب می‌رسم. این را در اطراف خود می‌بینیم؛ افرادی هستند که حالشان را مشاهده می‌کنیم، چه آرامشی در درونشان موج می‌زند. این‌ها با رعایت قوانین به این نقطه رسیده‌اند. وقتی قوانین اجرا نشود، هیچ‌گاه به حال خوش نمی‌رسیم.

اگر من به کنگره آمده‌ام، مهندس و کنگره را قبول دارم و به آن‌ها اعتقاد دارم تا به حال خوش برسم، وظیفه من این است که هر آنچه مهندس می‌گوید و عملی که توصیه می‌کند، انجام دهم. اگر عمل نمی‌کنم، پس برای چه به کنگره آمده‌ام؟ واقعاً برای چه کاری به کنگره می‌آیم؟ اگر می‌خواهی به درمان برسی، باید طبق قوانینی پیش بروی تا به درمان برسی. اگر می‌خواهی به خودشناسی برسی و خودت را بشناسی، باید این قوانین را انجام دهی. اگر می‌خواهی به حال خوش برسی، باید این قوانین را انجام دهی. پس چرا من انجام نمی‌دهم؟ چگونه می‌خواهم به حال خوش برسم؟

نکته جالب این است که من همیشه فراموش‌کارم؛ خیلی زود مسائل را از یاد می‌برم. به نظر من، انسان باید همیشه کمی به گذشته خود بازگردد و نگاهی به آن بیندازد. دیدن گذشته‌اش به او کمک می‌کند تا حال خود را بهتر درک کند و بفهمد. وگرنه، اگر گذشته را فراموش کنم، این احتمال وجود دارد که دوباره به مسیر اشتباه بروم؛ زیرا نیروهایی در درون من هستند که به راحتی مرا فریب می‌دهند و بدون اینکه متوجه شوم، در درونم رشد می‌کنند. نوشتن سی‌دی از رشد همین نیروهای منفی جلوگیری می‌کند. خدمت کردن در کنگره نیز مانع از رشد این نیروهای منفی در درون ما می‌شود. وقتی سی‌دی نمی‌نویسم و خدمت نمی‌کنم، این نیروها خود به خود در من رشد می‌کنند، ذره ذره قوی‌تر می‌شوند و وقتی قوی شدند، به این راحتی نمی‌توانم جلوی آن‌ها را بگیرم؛ چرا که در مقابل آن‌ها دانایی ندارم. با تشکر از آقای نگهبان که اعلام فرمودند وقت به پایان رسیده است.

بسیار سپاسگزارم از اینکه به صحبت‌های من گوش فرا دادید.

عکس : مسافر سهیل لژیون دوم

تایپ : مسافر مصطفی لژیون دوم

ویرایش و بارگزاری : مسافر احسان لژیون دوم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .