جلسهی پنجم از دوره سی و یکم سری کارگاههای آموزشی، خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی رودهن با استادی راهنمای محترم مسافر پوریا نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر منصور با دستور جلسه «نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش » چهارشنبه بیست و هشتم آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان پوریا هستم یک مسافر، از خدای خودم شاکرم که فرصت داد تا در این جایگاه حضور داشته باشم و آموزش بگیرم. دلم برای دوستان تنگشده بود، خوشحالم که حالتان خوب است، امیدوارم در مسیری که حرکت می کنید باقدرت و پرتوان به حرکت ادامه بدهید و آموزشهای لازم را از کنگره دریافت نمایید. به ایجنت و نگهبان هم خدا قوت میگویم.
راجع به دستور جلسه؛ نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش، چیزی که برای خودم اتفاق افتاد, این بود که؛ وقتی به کنگره آمدم، گفتم: آمدهام تا اعتیادم را ترک کنم، نیامدهام که درس بخوانم و مشق بنویسم، میگفتم: من از درس و مدرسه فراری بودهام، ولی اینجا به من می گویند باید سی دی بنویسی. دو یا سه سیدی اول را مادرم برایم نوشت، به او میگفتم: یا باید بنویسی یا به کنگره نمیروم. در این ده الی دوازده سال که به دنبال راهی بودم تا از اعتیاد خارج شوم، خانواده ام پیشقدم بودند، مادرم این کار را میکرد تا من مجبور شوم به کنگره بیایم، ولی وقتی یاد گرفتم که اگر میخواهم اعتیادم را درمان کنم، خود باید قدم بردارم، ازآنجا بود که سفر واقعی ام شروع شد.
روزی تاریکی اعتیاد چنان بر من مسلط شده بود که هیچ راه نجاتی برایم نبود، خانوادهام مقابل چشمهای من پرپر میشدند، من مقابل چشمهای آنها نابود میشدم، هیچکس نمیتوانست کاری انجام دهد و حتی زمانی بود که از خدا هم ناامید شده بودم، در تنهایی خودم گریه میکردم و زجه میزدم که خدایا من را از این درد و رنج خلاص کن. حال ممکن است کسانی باشند که برای اولین بار میخواهند اعتیاد را درمان کنند، من از آن افرادی بودم که تمام راهکارها را امتحان کردم، کمپ رفتم، کلینیک رفتم، چندین بار سمزدایی کردم و هر روشی که شما فکرش را بکنید، امتحان کردم، برای همین ناامید شده بودم و بی انگیزه از وارد کنگره شدم، با همان صحبتهای اولیه حال من دگرگون شد، صحبتهای راهنمای تازه واردین هیچوقت از یادم نمیرود، با صحبتهایش انگار آب را روی آتش ریخت و من را به شعبه جذب کرد، امیدوارم ایشان هرجایی که هستند، بهترین اتفاقها برایش رقم بخورد.
.jpeg)
از روزی که یاد گرفتم که باید سیدیهایم را بنویسم و خودم قدم بردارم، تغییر آشکار شد، دیدم آنچه در باورم نبود عملی شد، مهندس میگوید؛ ناامیدی و افکار منفی، جسم و روان انسان را نابود میکند، سی دی نوشتن به من آموزش میدهد که من از ناامیدی و افکار منفی عبور کنم، کسانی که وارد کنگره میشوند، با نوشتن سی دی، یاد می گیرند که با ناامیدی، افکار منفی و مشکلات در مسائل زندگی چگونه برخورد و از آنها عبور کنند.
اگر کسی خوب سفر میکند، فرق او با کسی که خوب سفر نمیکند در همین است، حالا سی دی نوشتن در این زمینه به من خیلی کمک میکند، بعضیها در خانه نشستهاند و منتظر هستند که چراغهای خیابان همه سبز شود و به بیرون روند، سی دی نوشتن به من آموزش داد که اگر چراغهای خیابان همه قرمز باشند، من حرکت کنم تا همه آنها سبز شوند، قدم برمیدارم، حرکت میکنم و منتظر نمیمانم. باید باورهای نادرست ذهن من دور ریخته شود، سی دی نوشتن دقیقاً همین کار را میکند، وقتی با خودم فکر میکنم، صبح که از خانه بیرون میآیم و با انسانهای مختلف سروکار دارم، فردای آن روز هیچچیزی یاد من نمیماند؟ مطالب زندگی هم همین است، با نوشتن مطالب در ذهن من هک میشوند، راهی ندارم، یا باید بنویسم یا روزگار به من اجبار میکند که همان درسها را تجربه کنم، ممنونم که به صحبتهایم گوش کردید.
عکاس: مسافر محمدرضا
تایپ و ویرایش: مسافر عرفان
تنظیم و ارسال: مسافر منصور
- تعداد بازدید از این مطلب :
139