به نام قدرت مطلق الله
قبل از هر چیز، این هفتهی باشکوه را به تمام عزیزان تبریک عرض میکنم.
سخنم را با پیام سردار آغاز میکنم:
اگر بنایی آباد باشد اما ساکنان آن خراب باشند، بنا کمکم رو به نابودی میرود؛ اما ساکنان آباد، بناهای خراب یا ویرانهها را آباد میکنند.
روزهای اولی که وارد کنگره شدم، همهی افرادی که در شعبه خدمت میکردند، با خوشآمدگویی و آغوشی گرم مرا پذیرفتند و تمام امکانات را برایم فراهم کردند تا بتوانم سفری خوب را آغاز کنم؛ همان سفری که در نوشتارها میخوانند، سفری از ظلمت به نور، از نادانی به دانایی، از حقارت به سرافرازی، از ترس به شجاعت، از کفر به ایمان، و در نهایت از نفرت به عشق.
و واقعاً در سایهی همین آموزشهاست که من توانستم نفرت و کینهی خود را به عشق و محبت تبدیل کنم و از کفر درونم فاصله بگیرم و به ایمان برسم.
و ایمان، با خود آرامش دل و آسایش روح و روان را برایم به ارمغان میآورد.
اینجا لازم میدانم از راهنمایان، مرزبانان، ایجنتها و تکتک دوستان و همسفرانی که در این راه به من کمک کردند، بسیار سپاسگزاری کنم و قدردان همهی زحمات آنها باشم؛ زیرا اگر کمک آنها نبود، من به سلامتی روح و روان نمیرسیدم.
خوب یادم هست که در سفر اول، اگر کسی میخواست کمک مالی زیادی به کنگره انجام دهد، به او اجازه نمیدادند و میگفتند: شما اجازه بده تا خودت یا مسافرت رها شود و بعد کمک مالی خود را انجام بده.
اما اکنون که وارد سفر دوم شدهام، با حال خوش و آرامش خاطری که پیشتر هرگز تجربه نکرده بودم، احساس خوشبختی میکنم.
حالا رسیدن به این آرامش، آسایش و سلامتی جسم و جان چقدر ارزش دارد! و چگونه میتوانم این محبتهایی را که دیگران به رایگان و با عشق به من بخشیدند، جبران کنم؟
میدانم و خوب میدانم که این کار غیرممکن است.
همانطور که آقای مهندس با تمام زحماتی که برای کنگره کشیدهاند و هنوز هم ادامه دارد، میفرمایند: «من با تمام این خدماتی که کردهام، باز هم به کنگره بدهکار هستم.»
اما میدانم که با کمک کردن و وارد لژیون سردار شدن، میتوانم هم به کنگره در راه رسیدن به اهدافش کمک کنم و هم به خودم، زیرا با بخشش، گرههای درونی من باز میشود، و آنوقت میتوانم از کینه و نفرت عبور کنم و به سرزمین عشق و محبت برسم.
امیدوارم با کمکهای من و اعضای خوب کنگره، هر روز مکانهای بیشتری و امکانات فراوانتری در اختیار آنانی قرار گیرد که راه خود را گم کردهاند و امیدشان به ناامیدی تبدیل شده است، تا آنها نیز به سلامتی جسم و روان برسند، از آموزشهای ارزشمند کنگره بهرهمند شوند، وارد سفر دوم و همچنین لژیون سردار گردند.
من از همین حالا به همهی دوستان جدید خوشآمد میگویم و منتظرشان میمانم تا به سلامتی، آرامش و آسایش برسند.
تا باد چنین بادا.
دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما بکاریم تا دیگران بخورند.
از اینکه وقت گرانبهای خود را صرف خواندن دلنوشتهی من کردید، از شما خوانندهی عزیز بسیار سپاسگزارم.
دلنوشته: همسفر محمدرضا
تایپ: همسفر نیما
ویراستار: همسفر احسان
سایت همسفران آقا نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
139