جلسه نهم از دوره چهل و هشتم از سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره 60 نمایندگی شهرری با استادی مسافر احمد ، نگهبانی مسافر جواد و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه: "نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش" دوشنبه 1404/08/26 ساعت 17 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان احمد هستم یک مسافر، از استاد عزیزم تشکر میکنم که به من اعتماد کردند تا بتوانم این جایگاه را تجربه کنم و از آقای نگهبان و مرزبانان تشکر میکنم که اجازه خدمت دادند. قبل از اینکه بخواهم در مورد موضوع جلسه صحبت کنم، میخواهم مسیر کوتاهی را که در این مدت داشتم توضیح بدهم.
من سن خیلی کمی داشتم؛ ۱۱ یا ۱۲ سالم بود که اولین بار سیگار در دست گرفتم و شروع کردم به مصرف، خیلی نترس بودم در مصرف هر چیزی؛ هر چیزی که میآمد به بازار، اول من استفاده میکردم. بارها، یعنی از روز اولی که مواد مخدر مصرف کردم، به فکر ترک بودم همیشه دلم میخواست این کار را نکنم، ولی هرچه جلوتر میرفتم بدتر میشد. مواد جدیدتر میآمد و امتحان میکردم. نمیدانم، یک جورهایی به این نتیجه رسیده بودم که تا آخر عمر باید مصرف کنم؛ و در این فکر بودم چطور مصرف کنم که بتوانم زندگی هم بکنم.
رفتم بهزیستی، پیش یک دکتر رفتیم، یک سری داروها به من دادند. یادم هست یک هفته تمام خواب بودم، کاملاً خوابیده بودم، بعد از یک هفته که بیدار شدم، مثل دیوانهها بودم. آن زمانی بود که کراک مصرف میکردم؛ مثل دیوانهها بودم و نمیتوانستم تعادل روی خودم داشته باشم. اولین کاری که کردم این بود که از خانه زدم بیرون و رفتم مواد مصرف کردم.
سالها گذشت، وارد یک انجیو دیگر شدیم، من سالها آنجا بودم، حتی یادم هست هفت، هشت سال پاک بودم. ولی همیشه وسوسه داشتم، همیشه حال خراب داشتم، همیشه از لحاظ تفکر داغان بودم و نمیدانستم چه کار باید بکنم. همیشه توپ بازی، یار بازی، زمین بازی… هرجا که میرفتم بساط الکل و مشروب به راه بود. در خانواده هم وقتی جشن تولد یا عروسی بود، همیشه بساط به راه بود و من هم پای سفره مینشستم و فکر میکردم هیچوقت مصرف نمیکنم اما بعد از هشت سال دوباره با الکل شروع شد.
زمانی که وارد کنگره ۶۰ شدم خیلی تفاوت دیدم با انجیوهای دیگر، اولین تفاوتش این بود که خیلی قانونمند بود، روز اول به من گفتند باید سیدی بنویسم، برای من خیلی سخت بود روز اول که بخواهم خودم را با خودم روبرو کنم، منی که همیشه قانونمند نبودم و هر چیزی را دور میزدم. پیچاندن در وجود من بود؛ هر چیزی را سعی میکردم بپیچانم، پدرم را میپیچاندم، کارم را، همسرم را، حالا چطور میتوانستم بنشینم و سیدی بنویسم؟
وقتی شروع کردم به نوشتن، اوایل شاید یکی دو تا سیدی را خوب ننوشتم. ولی وقتی ادامه دادم، احساس کردم زورم به خودم رسیده است. این بار دیگر وقتی مینویسم، میتوانم چراغ قرمز را رد نکنم، میتوانم پیچاندنها را رعایت کنم.
به نظر من سیدی نوشتن یک چیز واحد در کنگره ۶۰ است، تمام آموزشهایی که در کنگره اجرا میشود از سیدی نوشتن است، حتی خود آقای مهندس هم میگویند قبل از اینکه بخواهند توضیح بدهند، خودشان نوشتهاند؛ چه از دیده بانان گرفته، چه از اساتید، چه از بقیه مسافران. همه در حال نوشتن سیدی هستند.
نوشتن سیدی باعث میشود ما در رودخانهای که در کنگره ۶۰ جاری است شناور شویم و به سرچشمه برسیم، کسی که سیدی نمینویسد، به نظر من نمیتواند از آموزشها درس بگیرد؛ چون زورش به خودش نمیرسد.

مرزبان کشیک: مسافر محمد
تنظیم و ویراستار: مسافر رضا از لژیون چهاردهم
تایپ: مسافر هاشم از لژیون ششم
مسافران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
144