به نام قدرت مطلق الله
هفتمین جلسه از شصتمین دوره سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران آقا در نمایندگی پرستار، با استادی: پهلوان محترم مسافر حسین، نگهبانی: مسافر جلال و دبیری: مسافر جعفر، با دستور جلسه: «گلریزان» در روز دوشنبه مورخ نوزدهم آبانماه 1404 راس ساعت ۱۷ برگزار گردید.
سلام دوستان حسین هستم، یک مسافر.
.jpg)
پیش از هر چیز، خداوند را سپاس میگویم و از جناب آقای مهندس، اساتید، و راهنمایان محترم صمیمانه قدردانی میکنم؛ بهویژه از راهنمای خودم که زحمات بسیاری برای من کشیدهاند.
امروز واقعاً استرس زیادی دارم، اما چون آقای محمد امر فرمودند، اطاعت کردم و در این جایگاه حاضر شدم. صادقانه بگویم، خودم را شایستهی این موقعیت نمیدانم، اما از آقای محمد بسیار سپاسگزارم. از زمانی که من نگهبان شدم، در تمام مراحل همراه و پشتیبان من بودهاند. از خداوند برای ایشان و خانوادهشان سلامتی و برکت مسئلت دارم.
این نخستین باری است که در چنین جایگاهی قرار گرفتهام و خوشحالم که در کنار خانوادهی خودم، در شعبهی خودمان هستم. اگر در صحبتهایم نقص یا کوتاهی وجود دارد، پیشاپیش عذرخواهی میکنم. بههرحال، انسان در جمع خانوادهاش راحتتر میتواند اشتباهاتش را اصلاح کند.
در مورد دستور جلسهی «گلریزان»، این عید بزرگ را به همه تبریک میگویم؛ واقعاً این روز، عید حقیقی ماست. یادم هست در دوران کودکی، در شهرستان، امکانات چندانی نداشتیم؛ اما همان موقع هم شاد بودیم. با یک چوب ساده بازی میکردیم و تا مدتها پیش از عید، شور و شوق داشتیم. حتی بالای سر مرغ میایستادیم تا تخم بگذارد و آن را رنگ کنیم؛ با همان سادگی خوشحال بودیم.
امسال مدتها منتظر چنین روزی بودم. باورم نمیشود که امروز در جایگاه استاد جلسهی گلریزان نشستهام. از خداوند بسیار سپاسگزارم. چه کسی فکر میکرد منِ پارسال، امسال در چنین موقعیتی قرار بگیرم؟
خدمت مالی برای من بسیار ارزشمند بوده است؛ چرا که نوعی ضمانت رهاییام شد. وظیفه دارم این پیام را منتقل کنم. بارها گفتهام و باز هم میگویم: من فقط تا کلاس پنجم درس خواندهام، شاید نتوانم جملات را درست کنار هم بگذارم؛ لطفاً اگر لازم بود، شما معنا را کامل کنید.
بهراستی چه کسی میتواند ضمانت رهایی انسان را بر عهده بگیرد جز سردار؟ آیا بالاتر از سردار کسی را سراغ داریم؟ من رها شدهام و اکنون نیز در حال آزاد شدن از بندهایی هستم که سالها گرفتارشان بودم، حتی پیش از زمان مصرف. آن موقع نمیدانستم، اما حالا میفهمم که در زمین خدا بازی میکنم و از این بابت بسیار خوشحالم.
ما مصرفکنندگان، خانوادهی خداوند هستیم. مگر ممکن است کسی به خانوادهی خودش کمک کند و از آن ناراحت شود؟ ما همه جزئی از یک خانوادهایم، امتحان دادهایم و در واقع یکی هستیم. اگر در ما روح بخشندگی وجود نداشت، امروز اینجا نبودیم.
