English Version
This Site Is Available In English

نوشتن سی‌دی، پل تغییر نگرش

نوشتن سی‌دی، پل تغییر نگرش

دومین جلسه از دوره نودم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی شادآباد، با استادی راهنمای محترم مسافر محمدرضا، نگهبانیِ مسافر رسول و دبیری مسافر شهریار با دستور جلسه «نقش سی‌دی و نوشتن آن در آموزش» در روز شنبه 24 آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت 16:30 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محمدرضا هستم، یک مسافر. از حضور در جمع شما بسیار خوشحالم. از ایجنت و گروه مرزبانی سپاسگزارم که این فرصت را به من دادند تا در این جایگاه خدمت کنم و آموزش ببینم.

پیش‌نیاز هر حرکت و تحولی، شناخت و آگاهی است. در پرتوی شناخت است که آموزش معنا پیدا می‌کند و پایه و اساس یادگیری، تکرار است. باید بین تکرارِ سازنده و تکراری بودن تفاوت قائل شویم. نوشتن سی‌دی، یک تمرین تکرارشونده است، اما محتوای آن همیشه جدید و تأمل‌برانگیز است. متأسفانه سرانه مطالعه در کشور ما تنها ۱۸ دقیقه است، اما خدا را شکر که در کنگره، ما حداقل هفته‌ای یک بار با نوشتن سی‌دی، این سرانه را برای خودمان به شکل چشمگیری افزایش می‌دهیم.

هدف هر ساختار و سازمانی، رشد، بقا و توسعه است. کنگره نیز با تشویق ما به نوشتن هفتگی سی‌دی، این فرهنگ را در ما نهادینه می‌کند. اگر می‌خواهیم همچون رودی خروشان در جریان باشیم، باید مدام دانش خود را از طریق این منابع اطلاعاتی غنی‌تر کنیم. بسیاری از سردارها، دنورها و پهلوانان کنگره، مسیر خود را از همین آموزش‌ها و نوشتن سی‌دی‌ها آغاز کرده‌اند. مصرف من محرک بود و از نظر ذهنی کاملاً بی‌تمرکز بودم. نوشتن سی‌دی به من کمک کرد تا در مسیر درست قرار بگیرم و بینش و نگرشم به کلی دگرگون شود. یادم می‌آید روز اولی که به کنگره آمدم، وقتی گفتند باید سی‌دی بنویسم، با خودم گفتم: اگر می‌خواستم بنویسم، همان درس‌خواندن در مدرسه و دانشگاه را ادامه می‌دادم! اما حقیقت این بود که من در آن دوران به درستی درس نخوانده بودم و به ورطه اعتیاد سقوط کرده ‌بودم. امروز مطمئنم اگر نوشتن سی‌دی‌هایم را متوقف کنم، دچار مشکل خواهم شد و خدا می‌داند چه بر سر من می‌آید. همان‌طور که در متون کنگره می‌خوانیم: اگر مشق‌هایمان بی‌محتوا بماند، مجبوریم دوباره از نو بنویسیم.

موضوع دیگر، فرمانبرداری و ایمان در کنگره است. راهنما با ایمانش لژیون را اداره می‌کند و ما نیز به متد آقای مهندس ایمان داریم. وقتی ایشان تأکید می‌کنند که سی‌دی را حتی با جملات تکراری کامل بنویسیم، این تکرارها به بالا بردن نقطه تحمل ما کمک می‌کند و من باید این فرامین را با ایمان اجرا کنم. در سایت کنگره، داستان فردی روشندل را خواندم که سی‌دی‌هایش را به شیوه خرچنگ-قورباغه می‌نوشت. این برای من بسیار الهام‌بخش بود و حجت را تمام کرد.

از نظر علمی نیز وقتی به مغز مسئولیتی داده می‌شود، هورمونی به نام دوپامین ترشح می‌کند که پس از انجام کار، احساس آرامش و رضایت به فرد دست می‌دهد. من پس از نوشتن هر سی‌دی، این آرامش عمیق را حس می‌کنم که حاصل همان فرآیند شیمیایی مفید در مغز است.

