همسفر عاطفه به همراه مسافرشان با بیش از ۱۵ سال تخریب وارد کنگره شدند. این همسفر مدت ۱ سال و چند ماه است که با راهنمایی همسفر فاطمه در کنگره حضور دارند و ورزش ایشان والیبال است. در ادامه گفتگویی با این همسفر ترتیب دادهایم که تقدیم نگاه پرمهرتان میشود:
اولین آموزشی که یک همسفر از سیدی نوشتن دریافت میکند، چیست؟
قبل از سیدی نوشتن، زندگی ما با یک شخص مصرفکننده هیچ تعادلی نداشت؛ همه چیز براساس یک وضعیت اضطراری و بدون برنامه بود.
اولین درس سیدی نوشتن برای من این بود که حتی در میان این آشفتگی، میتوانم برای خودم یک قلعه کوچک نظم بسازم. سیدی نوشتن من را مجبور کرد که زمان مشخصی را برای خودم قفل کنم و بگویم: «الان وقت مطالعه و نوشتن من است، بقیه دنیا میتواند منفجر شود، ولی این ۲۰ دقیقه مال من است.»
این کار دو تا تأثیر عمیق داشت:
اولاً، نظم شخصی بود که این نظم دادن به زمان، باعث شد برای اولین بار بعد از مدتها، احساس کنم کنترلی روی حداقل بخش کوچکی از زندگیام دارم. وقتی زمان را مدیریت میکنی، کمبود وقت از بین میرود و این نظم، کمکم به بقیه کارها نیز سرایت میکند.
ثانیاً، درک مطلب بود. این اجبار به نوشتن باعث میشود، آموزشهای کنگره را واقعاً درک کنی، نه اینکه فقط بشنوی و یادت برود. این فهمیدن عمیق، پایه و اساس جهانبینی است.
پس آموزش این است که اول میفهمی اگر ندانی کجا هستی و مسیرت چیست، هرگز به تعادل نمیرسی و سیدی نوشتن، قدم اول من برای ترسیم نقشه راه و ایجاد آن نظم درونی بود.
چه تفاوتی بین آموزشهای شفاهی جلسات حضوری و آموزشهای ارائه شده در قالب سیدی وجود دارد؟
سیدی به دلیل نوشتن و تکرار، اثر عمیقتر و ماندگارتری بر ساختارهای ذهنی (تفکر) و جسمی (نظم) میگذارد. شخص با قلم زدن، مطلب را جذب میکند و به مرحله دانایی مؤثر میرساند.
جلسه شفاهی اگرچه برای لحظه حال و رفع ابهامات بسیار مفید است؛ اما اگر با نوشتن سیدی همراه نشود، ماندگاری آن در طولانیمدت به اندازه مطلبی که مکتوب شده، نخواهد بود.
هدف سیدیها تولید دانایی، تفکر و تغییر جهانبینی فردی است. سیدیها مواد خام و اصلی را برای ساختن یک تفکر سالم و جدید فراهم میکنند. نوشتن آنها یک کار انفرادی و عمیقاً درونی است.
هدف جلسات شفاهی انتقال تجربه، حمایت روانی و اجتماعی و کاربردی کردن دانایی است. لژیون جایی است که رهجو میآموزد چطور داناییای را که از سیدیها کسب کرده، در زندگیاش پیادهسازی کند و بازخورد بگیرد.
هر دو نوع آموزش مکمل یکدیگر هستند و نه جایگزین.
سیدیها، پایه و اساس علمی درمان (پروتکل، متد و جهانبینی) هستند و جلسات شفاهی، محیطی گرم و زنده برای یادگیری نحوه زندگی با این دانش و استفاده از آن در لحظه به لحظه سفر است. یک سفر اولی برای موفقیت نیاز دارد که هر دو را با جدیت پیگیری کند.
.jpeg)
سی دی نوشتن چه رابطه ای با جسم، روان و جهانبینی دارد؟
زندگی با مصرفکننده همیشه پر از آشفتگی است؛ اما بزرگترین مشکل من این بود که خودم هم گاهی اوقات با خودم دشمن بودم. منظورم آن کارهای کوچکی است که شاید شبیه قضاوت کردنهای پشتسرهم یا موقعیتهایی است که غیبت میکردم و بعد از آن احساس بدی پیدا میکردم، یا کلاً کارهایی که میدانستم اشتباه است؛ ولی انجام میدادم.
