سومین جلسه از دور اول سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره۶۰ نمایندگی صبا به استادی ایجنت گروه خانواده همسفر زری، نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری مسافر مصطفی با دستور جلسه «هفته گلریزان» در روز شنبه ۱۷ آبان ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد
سخنان استاد:
وقت آن است ای عزیز، که وارد میدان شویم. سفرهای گسترده است و ما نیز لایق آنیم که لقمهای مهمان شویم. در میان رنجهای ناتمام زندگی، باید همدم حال و هوای جشن گلریزان شویم. روز تکلیف است، باید دل به دریاها دهیم در کویر خشکساران، نمنم باران شویم.
سلام دوستان، زری هستم همسفر؛ حمد و سپاس خدا را که امروز نعمت آموزش را نصیبم کرد. از خداوند بزرگ بسیار سپاسگزارم و از جناب سردار متشکرم که امروز در جمع شما عزیزان هستم تا بیاموزم و آنچه را طی سالها حضور در گلریزان تجربه کردهام، با شما در میان بگذارم. امیدوارم سخنانم نقطه عطفی باشد برای عزیزانی که امسال در جشن گلریزان شرکت میکنند. در آغاز سخنم، خطاب به خانواده و سفر اولیهای عزیز عرض میکنم: بسیاری از چیزهایی که امروز گفته میشود، شاید در سالهای آینده برایتان قابل درک و لمس باشد. من چیزی را روایت میکنم که پس از هفده سال تجربه آن را دریافت کردهام. دوستانی که امروز حضور دارند، هر کدام بنابر میزان دریافتشان از صور آشکار و پنهان هستی، در حال بخشیدن آناند.امروز خداوند و حضور در گلریزان بلیطی به من عطا کرده تا فلسفۀ بخشش را بیاموزم و در وادی محبت قدم بگذارم.
بخشش یکی از جلوههای محبت است و اگر طبق وادی اول کنگره تفکر درستی داشته باشم، میتوانم مسیر را بشناسم و در آن گام بردارم تا خداوند مرا در این راه هدایت کند ولی اجازه دهید کمی به گذشته برگردیم، به زمانی که هیچ دری به رویمان باز نبود. مسافر من حدود سالهای ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ گرفتار اعتیاد شد. بهترین سالهای عمرم را در تاریکی گذراندم، در حالی که هم سن سالانم به دنبال شادی و زندگی بودند. همسر من، که مسافرم نیز بود، برای نجات خود تلاش میکرد و من نیز ناامیدانه دنبال راهی بودم تا زندگی در آستانۀ فروپاشیمان نجات پیدا کند. ما سختیهای فراوانی را پشت سر گذاشتیم: بیاحترامیها، اوردوزها، رفتارهای زجرآور، ولی خداوند سرانجام در پانزدهم مرداد همان سال، فرشتهای را سر راهم قرار داد آقای عباس امین مافی (خداوند ایشان را سلامت بدارد). او نمونهای از درمانیافتهها بود و همان روز جرقۀ حضور من در کنگره زده شد.
البته اذن ورود ما، حدود یک سال بعد صادر شد.
روزهای نخست دشوار بود. گلریزان به شکل امروزی نبود؛ هر کس هرچه میتوانست کمک میکرد. در سال ۱۳۹۴، نخستین جشن گلریزان گروه خانواده با استادی مهندس برگزار شد. آن روز آرزو داشتم عضو لژیون سردار شوم. فقط پنج خانم موفق شدند و هرکدام پنج میلیون تومان پرداخت کردند. من آن سال تنها با پرداخت بیست هزار تومان در گلریزان شرکت کردم ولی حالا میفهمم که باید از گفتار به عمل رسید. کنگره با ما و زندگیمان چه کرد؟با همسرانی که حتی نمیتوانستیم دو کلمه حرف بزنیم، با خانوادههایی که مفهوم زندگی در آنها از بین رفته بود کنگره ما را بازسازی کرد.
آقای مهندس، با تمام دارایی، حیثیت و آبروی خود، وارد این مسیر شد تا نهتنها خود، بلکه بسیاری از انسانها را نجات دهد. اکنون صدها نمایندگی در سراسر کشور وجود دارد. درمانها فقط در زمینه اعتیاد نیست؛ بسیاری از بیماریهای لاعلاج مانند سرطان و اماس نیز بهبود یافتهاند. این علم، روزی جهانی خواهد شد ولی بهوسیلۀ ما؛ ما که باید دست در دست هم دهیم، در گلریزان، در خدمت، در محبت.
.jpeg)
سال ۹۴ آرزوی عضویت در لژیون سردار را داشتم ولی جرقۀ واقعی زمانی خورد که در تیرماه ۱۴۰۰ در دوران همهگیری کرونا مسافرم با ۸۵ درصد درگیری ریوی در بیمارستان بستری بود. در اوج استیصال، دست به دعا برداشتم و یاری خواستم. آن شب به خود گفتم: اگر تا امروز فقط دریافت کردهام، از این پس باید بدهم. در همان شرایط بحرانی، همه چیز به شکلی معجزهآسا درست شد؛ تخت، دارو، آرامش و بعد فهمیدم که لطف خدا و برکت کنگره است. پس از آن، همان سال سردار شدم و سه ماه بعد، تسویه کردم. سال بعد دنور شدم. یقین دارم اگر نیت پاک باشد، خداوند راه را باز میکند.
کنگره به ما نیاز ندارد؛ این ما هستیم که به کنگره نیازمندیم. وقتی فردی رها میشود، حسابش با کنگره صفر است ولی آیا حساب ما با وجدان و خدایمان هم صفر شده است؟ خدمت، بهظاهر بدون مزد است ولی در واقع پاداشی بزرگ در دل دارد آرامش، رشد، و برکت. درمان رایگان است ولی مجانی نیست؛ بهایش حضور، خدمت، و عشق است. دیگران کاشتند و ما بهره بردیم. امروز نوبت ماست که بکاریم تا آیندگان نیز بهرهمند شوند.
خداوند سایۀ مهندس دژاکام را بر سر ما حفظ کند. در این مسیر، اتحاد و انسجاممان همان «ید واحده» است که باید حفظ شود زیرا هدف روشن است: سلامتی، درمان و گسترش علم کنگره وجهانی شدن کنگره۶۰؛ من به عنوان عضوی کوچک از این مجموعه، افتخار میکنم که در این کشتی نشستهام؛ کشتیای که ناخدای آن، مهندس دژاکام است.چه کوچک و چه بزرگ، هرکدام از ما نقشی در حرکت این کشتی داریم. ایمان قلبی و نگاه به راه رفتهی عزیزان، چراغ راه ماست.من نیز امیدوارم یکی از آنان باشم.از اینکه با حوصله سخنان من را شنیدید، صمیمانه سپاسگزارم.
تهیه: مسافر رضا
ارسال: مسافر حیدررضا
خدمتگزاران سایت نمایندگی صبا
- تعداد بازدید از این مطلب :
198