جلسه دهم از دوره پنجم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی آبیک به استادی همسفر رقیه، نگهبانی همسفر شکوفه و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه: «نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش» در روز دوشنبه 26 آبانماه۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
از گروه مرزبانی، راهنما همسفر فاطمه و همه شما سپاسگزارم که اولین مشارکت را به بنده دادید. در مورد دستور جلسه اگر بخواهم صحبت کنم؛ من خیلی اوایل دوست داشتم بنویسم؛ ولی اصلاً موقع نوشتن چیزی متوجه نمیشدم با گوشدادن سی دیها بیشتر حالم خراب میشد و پیش خودم میگفتم مگر من هم مصرفکننده هستم این برنامهها به چه درد من میخورد؟ تا سه چهار ماه نتوانستم سی دی بنویسم، وقتی وارد لژیون میشدم و میدیدم بچهها سی دی خود را نشان میدهند و من ندارم ناراحت میشدم، از راهنمام مشورت خواستم که چرا من نمیتوانم بنویسم؟ استادم گفتند: شروع کنید حتی شده یک خط، دو خط یا ۵ خط بنویسید و بعد بیارید. برایم خیلی سخت بود، مینوشتم هم گریه میکردم بهخاطر اینکه اصلاً سخنان آقای مهندس را متوجه نمیشدم و این برایم خیلی دردآور بود.
در طول زمان با کمک راهنمایم توانستم تو مسیر حرکت کنم؛ اما متأسفانه نتوانستم تا موقع رهایی چهل سی دی خودم را تکمیل کنم، نه خودم و نه مسافرم؛ به نظر من چیزی سختتر از این نیست که برای رهایی پیش آقای مهندس بروی و نوشتار سیدیها تکمیل نباشد، شرایطمان سخت بود؛ ولی ازآنجاییکه مسافر من جز افراد بیسواد بود، آقای مهندس دو ماه به ایشان فرصت نوشتن کامل چهل سی دی را دادند، قطع درمان دادند؛ اما گل رهایی نداده بودند، فرمودند: زمانی که سیدیها را تمام کردی گل رهایی به شما تعلق میگیرد. در اوایل که میخواستم سی دی بنویسم بهقدری برایم سخت بود که مدام در حال عقب، جلو کردن صوت سی دی بودم؛ ولی خدا را شکر بهمرورزمان که ذهن من بازتر شد، توانستم به همراه مسافرم سیدیهای خود را برای رهایی تکمیل کنم و بعد گل رهایی را از دستان پرمهر آقای مهندس دریافت کردیم. بعد از اتمام سفر اول، فکر میکردم دیگر نیازی به نوشتن سی دی ندارم؛ اما متوجه شدم که در سفر دوم کارم سختتر است و باید بیشتر در پرتو آموزش قرار بگیرم.
نوشتن سی دی به من خیلی کمک کرد: اول اینکه تمرکز حواس من را بالا برد، بیشتر خودم را دیدم و شناختم. از قبل من مطالعه زیادی داشتم؛ اما این اطلاعات برای بقیه بود و هیچ سودی برای خودم نداشت، دچار منیت و غرور کاذب شده بودم فقط میخواستم بگویم که من میدانم و شما نمیدانید؛ اما بعد از سه سال از ورودم که در کنگره گذشته است، تازه متوجه شدهام که من هیچچیزی نمیدانم!
همانطور که در سردر کنگره نوشته شده است: اول ندانی را بدان تا بدانی را بدانی، ذهنم را از مسائل پوچ و بیفایده باید خالی کنم؛ اوایل درون من استخری پر از آتوآشغال و آلودگی بود، جلبک، لجنزار در ته استخر تهنشین شده بود؛ اما سطح آب زلال بود و من فقط قسمت سطح آب را میدیدم؛ اما در کنگره این آموزشها، نوشتنها، دستور جلسات هفتگی، مشارکتها، خدمتها باعث شد، استخر درون من تغییر و به آن شفافیت لازم برسد؛ اینکه دیگران را کنترل نکنم و روی خودم متمرکز باشم، نواقص و عیوب خودم را ببینم و آنها را اصلاح کنم. خدا را شکر این آموزشها تفکرکردن را به من یاد داد که در هر کاری با تفکر در مسائل و با مشورت از راهنمای خودم قدم بردارم نه باکله خودم. با نوشتن و آموزشها روح، روان و جسم من تغییر کرد.

مرزبانان کشیک: همسفر زهرا – مسافر موسی
عکاس: راهنمای تازه واردین همسفر طاهره
ارسال: راهنما همسفر پروانه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی آبیک
- تعداد بازدید از این مطلب :
194