سیدی نوشتن مثل یه آینه شفاف، دقیقاً این کارها را به من نشان داد. این کار روی سه چیز اصلی جسم، روان و جهانبینی در من اثر گذاشت. قبل از سیدی، ذهنم پر از توجیه و سرزنش بود. نوشتن من را مجبور کرد یک لحظه بایستم و بگویم صبر کن! این قضاوت یا غیبت، کار تو بود، نه آن شخصی که راجع به او حرف میزنی. این کار باعث شد جلوی خودم را بگیرم و انگار یه سیستم ترمز قوی روی زبان و ذهنم نصب کردم.
وقتی فقط درگیر دعوا و قضاوتهای لحظهای بودم، دنیا برایم کوچک شده بود و فقط مشکل میدیدم. سیدیها به من یاد دادن که دنیا یک سری قوانین بزرگتر و عادلانه دارد، این باعث شد بفهمم گیر من در آن لحظه قضاوت کردن یا غیبت کردن نبود؛ بلکه در باور غلط من بود که فکر میکردم با آن کارها میتوانم اوضاع را بهتر کنم. جهانبینی من از من قربانی هستم به من مسئول اصلاح خودم هستم، تغییر کرد.
وقتی مدام داری خودت را سرزنش میکنی یا با کارهای اشتباه استرس میسازی، بدنت هم این فشار را حس میکند. دست از قضاوتهای بیجا که برمیداشتم، آن فشار عصبی از روی سینهام برداشته شد. دیگر لازم نبود مدام برای توجیه کارهای اشتباهم به خودم دروغ بگویم و این یعنی جسمم هم توانست بالاخره یه نفس راحت بکشد و انرژیاش را صرف بهبودی کند، نه دفاع از کارهای اشتباهم.
درکل سیدی نوشتن یک جور پاکسازی عمیق بود که دست من را گرفت و نشانم داد چطور خودم بودم که داشتم به خودم آسیب میزدم، و حالا چطور باید خودم باشم که از نو بسازم.
به نظر شما چه مهارتهایی از طریق نوشتن سیدی قابل تقویت است؟
در واقع وقتی به این سوال فکر میکنم، میبینم که بیشترین تأثیر سیدی نوشتن روی من، تقویت مهارتهایی بوده که اصلاً فکر نمیکردم ربطی به نوشتن داشته باشند.
اولین چیزی که تغییر کرد، دستخط من بود. اوایل، دستخطم شبیه آشفتگی ذهنم بود؛ سریع، نامرتب، پر از خطخوردگی؛ اما کمکم، با تکرار و تمرکز، دستخطم هم منظمتر شد. این تغییر فیزیکی نشان داد که ذهنم هم دارد مرتبتر میشود و یاد گرفتم که چطور یک کار را با دقت انجام دهم.
به دنبال آن، مهارت درک مطلب و تحلیل به شدت تقویت شد. اوایل، فقط کلمات را مینوشتم؛ اما برای اینکه بتوانم دقیق و صادقانه بنویسم، مجبور شدم محتوا را بفهمم. این باعث شد دیگر فقط کلمات را تکرار نکنم؛ بلکه آنها را وارد رگ و خون خودم کنم.
در نهایت، مهارت شنیداری و تمرکز حسی در من تیزتر شد. دیگر حواسم به آسانی پرت نمیشود. وقتی به سیدی گوش میدهم، گوشم برای شنیدن آن حقیقتهای سخت، تیزتر شده است و توانستهام از مرحله شنیدن سطحی به مرحله شنیدن فعال وارد شوم.
کلام آخر:
سیدی نوشتن؛ یعنی بالاخره از آن بازیِ بیسروته من بدبختم، بیرون آمدم.
تمام آن قضاوتها و غیبتهایی که از بقیه میکردم، در واقع تیرهایی بود که با دستای خودم به قلب خودم شلیک میکردم. خودم زنجیر به پایم زنجیر زدم که در همان باتلاقِ رنج و غر زدن بمانم؛ چون از رها کردن آن، ترسیدم.
وقتی با سیدیها میفهمی که مشکل از بیرون نبود، مشکل از خود من است؛ آن لحظه، بزرگترین آزادی دنیا را حس میکنی. انگار اولین نفسی که میکشی واقعاً به ریههایت میرسد. دیگر لازم نیست بجنگی؛ چون میفهمی دشمنی وجود ندارد، فقط یک نفر بود که محتاجِ بخشش و عشق بود و او هم خود خودم بودم. در آخر از آقای مهندس دژاکام، ممنونم، شما فقط یک کتاب یا سیدی نساختید؛ شما یک نقشه راه برای نجات از خودمان به ما دادید. ممنونم از کنگره۶۰ که فضایی رو فراهم کرد که این خودشناسیِ دردناک؛ اما شفابخش ممکن شود.
مصاحبهکننده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
عکاس: همسفر ثنا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دنا شهرضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
146