بخش دوم دستور جلسه مربوط به تولد یک‌سال رهایی مسافر محمد است. محمد آقا در شهریور ۱۴۰۲ وارد لژیون دوم شدند و سفر استاندارد و موفقی را پشت سر گذاشتند. ایشان در ابتدا با ورشکستگی عاطفی و مالی، سفر خود را آغاز کردند و بار سنگینی از ویرانه‌های گذشته را به دوش می‌کشیدند؛ منیت بالایی داشتند و همزمان، تولد فرزند دومشان نیز شرایط را پیچیده‌تر کرده بود. به ایشان گفتم: این همزمانی، پیام زیبایی دارد؛ تولد فرزندتان را می‌توانید نماد تولد دوباره خودتان بدانید و زندگی جدیدی را آغاز کنید.

به باور من، مشکل اصلی ما مواد مخدر نبوده، بلکه عامل ریشه‌ای، عدم اجرای فرامین الهی و دوری از ارزش‌ها بوده است. تاریکی که محمد در آن گرفتار شده بودند نیز ناشی از همین دوری بود؛ اما ایشان در سفر اول بسیار گوش به فرمان بودند: سی‌دی می‌نوشتند، در پارک حاضر می‌شدند و همه وظایفشان را به‌طور منظم انجام می‌دادند.

سفر سیگار ایشان نیز تحت راهنمایی آقای حمله‌داری با موفقیت به پایان رسید و سپس در واحد اوتی به خدمت پرداختند. ایشان انسانی بسیار باادب، خوش‌صحبت و دارای فن بیان بالا هستند که این ویژگی‌ها ریشه در اصالت خانوادگی‌شان دارد و توانایی بالایی در متقاعد کردن دیگران دارند. امسال، محمد به همراه همسفرشان به درجه دنوری نائل آمدند و پسرشان نیز به لژیون سردار پیوسته است. این موفقیت‌های پی در پی را به خود ایشان، همسر فداکار و فرزندان عزیزشان صمیمانه تبریک می‌گویم. همچنین سپاس ویژه‌ای تقدیم راهنمای همسفران ایشان می‌کنم که نقش بی‌بدیلی در این رهایی و تولد دوباره ایفا کردند. امیدوارم به زودی شال نارنجی راهنمایی را بر دوش ایشان ببینم و شاهد خدمتگزاری ارزشمندشان برای کنگره ۶۰ باشند. از همه شما که با حوصله به صحبت‌هایم گوش دادید، بی‌نهایت سپاسگزارم.

آرزوی مسافر محمد:
امیدوارم روزی برسد که کنگره جهانی شود.

آرزوی همسفر:
آرزو می‌کنم که هیچ مسافری در کنگره مجبور به سفر مجدد نشود.

خلاصه سخنان مسافر محمد:
سلام دوستان محمد هستم، یک مسافر. از حضور گرم همگی شما در این جشن، صمیمانه سپاسگزارم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان نیز بی‌نهایت متشکرم که این بستر را فراهم کردند تا من محمد، امروز بتوانم این جایگاه ارزشمند را تجربه کنم. ابتدا می‌خواهم از خواهرم تشکر کنم که نخستین بار نور کنگره را دید و خود همواره در طول زندگی، در صراط مستقیم گام برداشت. از آقا توحید نیز سپاسگزارم که سفیری نیکو برای کنگره بودند و باعث آشنایی من با این مجموعه شدند. از آقای ورمزیار به خاطر آموزش‌های نابشان ممنونم؛ دوری من از کنگره موقتی بود و این سخنان ارزشمند بود که مرا بازگرداند و دوباره گمشده وجودم را به من نشان داد.

من در درون خودم به خوبی می‌دانستم در چه تاریکی‌ای به سر می‌برم. شاید نگاه دیگران از بیرون، این تاریکی را درک نمی‌کرد، اما خودم به وضوح عمق فاجعه را حس می‌کردم. در آن دوران، آقای جوادی، مرزبان انضباطی بودند—که بعدها فهمیدم چه لطف بزرگی در حق من کردند. ایشان یک ماه مرا پشت در نگه داشتند تا بتوانم سفر دوباره‌ام را آغاز کنم. هر بار که برای شروع مراجعه می‌کردم، با بهانه‌ای کارم را به جلسه بعد موکول می‌کردند. دو هفته به همین منوال، من تنها در کارگاه حاضر می‌شدم، تا این که یک روز آقای محمدرضا را دیدم و گویی گمشده‌ام را یافتم.

