دومین جلسه از دوره هفدهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران آقای نمایندگی ستارخان با استادی ایجنت محترم محسن ، نگهبانی همسفر محمد و دبیری موقت همسفر ایرج با دستور جلسه " نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش " پنجشنبه بیست و نهم آبان ماه ۱۴۰۴ راس ساعت 14 آغاز به کار نمود.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
هنوز بهخاطر دارم سال ۱۳۹۰ برای نخستین بار که در آکادمی استاد جلسه شدم. همان روز جملهای گفتم که امروز هم برایم حقیقتی روشن است: خداوند در زندگی من دو بار به من لطف بزرگ کرد؛ یکی اینکه در جوانی—۳۵ سالگی—توفیق حج تمتع نصیبم شد، و دوم اینکه مسیرم به کنگره ۶۰ افتاد و اینجا در جایگاه استادی نشستم. آن روز هم برایم عجیب بود و امروز هم برایم عجیب است؛ چون این مکان را با خانه خدا مقایسه کردم و هنوز هم بر همین باور پایبندم.
میخواهم صحبتهایم را با یک تجربه شخصی آغاز کنم و بعد به اصل موضوع یعنی «سیدی نوشتن» برسم.
اگر یک مثلث را در نظر بگیریم، ضلع اول آن «مسافر» است؛ کسی که باعث شد ما پایمان به کنگره باز شود. ضلع دوم «آقای مهندس» است؛ کسی که علم و دانشی را که ما را نجات داد به ما منتقل کرد. و ضلع سوم راهنما است؛ کسی که بهواسطه او آرامش، آسایش و شیوه درست زندگی کردن را آموختیم. خیلی از ما امروز اینجا نشستهایم در حالی که شاید مسافرمان هنوز به کنگره نمیآید، اما حال خودمان بهواسطه آموزشها بسیار بهتر شده است. به قول یکی از عزیزان: اگر کنگره نبود، بسیاری از ما یا قاتل شده بودیم یا مقتول.
پس قدر این مسیر را بدانیم. اگر راهنما چیزی گفت، دقیق و بدون چونوچرا گوش کنیم؛ چون راهنما اشتباه نمیکند. او تجربهاش را میگوید. اگر میگوید «یک ربع قبل از جلسه اینجا باشید»، یعنی یک ربع قبل. نه دیرتر. بینظمی فقط به خود ما ضرر میزند.
اما میرسیم به اصل موضوع: سیدی نوشتن و نقش آن در آموزش
ده سال پیش دستهایم چنان میلرزید که اگر همینطور دستم را بالا میبردم، از شدت لرزش نمیتوانستم آن را کنترل کنم. آن زمان سیدیها به صورت امروز در دسترس نبود. ولی از وقتی نوشتن سیدیها را جدی گرفتم—حالا حدود شش یا هفت سال میشود—بیش از پانصد تا ششصد سیدی نوشتهام. هیچوقت به هفتاد سیدی بسنده نکردم. برای رفع تکلیف نمینوشتم؛ برای فهمیدن و تغییر، نه برای خط زدن یک وظیفه.
سیدی باید در محیطی آرام نوشته شود؛ جایی که خانواده هم احساس آرامش کنند — نه اینکه اخم کنند که «باز داری سیدی مینویسی!»
آیا در خانه امکانش نیست؟ در پارک هم ننویسید. در ماشین ننویسید؛ آرام، با تمرکز، و با احترام به آموزش.
نکته مهم این است: از راهنما نترسید، لازم نیست از راهنما حساب ببرید، اما «راهـنما را به حساب بیاورید».
ترسیدن بیفایده است؛ اما بیاحترامی و گوش ندادن هم ضربههای بزرگی به ما میزند.
اجازه بدهید نکتهای را هم از آقای امین دژاکام نقل کنم. من ۷۰ تا سیدی بردم که امضا کنند. نگاهی کردند و گفتند: «محسن، واو به واو نوشتی؟»
گفتم: امکان دارد جا انداخته باشم؟ فرمودند: «نه، باید کامل نوشته شود.»
گفتند: «به خدا قسم، من اگر مهندس خندید، من همان را هم مینویسم.»
این یعنی دقت. یعنی حرمت آموزش. یعنی سیدی نوشتن باید «درست» انجام شود.
نگاه کنید: همین نوشتن سیدی باعث شد لرزش دستهای من تا هفتاد درصد بهتر شود. باعث شد تمرکز ذهنم بالا برود. باعث شد آلزایمر سراغم نیاید. باعث شد حال دلم بهتر شود. اینها شوخی نیست؛ نتیجه تمرین مداوم است.
در پایان فقط یک خواهش دارم: آموزشهای کنگره را دستکم نگیریم. آموزشهای راهنما را ساده نگیریم. راهنما برای ما عزیز است و احترامش واجب.
پنج سال است که راهنمایم لژیون خودش را تحویل داده، و سالی نیست که برایش جشن را با بیست یا سی نفر رهجویش در پارک طالقانی برگزار نکنیم. این یعنی قدرشناسی.
از همه عزیزانی که امروز در آزمون شرکت کردند و از همه کسانی که با حوصله صحبتهای من را شنیدند، سپاسگزارم.
.jpeg)
عکاس: همسفر علیرضا
مسئول سایت: همسفر محمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
249