همسفر معصومه در دلنوشته خود بیان کرد:
من اسفند ۱۴۰۳ بدون هیچ شناختی وارد کنگره شدم و حال خرابی داشتم، که البته مسافرم حدود ۳ ماه زودتر از من وارد کنگره شده بود و بسیار به من پیشنهاد میداد که من هم همراه شوم؛ اما من مدام مقاومت میکردم. مسافرم با شناختی که از کنگره درک کرده بود، معتقد بود که حال روحی من فقط در کنگره بهتر میشود و بالاخره بعد از مقاومتهای بسیار، راضی شدم و از پله های کنگره؛ این مکان امن و کشتی نجات پایین آمدم. با مشاهده دهها نفر، که آنجا نشسته و یا در حال درمان هستند بخصوص درمان شدگان با حال خوب دریافتم که، بسیارند مثل من و مسافرم که با حال روحی و در اوج ناامیدی آمده و اینک با حالی بسیار عالی روی این صندلیها نشستهاند.
من هم شروع کردم و اکنون که حدود ۸ ماه است، به کنگره میآیم، به چنان حال خوش و آرامشی رسیدهام؛ که با خود میگویم؛ آیا زمان آن نیست که بتوانم ذرهای جبران الطاف کنگره را با شکرگزاری و خدمت مالی آغاز کنم و چراغ کنگره را به سهم خودم روشن نگه داشته، بتوانم یک صندلی برای یک فرد بیمار دیگر فراهم کنم تا دیگران هم بتوانند از این فضا به نحو احسن استفاده کرده و بهره ببرند.
ما نمیدانیم شاید در آینده یکی از اقوام و عضوی از خانواده خود ما بخواهند و نیاز به استفاده از این صندلیها و مکان کنگره را داشته باشند و ما با هدیه دادن در زمان گلریزان، میتوانیم این امر را برای دیگران فراهم کنیم. امیدوارم که همه بیماران مواد مخدر، روزی بتوانند همه با صلح و آرامش در کنار عزیزانشان زندگی کنند.
نویسنده: همسفر معصومه رهجو راهنما همسفر افسانه (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر الناز رهجو راهنما همسفر افسانه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر رضوان رهجوی راهنما همسفر نرگس دبیر سایت (لژیون اول)
همسفران نمایندگی صبا
- تعداد بازدید از این مطلب :
164