پس از پرداخت هزینه انضباطی و گذراندن سه جلسه تازه‌واردین، به شعبه مراجعه کردم، اما آقا محمدرضا آنجا نبودند و فهمیدم برای زیارت به کربلا رفته‌اند. آقای هادی، راهنمای تازه‌واردین، به من گفتند می‌توانم فرد دیگری را انتخاب کنم، اما من گفتم: «فقط کسی را انتخاب می‌کنم که حس قلبی‌ام او را برگزیده است. مطمئنم او می‌تواند کمکم کند.»

سرانجام یک روز چهارشنبه، ایشان تشریف آوردند. وقتی به لژیون مراجعه کردم، ابتدا گفتند که انضباطی قبول نمی‌کنند. من التماس کردم و با وجودی که گفتند بسیار سختگیر هستند، به ایشان قول دادم سفر خوب و بی‌عیب و نقصی داشته باشم. در طول سفر، تمام تلاشم را به کار بستم و امیدوارم ایشان از عملکرد من راضی باشند.

حکایت من، حکایت آن شخصی است که توبه کرد و برای نماز به مسجد رفت، اما وقتی بیرون آمد دید کفش‌هایش را دزدیده‌اند. برای من نیز دقیقاً همینطور بود. کاملاً در تاریکی غرق شده بودم و زمانی که توبه کردم، به کنگره آمدم و سفرم را آغاز کردم، گویی تمام زندگیم را از دست دادم. اما ایستادگی کردم و جنگیدم. هر بار با آقای محمدرضا صحبت می‌کردم می‌فرمود: بیا، همه چیز درست می‌شود و جمله معروف آقای مهندس را به یادم می‌آورد که می‌فرمایند: چه می‌دانستم که دردها، مادر تمام شادی‌هاست.

مسیر بسیار سختی را پشت سر گذاشتم، اما ایمان داشتم. گوش دادن به سی‌دی‌ها کمک بزرگی به من کرد—روزی دو یا سه سی‌دی مختلف گوش می‌دادم و همین حالا نیز ادامه می‌دهم. با تلاش فراوان توانستم از این گردنه سخت عبور کنم. به دلیل مشغله و کارهای عقب‌افتاده‌ای که در زندگی دارم، حضورم در کنگره اخیراً کمرنگ شده، اما امیدوارم بتوانم به‌زودی به طور منظم در کنار شما باشم. به نظر من، کنگره تکه‌ای از بهشت است—با آن حجم از آموزش‌های ناب، صداقت و درستی که باید سرنوشت هر انسانی شود. از خداوند متعال بی‌نهایت سپاسگزارم که مسیر کنگره را به من نشان داد و امیدوارم در آینده، خدمتگزار شایسته‌ای برای این مجموعه باشم.

از آقا محمدرضا بسیار سپاسگزارم. همچنین از آقای حمله‌داری که چراغ راه من بودند و برایم بسیار عزیزند، بی‌نهایت ممنونم. از همسفر عزیزم نیز از صمیم قلب تشکر می‌کنم که در این مسیر پرپیچ‌وخم، همواره پشتیبان و همراه من بودند. امیدوارم در آینده بتوانم خدمتگزار ایشان باشم و زحماتشان را جبران کنم. از راهنمای همسفرانم نیز صمیمانه سپاسگزارم که همواره در مسیر زندگی یار و یاورمان بودند و راه را برایمان روشن می‌کردند. از همه شما که با حوصله به صحبت‌هایم گوش دادید، از صمیم قلب متشکرم.

خلاصه سخنان راهنمای همسفر:

سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر. خیلی خوشحالم و خدا را شکر می‌کنم بابت این تولد زیبا. به خانم فهیمه، مسافرشان و همچنین راهنمای مسافرشان که در این مسیر  زحمت زیادی کشیدند؛ تبریک می‌گویم. تبریک ویژه دارم خدمت مهرسام و برسام عزیزم، امیدوارم که این تولدها ادامه‌دار باشند.

