English Version
This Site Is Available In English

بهار ما بود در فصل گلریز

بهار ما بود در فصل گلریز

به نام خالق زیبای پاییز
رسیده فصل رنگارنگ گلریز

به نامت نامه را چون کردم آغاز
شدم مانند گل چون غنچه ای باز

خداوندا به ما شادی رساندی
تو بر ما طعم آزادی چشاندی

بیاییم با کمک کردن به یاران
بسازیم نو بهاری در بهاران

چه خوش باشد به جشن مهربانی
کنیم با بی نوایان هم زبانی

به یاد دوستان تخمی بکارید
نهال عاطفه در دل بکارید

گلستان قشنگ مهربانی
بود از هدیه های آسمانی

ز شاهی تا گدایی یک وجب نیست
اگر شاهی گدا گردد عجب نیست

به عالم هر کسی پیمانه در شد
رود پیش خدا چون کاسه پر شد

اگر خواهی شوی محبوب خالق
بیا خدمت نما گردی تو لایق

عبادت کن خدای لم یزل را
مطیع خود نما این جان و تن را

به احسان و کرم دلها  به دست آر
کزین برتر نباشد در جهان کار

تو را خالق ز بهر خود خریده
تو را هم بهر خدمت آفریده

نباشد زندگی جز عشق و خدمت
و گرنه بی ثمر عمری به حسرت

بهار ما بود در فصل گلریز
که گلریزان کنیم در فصل پاییز

کمال هم نشینی بی اثر نیست
که بودن در کنارت بی ثمر نیست

محبت چشمه روی زمین است
ولیکن اصل آن روح الامین است

کنون که کنگره فصل بهار است
دوباره عطر خوشبوی نگار است

خدایا شکر تو گویم شب و روز
که بردی این بلای خانمانسوز

مبارک بر شما این هفته باشد
که گلریزان تان فرخنده باشد


سراینده: مسافر غلی‌اکبر
عکسنوشته: مسافر احسان (لژیون سوم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .