عاشق را حساب با عشق است با معشوق چه حساب دارد.» ما گمگشتگانی بودیم که به دنبال کورهراهی میگشتیم، خسته از تاریکیها، سرگردان در میان رنج و بیپناهی. صدای امید از دوردستها آمد، از جایی که نوری در دلها میتابید، از جایی که عشق و دانایی در کنار هممعنا پیدا میکرد. در ابتدا، راه دشوار مینمود. هر قدم، امتحانی بود از ایمان، صبر و صداقت، اما در عمق این سفر، نوری بود که هرلحظه ما را زندهتر میکرد. آموختیم که هیچ گمگشتهای ماندگار نیست؛ اگر بخواهد مسیر را بیابد و هیچ نجاتی نیست؛ جز از راه دانایی و عمل سالم.
دفتر و قلم سنگ صبور من بود؛ وقتی قلم را به دست میگرفتم خودش روی کاغذ سفید روانه میشد که همان نوشتنها در را برویم گشود و راه را برایم نمایان کرد. هرچه جلوتر رفتم عشق به خدمت بیشتر و بیشتر شد، حقیقتی برایم آشکار میشد که قبلاً حتی اجازه اندیشیدن به آن را نداشتم. شروع کردم از همان نقطه سیاه تا برسم به رنگینکمانی که خودش وعده داده است. امروز میدانم که خدمت یعنی روشن نگهداشتن همان نوری که روزی دست خودم را گرفت. راهنما شدن، یعنی ادامه مسیری که دیگران با عشق هموارش کردند؛ یعنی کاشتن بذر امید در دل کسانی که هنوز در جستوجوی خویشتناند.
اکنون میدانم که راه ما بیپایان است، اما زیباست؛ چون هر گامی در خدمت، گامی است به سمت خدا، به سمت رهاییِ دیگران و آرامش خویش. کنگره برای من نهفقط مکانی برای رهایی که خانهای شده برای عشق، آموزش و انسانی زیستن. پس قدمهایم را محکم برمیدارم و تا آنجا که در توانم است باقدرت ادامه میدهم تا در این راه گرههایی باز شود، دردهایی دوا شود وزندگیهایی به سامان برسد و فقط عشق میخواهد و بس که دایرهوار بچرخد و شعاع اضافه کند.
خداوند را بسیار سپاسگزارم و سپاس و قدردانی فراوان از راهنماهایم که با صبر، عشق و دانایی مرا یاری دادند. از حضور پرمهر و حمایت بیدریغشان سپاسگزارم که چراغ راه زندگیام شدند و در کنارم هستند و مرا یاری میکنند و در بهترین زمان همیشه بیآنکه بدانم هر چه به صلاحم باشد به من یادآوری میکنند.
نویسنده: راهنما همسفر عاطفه
رابط خبری: راهنمای تازهواردین همسفر آسیه
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رودهن
- تعداد بازدید از این مطلب :
99