"بنام قدرت مطلق"
جلسه اول از دوره چهارم کارگاه های آموزشی کنگره ۶۰ نمایندگی لواسان با استادی راهنمای محترم مسافر ایمان ، نگهبانی مسافر سعید و دبیری مسافر مصطفی با دستور جلسه "نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش " مورخ شنبه 24 آبان ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز بکار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان؛ ایمان هستم، یک مسافر.
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که یکبار دیگر فرصتِ خدمتکردن به خودم را به من عطا کرد و مرا در این جایگاه قرار داد.
در مورد دستور جلسه «نقش سیدی و نوشتن آن در آموزش»، موضوع دیگری را نیز اضافه میکنم: من نیازمند این هستم که اگر میخواهم رهاییِ درستی داشته باشم، رهایی مرا انتخاب کند نه اینکه من رهایی را انتخاب کنم. برای اینکه چنین اتفاقی بیفتد، باید آموزش بگیرم و خدمت کنم؛ ابتدا خدمت به خود، سپس خدمت به دیگران.
در قرآن، در سوره طه، آیه ۱۱۴—اگر اشتباه نکنم—خداوند بهوضوح به پیامبرش میفرماید که بگو:
«پروردگارا، علم مرا افزون کن.»
و این یعنی مسیر رهایی، مسیر آموزش است.
من، ایمان، ابتدا به کنگره آمدم فقط برای اینکه اعتیادم را ترک کنم. اما بعد فهمیدم ترک نیست؛ درمان است. و کمی بعدتر فهمیدم که حتی درمان هم برای من کافی نیست؛ باید علمِ زندگیکردن را بیاموزم. به عقیده من کنگره ۶۰ یک مرکز پژوهشی و آموزشی است؛ دانشگاهی که توسط بنیان کنگره—فیلسوف و دانشمند، یا بهتر بگویم دانشمند بزرگ، آقای مهندس دژاکام—بنا شده است.

ایشان هر هفته یک ساعت بدون وقفه سخنرانی میکنند؛ کاری که نه هرکسی توانش را دارد و نه علمش را. و ما، مسافران، هر هفته از این گنجینههای آموزشی بهرهمند میشویم.
کنگره بدون آموزش معنایی ندارد؛ بدون سیدی، بدون نوشتن، بدون عملکردن… حتی نوشتن بهتنهایی نیز بار آموزشیِ واقعی ندارد.
فرض کنید من چهار یا پنج سال در کنگره حضور داشتهام و هر هفته سیدی نوشتهام؛ این یعنی سیصد، چهارصد یا شاید پانصد سیدی. اما اصل ماجرا این است: چه چیزی از این آموزشها دریافت کردهام و چگونه آن را در زندگیام عملی کردهام؟
انسانها در شرایط سخت سنجیده میشوند. آنجاست که میفهمیم آموزش کنگره چقدر دقیق و درست است؛ آنجا که با وجود مشغلهها و غمها، حتی یک ثانیه هم تأخیر نمیکنیم.
من بهشخصه خدا را شکر میکنم—با وجود تفاوت نظرها—که در کنار انسانهایی هستم که ایمان قوی دارند و سالهاست آموزش میدهند و آموزش میگیرند.
اما آموزشِ تنها کافی نیست؛ عمل و خدمت لازم است. اگر هدفِ این آموزشها را بفهمم، میبینم که هدف چیزی جز خدمت نیست.
یک درخت را نگاه کنید: دانهای کوچک در تاریکی کاشته میشود، اما هدفش از آغاز مشخص است؛ باید بار بدهد، میوه بدهد و دیگران از آن بهره ببرند. باد میآید، باران میآید، سرما و گرما میآید، میمیرد و دوباره زنده میشود، اما هدفش را فراموش نمیکند؛ چون آن هدف در نهادش نهاده شده است.
من، ایمان، نیز وقتی پا در این مسیر میگذارم، با آموزشهای بنیان و کنگره، هدفی جز خدمتکردن و آموزشگرفتن ندارم. اگر میخواهم ارتقا پیدا کنم، راه هموارِ کنگره دقیقاً با سیدیها روشن میشود.

به عقیده من، سیدیهای مهندس مثل یک مسیریاب هستند؛ مثل چراغی که راه را روشن میکنند. هر سیدی انگار خودِ مهندس است که روبهروی من نشسته و با من حرف میزند. مطالبش ساده، قابل فهم و کاربردی است؛ برای رفتارم، کلامم و عملکردم.
من باید این آموزشها را لمس کنم و کاربردی کنم تا بتوانم از گردنههای سخت عبور کنم. خداوند وعده داده که «پس از هر سختی، آسانی است.»
پس باید خودم را قوی کنم تا بتوانم در آینده نقشی داشته باشم؛ هم برای آیندهی خودم، هم برای آینده کنگره؛ همان دانشگاهی که در حال ساخت است و مهندس دستور دادهاند که زبان خارجی و روانشناسی آموزش داده شود. این دانشگاه به نیروهای دانا و راهنمایانی باسواد نیاز خواهد داشت.
من میخواهم داناییام را افزایش دهم، به خودم خدمت کنم و از این حلقه با سربلندی بیرون بیایم.
بیشتر از این صحبت نمیکنم؛ دوست دارم در این جایگاه از تکتک شما آموزش بگیرم.
مرسی که به صحبتهایم گوش دادید.
بارگذاری و تایپ : مسافر مصطفی
عکاس : مسافر حسام
ویرایش: مسافر علیرضا
مرزبان خبری : مسافر محسن
- تعداد بازدید از این مطلب :
171