دومین جلسه از دور پنجم سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره 60 نمایندگی بیرجند، ویژه مسافران با دستور جلسه "جشن گلریزان" با استادی پهلوان محترم مسافر قدرت، نگهبانی راهنمای محترم مسافر جواد و دبیری راهنمای محترم مسافر حسین در روز سه شنبه مورخ 20 آبان ماه 1404 رأس ساعت 16 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
ابتدا از خداوند بابت امروز و این لحظه در این جایگاه سپاسگزارم و امیدوارم که جلسه خوبی را با هم داشته باشیم. حق این بود که این مسئولیت به ایجنت محترم سپرده میشد، اما ایشان بزرگواری کردند و به دلیل اینکه من نگهبان لژیون سردار هستم، این مسئولیت را به من واگذار کردند. من در دو روز گذشته زیاد در مورد این جلسه فکر کردم که چه بگویم، چه مطالبی را مطرح کنم که برای شما مفید باشد و چیزی نباشد که شما از آن بیخبر باشید. من تنها میخواهم به دو نکته اشاره کنم: یکی روندی که طی شده تا ما به این نقطه رسیدیم و دیگری روندی که برای خود من پیش آمده است.
زندگی من پر از چالش بود. از کودکی مشکلاتی در خانواده داشتم، با وجود مشکلات مالی، از دوره نوجوانی خودم کار میکردم تا هزینههای خود را تأمین کنم. متأسفانه، با فوت پدرم باعث شد که امورات خانواده به مادرمان محول گردد و این باعث مشکلات زیادی شد. در نهایت، او به دلیل این مشکلات جسمی دچار بیماری شد و به رحمت خدا رفت. این شرایط مرا بسیار آزار میداد، اما ادامه دادم.
به دلیل اینکه دفتر شرکت روبروی پارک آزادی است، هفتهای چندین بار ایاز خودم را یادآور می شوم. روزی که با استرس فراوان وارد پارک آزادی شدم، نگاهی به اطراف انداختم و به دنبال افرادی بودم که نمیشناختم. ناگهان گروهی را زیر کاجها روی سکو دیدم و حدس زدم که احتمالاً همانها هستند. بیصدا از کنارشان عبور میکردم و در دل میگفتم که آنها را بررسی کنم. ناگهان مردی با شال نارنجی از وسط جلسه بلند شد و به سمت من آمد. مرا در آغوش گرفت و گفت: جایی که میخواهی، همین جاست، و بعد من را به گوشهای دیگر برد و در آنجا که مخصوص تازه واردین بود نشاند.
نمیدانستم که تازه واردین به چه معناست. دو صندلی گذاشته شده بود و فردی نشسته بود که بعدها متوجه شدم ایشان آقای فلاح بودند. از آنجا شروع شد. زمانی که من وارد کنگره شدم، سال آخر خدمتم بود. میتوانستم تا سن 65 سالگی در سازمان خدمت کنم، اما زمانی که درمانم به پایان رسید، آقای فلاح گفت که باید امتحان بدهی. من قبلاً در سفر اول امتحان داده بودم و در آن زمان راهنمای تازه واردین بودم، اما خودم به مرحلهای رسیدم که گفتم باید دیگر این مسیر را تمام کنم و به زندگیام ادامه دهم. آقای فلاح به من گفت که برو بازنشسته شو، چند سالی هم برای خودت زندگی کن. همین باعث شد که بعد از بازنشستگی وارد کنگره شوم و تبدیل به راهنما بشوم.
در زمستان در پارک آزادی جلساتمان را برگزار میکردیم، زیر برف و در هوای سرد، با لباس گرم و کلاه و شال گردن، تا اینکه احساس کردیم به سقفی نیاز داریم. در خرداد ۱۳۹۹ این موضوع شروع شد و من در شهریور ماه به آنجا وارد شدم. در پایان سال ۱۳۹۹ این مکان در حال ساخت بود. بچهها به سختی در حال کار بودند، برخی از دوستان دست به کار شدند و به بنایی مشغول شدند. تا اینکه در نهایت سقفی آماده شد که در هر شرایط آب و هوایی، چه سرد باشد و چه گرم، بتوانیم در آنجا جلسات را برگزار کنیم.

امروز در این مکان، در کنار دوستانی که از پارک با هم بودیم، بهطور ثابت چهار نفر حضور دارند که شاید یکی از دلایل حضور ما در اینجا، شال راهنمایی باشد که اینجا ماندیم. بقیه دوستان در کنار ما نیستند، اما تأثیر کارهایی که انجام دادهاند برایشان مادام العمر خواهد بود. امروز ما در همین نقطه قرار داریم، همانطور که قطار بخشش در کنگره 60 به حرکت درآمده است و هر سال به هفته گلریزان میرسد. این انتخاب با من هست که سوار بشوم یا نه،همیشه انتخاب با من است. به ما فرصت میدهد که در این مسیر با هم همراه شویم و در کنار هم رشد کنیم.
بعد از ورود به کنگره، با وجود چالشهای مالی که پیش آمده بود، آرامش جدیدی در زندگی من پیدا شد. زندگی روی آرامش را به من نشان داد و توانستم مشکلات مالی خود را مدیریت کنم. برای من کنگره همچنان به عنوان یک پناهگاه آرامشبخش است. در کنار آن، حضور در لژیون هم به من انگیزه داد که مسیر جدیدی را در زندگی طی کنم.
در این راستا، من در مقابل کارهایی که کنگره برای من انجام داده است، نمیتوانم هیچگونه مقابلهای داشته باشم. کمک مالی که من به کنگره میکنم، در واقع برای دلخوشی خودم است و نشان دهنده تشکر از مسیری است که در آن قرار گرفتهام. اینکه من راهنما شوم و به این مسیر کمک کنم برای دل خودم است. دوستان، ارزش حال خوب خود را درک کنید و از آن در مسیر کمک به کنگره استفاده کنید. کنگره نیاز به کمک مالی دارد و این وظیفه ماست که در این مسیر با هم همکاری کنیم. باید یاد بگیریم که به وعده خدا اعتماد بکنیم. به وعده خدا ایمان داشته باشیم. در قرآن نیز آمده کسانی که ایمان آوردند و هجرت و جهادکردند با مالشان و جانشان،اینان رستگارانند. رستگاری یعنی کسانی که در آرامشند.
در نهایت، امیدوارم که امروز هر یک از شما، در جشن گلریزان، به میزان حال خوب خود، به کنگره کمک کنید. چه از طریق کمک نقدی و چه از طریق تعهدات دیگر. این اقدامها به بازسازی زندگی افرادی که روزگاری همه چیزشان را به خاطر مصرف مواد از دست داده بودند، کمک خواهد کرد. انشاءالله که همگی وقتی از این در بیرون می روید، احساس رضایت و خوشحالی از کاری که انجام دادهاید، داشته باشید.
از اینکه با سکوت خود به صحبت های من گوش دادید از همه شما سپاسگزارم.
در ادامه جشن گلریزان با شکوه خاصی در نمایندگی برگزار گردید.












عکاس: مسافر محمدحسن لژیون اول و مسافر علیرضا لژیون دوم
تایپ و ارسال خبر: مسافر مهدی لژیون سوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
272