جلسهی ششم از دورهی هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژهی آقایان مسافر نمایندگی پردیس با استادی مسافر محمد، نگهبانی مسافر مسعود و دبیری مسافر موسی با دستورجلسهی «نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش» در روز دوشنبه 26 آبان ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
وقتی به گذشته خود نگاه میکنم میبینم سالها در سیاهی یک تونل طولانی گرفتار بودم؛ چه خواسته و چه ناخواسته. بعضی انسانها در این مسیر، زمان را کشتند و بعضی دیگر در همان تاریکی کورسوی نوری را دیدند؛ نوری که انسانی فرهیخته آن را در دست گرفته بود تا ما را از رنج و درد نجات دهد. ما نیز همچون پروانههایی گرد آن شمع جمع شدیم و از سخنان و آموزشهایش بهره بردیم. گفت به من تکیه کنید و ما با ترس و اضطراب تکیه کردیم. گفت چشمهایتان را ببندید و ما با نگرانی چشمها را بستیم، اما چشم دلمان روشن شد.
کتاب را در دستان ما گذاشتند، سیدیها را به ما سپردند و دست ما را در دست استادانی دادند که خود آن تاریکی را پشت سر گذاشته بودند؛ کسانی که وظیفه داشتند ما را به منزلگاه روشنایی برسانند و بسیاری از ما را نیز رساندند. مطمئن باشید که همه خواهیم رسید، چون دستهای استادان در دستان ماست.
من سالها گرفتار بیماری و مصرف بودم. انواع روشها از دارو و درمان گرفته تا روشهای دیگر را امتحان کردم، اما نتیجهای نداشت. ۳۴ سال از عمرم گذشت و همیشه احساس میکردم جایی از کار میلنگد؛ جسمم شاید بهتر میشد، اما روانم همچنان اسیر بود.
بهواسطه همسفرم وارد کنگره شدم؛ کسی که همیشه قدردان او هستم. تصور میکردم اینجا هم قرار است دارو بدهند و دوباره همان چرخه تکرار شود، اما وقتی وارد شدم و استاد خود را انتخاب کردم، مسیرم عوض شد. کتابهایی به من دادند و راهنمایی کردند که بخوانم و بنویسم. تا جایی که اصلاً فراموش کردم بیمار هستم. با عطش فراوان کتابها را میخواندم. احساس میکردم این مطالب را خودم نوشتهام؛ آنقدر با جان و دلم پیوند خورده بود.

کتاب، عطش در من ایجاد نکرد. یک انفجار ایجاد کرد. فهمیدم من کی هستم، چه اتفاقی برای من افتاده و چرا باید ابتدا جسمم را دوست داشته باشم و بعد با سیدیها و آموزشها، روان و روح خود را پرورش دهم. فهمیدم مسئله من، مسئله روان بود. سالها ترکهای ظاهری کرده بودم، اما ذهن و روان من همچنان آلوده بود.
هر سیدی را یک بار گوش میکردم و بار دوم مینوشتم تا تلنگرهایش را کشف کنم. درون کلمات استادان، خصوصاً مهندس و دکتر امین، چیزی فراتر از واژههاست؛ چیزی لطیف و الهامبخش که باید آن را یافت. با تکرار، این معانی به ناخودآگاه انسان میروند و او را بیدار میکنند.
از آن روز، نگرش من و خانوادهام تغییر کرد؛ نگاهمان به زندگی، به خلقت و به خودمان دگرگون شد. فهمیدم برای هیچ آفریده نشدهام. برای مسیر، برای هدف، برای ساختن.
با کمک مهندس دژاکام، استاد بزرگ کنگره ۶۰، میتوانیم آیندهای روشن برای خود و خانوادهمان بسازیم.
امروز میدانم هنوز دیر نشده است. میتوانم به دست بیاورم آنچه را باید سالها پیش بهدست میآوردم.
امیدوارم همه شما نیز این حس زیبا و بیداری درونی را تجربه کنید؛ بخوانید، بنویسید، گوش دهید و روشنی را به دیگران هم هدیه کنید.
در ادامه جلسه راهنمایان برگزار گردید:
.jpg)
سایت نمایندگی پردیس
- تعداد بازدید از این مطلب :
180