دومین جلسه از دور چهل و هشتم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره۶۰ نمایندگی عمان سامانی شهرکرد، به استادی راهنمای محترم مسافر قاسم، نگهبانی مسافر حبیب و دبیری مسافر فریدون، با دستور جلسه "نقش سیدی و نوشتن آن در آموزش" در روز پنجشنبه ۲۹ آبانماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
سلام دوستان، قاسم هستم، یک مسافر.
خدا را شکر میکنم که یک بار دیگر اجازه داد در این جایگاه باشم؛ جایگاهی که برای من هم فرصت خدمت است و هم فرصتی برای یادگیری و رشد. حضور در این جایگاه یادآوری میکند که انسان همیشه باید در مسیر اصلاح و سازندگی قرار داشته باشد.

آغاز لغزش و مسیر سقوط
در مورد دستور جلسه، برمیگردم به سالهایی که هنوز وارد مصرف نشده بودم؛ زمانی که یک جوان خام و بیتجربه بودم. نمیدانستم جوانی یعنی چه، لذت واقعی یعنی چه و چگونه باید از زندگیام درست استفاده کنم.
اولین پله، سیگار کشیدن بود؛ چیزی که آن زمان فکر میکردم ساده است و هیچ اتفاقی نمیافتد. بعد کمکم مصرف مشروبات الکلی به آن اضافه شد و همینطور قدمبهقدم وارد مسیری شدم که انتهایش تاریکی بود.
وقتی امروز به گذشته نگاه میکنم، میبینم آن مصرفها هیچ ریشهای جز جهل، نادانی و خام بودن نداشت. بلد نبودم لذت واقعی را از مسیر درست پیدا کنم، و فکر میکردم مصرف مواد یعنی شادی، یعنی لذت، یعنی مردانگی و بزرگی.
درحالیکه اینها همه ابزارهایی بود که اهریمن خیلی دقیق و حسابشده جلوی پای من گذاشته بود.
مفهوم تاریکی و اثر آن بر زندگی
وقتی در تاریکی هستیم، خیلی چیزها را نمیبینیم. تاریکی فقط مواد نیست؛ تاریکی یعنی ندانستن، یعنی گمشدن، یعنی ندیدن واقعیتها.
اهریمن با همین ابزار کاری کرد که من قاسم، اطرافم را نبینم؛
ندیدن اینکه بچهام لباس ندارد، که شغلم در حال نابودی است. ندیدن اینکه همسفرم و خانوادهام در رنج و ناراحتی هستند و خودم ذرهذره از درون پوسیدهام.
مثل درختی که موریانهها در آن رخنه کردهاند، به چشم دیده نمیشوند اما درخت را از درون میجوند و میخورند تا کاملاً تهی شود.
من دقیقاً همینطور بودم؛ از بیرون شاید ظاهری مردانه داشتم، اما از درون خالی شده بودم.
ورود به کنگره؛ آغاز بازسازی
وقتی وارد کنگره ۶۰ شدم، معادلات کاملاً عوض شد.
کنگره نهتنها من را از سقوط نجات داد، بلکه ابزارهایی در اختیارم گذاشت که بتوانم آرامآرام خودم را بسازم. یکی از مهمترین این ابزارها سیدی نوشتن بود.
بهیاد دارم ۱۱ سال پیش، وقتی آمده بودم برای درمان، به من گفتند که سیدی بنویسم.
در ابتدا شاید نمیفهمیدم این نوشتن چه تأثیری دارد، اما کمکم دیدم که همین نوشتنها مثل نوری است که در تاریکیهای ذهن من روشن شده است.
ذهنم جهت گرفت، مسیر پیدا کرد، فهمیدم چگونه زندگی کنم و مهمتر از همه، آرامش پیدا کردم.
تغییرات درونی و بیداری نیروها
در زمان مصرف، عقل فرمان میداد ولی من توجه نمیکردم. نیروهای الهی و درونی هم فرمان میدادند، اما من آنها را سرکوب میکردم. مصرف مواد، انسان را نسبت به صدای درونش ناشنوا میکند.
اما در کنگره، وقتی صدای آقای مهندس را شنیدم، فهمیدم سلولبهسلول بدنم تشنهی همین صدا و همین انرژی بوده است.
فهمیدم که اگر درونم را تزکیه و پالایش کنم، میتوانم با این انرژی همجهت شوم و آن را دریافت کنم. ولی اگر نتوانم، یعنی ایرادی در کارم وجود دارد؛ یعنی باید در رفتار، افکار و نیتهایم بازنگری کنم.
نقش حیاتی نوشتن سیدی
سیدی نوشتن فقط تکلیف نیست؛
یک ابزار تربیتی، آرامکننده و جهتدهندهی ذهن است.
اگر فقط از سر اجبار بنویسم، انرژی لازم را نمیگیرم. اما اگر از سر درک و نیاز بنویسم، تبدیل میشود به چراغی که راه را نشان میدهد.
برای یک تازهوارد، نوشتن سیدی باعث میشود که ذهن او بیجا و بیهدف پرسه نزند، هر فکر ناسالمی وارد فضای ذهنش نشود، یک دروازه و فیلتر برای ذهن او ساخته شود و بتواند خودش را از هیاهوی فکری نجات دهد.
وقتی افکار بههمریخته باشند، حتی قویترین انسانها هم نمیتوانند حریف ذهنشان شود. اما با آموزش و نوشتن، ذهن آرام میگیرد و فرماندهی به عقل بازمیگردد.
روشنایی و بازگشت به زندگی
تمام این مسیر، تمام این نوشتنها و آموزشها، من را از تاریکی به روشنایی رساند؛
به جایی که بتوانم اطرافم را ببینم، همسفرم را درک کنم، فرزندم را بفهمم و دوباره در زندگی نقشآفرین باشم.
امروز میتوانم بگویم کنگره فقط اعتیاد من را درمان نکرد؛ من را دوباره ساخت.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید، سپاسگزارم. امیدوارم همیشه در مسیر روشنایی قدم برداریم و از ابزارهایی که کنگره در اختیارمان گذاشته، بهترین استفاده را ببریم.

عکسبرداری: مسافر میلاد لژیون هشتم
نگارش: مسافر نادر لژیون نوزدهم
ویرایش و ارسال: مسافر حمید لژیون نوزدهم
(5)(3)(10)(6).gif)
- تعداد بازدید از این مطلب :
1936