زمانی که داشتم مشارکت اعضا را گوش می‌دادم مشارکت یکی از همسفرها خیلی توجه مرا به خودش جلب کرد و روز اولی که ایشان وارد لژیون بیستم شدند را به یاد من آورد، مقایسه کردم الان ایشان را با آن روزی که وارد لژیون شدند. ایشان چند ماه بعد از مسافرشان وارد کنگره شدند و خیلی نسبت به آموزش‌های کنگره گارد داشتند و اصلاً صبور نبودند، چندین و چند بار جا زدند، به مو رسید ولی خدا را شکر پاره نشد. یک خلأ در درون ایشان بود که تا زمانی که آن خلأ را پیدا نکردند؛ حرکت‌شان مداوم نشد و آن خلأ چیزی بود به نام خدمت کردن، الان خدا را شکر جز خدمتگزاران کنگره هستند. مدتی‌ است در سایت خدمت می‌کنند، دو سالی عضو لژیون سردار بودند و امسال هم خودشان و هم مسافرشان دنور شده‌اند. در حال حاضر در حال آماده شدن برای آزمون راهنمای سال بعد هستند که انشاالله هر دو عزیز قبول بشوند.

در طی این دو سالی که من در خدمت ایشان بودم جز چشم از ایشان چیز دیگری نشنیده‌ام، بسیار فرمانبردار هستند و با توجه به اینکه فرزند کوچک هم دارند و چالش‌های زیادی در زندگی‌شان است ولی بسیار منظم هستند. همیشه کارهای کنگره برایشان اولویت دارد، تمام این صفاتی که در مورد ایشان گفتم؛ نتیجه نوشتن سی‌دی‌ها و کاربردی کردن آنها در زندگی‌شان است و مطمئنم این عزیزان جز راهنماهای آینده خواهند بود.

خلاصه سخنان همسفر:
سلام دوستان برسام هستم یک همسفر. خیلی ممنونم از آقای مهندس و خانواده محترمشان. از آقا محمدرضا و خانم فاطمه خیلی ممنونم.

خلاصه سخنان همسفر:

سلام دوستان فهیمه هستم همسفر. از آقای مهندس و خانواده محترمشان خیلی ممنونم که این بستر را فراهم کردند تا من همسفر آموزش ببینم، از راهنمای محترم آقای محمدرضا خیلی ممنونم که در این مسیر به مسافر من خیلی کمک کردند. از راهنمای خودم خانم فاطمه خیلی ممنونم که راهنمای راه زندگی من شدند و به من کمک کردند که از تاریکی‌های درونم عبور کنم و الان به این حال خوش برسم. از راهنمای تازه واردین خانم محدثه خیلی ممنونم که با کلامشان من را جذب کنگره کردند.

اعتیاد برای ما یک کلمه بسیار وحشتناک بود و وحشتناک‌تر اینکه عزیزترین شخص زندگی من دچار این اعتیاد شده بود. به جای اینکه با مسافرم بجنگم با او وارد کنگره شدم، چون کنگره تنها جایی است که به من همسفر بها می‌دهد و به فکر من است. بیرون از اینجا اولویت این است که تنها کسی که مصرف کننده است رها بشود ولی کنگره به فکر تمام اعضای خانواده است و همه اعضای خانواده را احیا می‌کند.

ما چالش‌های بسیار زیادی داشتیم و یکی از مهم‌ترین این چالش‌ها این بود که خانواده‌های ما خبر نداشتند که مسافر من مصرف کننده است. مسافرم شغلش را از دست داده بود و روزهای بسیار سختی را می‌گذراندیم، هر روز اتفاقات بدتری برایمان می‌افتاد و همه این‌ها را از بدشانسی می‌دانستیم. زمانی که مشکلاتم را برای راهنمایم تعریف کردم ایشان به من گفتند که جواب مشکلات شما درون سی‌دی‌هاست و بروید سی‌دی‌ها را گوش کنید تا جواب مشکلاتتان را پیدا کنید. ما هر مشکلی که داریم به سی‌دی‌ها رجوع می‌کنیم و جواب تمام مشکلاتمان را داخل سی‌دی‌ها پیدا می‌کنیم. از مسافرم خیلی ممنونم که سفر بسیار خوبی داشتند و باعث شدند که ما این روز عزیز را جشن بگیریم و از همه شما عزیزان ممنونیم که در جشن ما شرکت کردید.

عکس: مسافر فرهاد لژیون دوم

تایپ: مسافر صابر لژیون بیستم

ویراستاری و ارسال: مسافر شهریار لژیون هشتم

مرزبان خبری: مسافر محمد 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .