هشتمین جلسه از دورهی سوم سری کارگاه های خصوصی کنگره۶۰؛ویژه همسفران آقا نمایندگی شهرری با استادی مرزبان محترم همسفر محمد،نگهبانی موقت همسفر علی و دبیری موقت همسفر علی با دستور جلسه"نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش" روز پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۱۴ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان،محمد هستم یک همسفر.
در مورد نوشتن سیدی و آموزش آن باید بگویم که من سیدی را بهعنوان «یار مهربان» به یاد میآورم. همانطور که در کتاب درسی ابتدایی آمده است: «من یار مهربانم، دانا و خوشبیانم» و در بخش دوم: « گویم سخن فراوان، با آن که بیزبانم». این عبارت برای نشریات و کتابهای مهندس دژاکام صادق بود.
قصد دارم صحبت خود را در دو بخشِ«نوشتن سیدی» و «آموزش» خلاصه کنم که در واقع خاطرهای است از زمانی که به کنگره وارد شدم. راهنمای محترم به من تأکید کرد که حتماً باید سیدی بنویسم. شاید مانند برخی افراد، من نیز در ابتدا مقاومت کردم. مقاومت من از جنس ضعفی بود که به دلیل کمبینایی در چشمانم داشتم و گفتم: «نمیتوانم بنویسم». اما ایشان اصرار کردند که باید بنویسم و من نیز گفتم که خواهم نوشت؛ هرچند مقاومت کمی داشتم.
خب،من سیدی را نوشتم و میخواهم بگویم که این کار به نقطهی خوبی رسید و اتفاق مثبتی برایم افتاد. در جلسهٔ اول، نوشتهام چند صفحه شد و راهنما گفت که کامل نیست و باید آن را اصلاح کنم. هفتهٔ بعد دوباره نوشتم که حدود بیست صفحه شد، اما باز هم گفت کامل نیست. در جلسهٔ سوم، راهنما گفت: «محمد، بسماللهالرحمنالرحیم» و در پایان جلسه افزود: «مرسی که به صحبتهای من گوش کردید». مهندس دژاکام همیشه تأکید داشت که نوشته باید کامل باشد.
من دوباره نوشتم،اما اینبار نیز مورد قبول واقع نشد؛ با این حال، راهنما قبولم کرد و از پلههای یک و دو به سه و سپس به مرحلهٔ بعدی، یعنی وادی اول، راه یافتم. اجازه داد که وادی اول را بنویسم و راهنما اولین امضایش را برایم گذاشت و نوشت: «تلاش کن». من خدا را شکر کردم که در حال پیشرفت هستم و به جلو حرکت میکنم.
تا سیدی چهارم و پنجم که راهنما برایم نوشت: «بسیار عالی»، احساس کردم نانم حلال شده و تازه فهمیدم که میتوانم خودم را بهعنوان یک رهجو نشان دهم. از این که مفید واقع میشدم، لذت میبردم.
این خاطرهای بود که میخواستم بیان کنم.اما حالا به جلوتر میروم: حدود ده تا پانزده ماه گذشت و من رشد کردم. یکباره متوجه شدم که به نظر من، راهنما در روز اول به هیچیک از رهجویان نمیگوید که کامل بنویسند. شاید این تصور من باشد و از نظر راهنما مسئله متفاوت باشد.

بعد از ده یا یازده ماه،احساس کردم در نوشتن سیدی بهتر شدهام. یک روز راهنما به یکی از رهجویان گفت که بنویسد، اما به او نگفت که کامل بنویسد. من میخواستم به آن رهجو بگویم که اگر نکتهای کوچک را جابیندازی، مورد قبول نخواهد بود. اما سپس گفتم: اگر راهنما میخواست، خودش حتماً میگفت؛ قطعاً حکمتی داشته است.
باید بفهمم که چرا راهنما از جلسهٔاول به رهجو نمیگوید کامل بنویسد. البته سبک کار راهنماها متفاوت است. من سبک خودم را تصور کردم و فکر کردم شاید از روش «دی. اِس. تی» (یعنی روش تدریجی) استفاده میکند. اگر از روز اول میگفت که کامل بنویس، فشار زیادی به من وارد میشد.
هر زمان سؤالی در ذهنم به وجود میآید،پاسخ آن را در سیدی پیدا میکنم. این موضوع فقط در مورد اعتیاد نیست، بلکه در مورد همهٔ مسائل زندگی صادق است.
از اینکه با سکوتتان به صحبت هایم گوش دادید، از همه ی شما سپاسگزارم
تهیه و تنظیم:خدمتگزاران سایت همسفران آقا،شعبه کوروش آذرپور
- تعداد بازدید از این مطلب :
170