از کودکی در خانوادهام یاد گرفتهام که بخشش و دست و دلبازی ارزشمند است. یادم هست وقتی عیدی میگرفتم، بلافاصله خرجش میکردم. امروز هم معتقدم که روز «جنگ» است؛ اما نه جنگ بیرونی، بلکه جنگ با نفس و نیروهای منفی. باید اجازه ندهیم نیروهای منفی ما را از مسیر منحرف کنند. تا زمانی که درسی را یاد نگیریم، به کلاس بعد نمیرویم؛ باید امتحان را قبول شویم تا رشد کنیم.
سردار همیشه کنار ماست، فقط کافی است با ایمان و سادگی با او صحبت کنیم. اگر مشکلی هم حل نشد، باید به ایمانمان پایبند بمانیم.
در مورد عشق، آقای مهندس میفرمایند: عشق یعنی رفتن، رسیدن، کامل شدن، گذشتن، بازگشتن، دریافت کردن و پرداختن. این همان مسیر سفر ماست. باید برویم، رها شویم، کامل شویم و سپس برای خدمت بازگردیم.
تفاوت نادان با جاهل در همین است: نادان نمیداند، اما جاهل میداند و باز همان اشتباه را تکرار میکند. من زمانی نادان بودم، اما اگر امروز دانسته خطا کنم، جاهلم.
این صحبتها دربارهی بخشش بیشتر مربوط به سفر دوم است. کسی که چهار یا پنج ماه از سفرش گذشته، نباید هنوز درگیر این مفاهیم شود. او باید فعلاً روی سفرش متمرکز بماند.
یادم هست روزی بنزین ماشینم تمام شده بود. شخصی به من مقداری بنزین داد و گفت: «این بنزین را کسی به من قرض داده، پر کن و همیشه در ماشینت نگه دار، تا هر کس در راه ماند، به او بدهی.» این یعنی ما بنزین قرضی داریم؛ چیزی که به ما دادهاند، باید به دیگران برسانیم. پس بخشش از مال و دارایی ما نیست، از درون ماست؛ بخشی از زمان، انرژی، و حتی سفرمان را باید ببخشیم.
یکبار کسی از من پرسید: «حسین آقا، ما باید چقدر کمک کنیم؟» پاسخ دادم: این سفرهای است که همهچیز در آن هست؛ از چلوکباب گرفته تا نان و پنیر. هر کس به اندازهی برداشت خود سهم دارد. باید ببینیم چقدر بهره بردهایم تا بدانیم چقدر باید پرداخت کنیم.
در زمان سفر اول، شما دارو مصرف میکنید؛ آیا باید نگران باشید که دیگران چه مقدار دارو میخورند؟ خیر. هر کس مسیر خودش را دارد. به اندازهی خودت بازی کن و نترس؛ چیزی کم نمیشود، بلکه زیاد هم میشود.
بهخدا سوگند، پارسال از مبلغی که تصمیم گرفته بودم بیشتر پرداخت کردم، و حتی نفهمیدم از کجا آمد. این یعنی ایمان. اما هیچوقت نباید کسی را مجبور به پرداخت کرد. هیچکس حق ندارد بگوید «بده» یا «نده». سفر ا
ولی باید تنها روی سفرش تمرکز کند، دارویش را بهموقع مصرف کند، نافرمانی نکند، حرمتها را رعایت کند و از چتر راهنمایش بیرون نرود.
وقتی این مسیر درست طی شود، خودبهخود به مرحلهای میرسد که میخواهد خدمت کند و دردی از دردمندی بکاهد.
سه سال است که من با کنگره زندگی میکنم؛ با ترسهایم، با رشد و با عشق. حتی زمانی که در کنگره نیستم، باز هم حضورش را حس میکنم.
از همه سپاسگزارم که به صحبتهایم گوش دادید.
ضبط و تایپ:مسافر محمد علی لژیون نهم
عکاس: مسافر کوشیار و مسافر محمد علی از لژیون نهم
بارگزاری : مسافر مهدی لژیون دهم
وبلاگ نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
183